( اطلاعات جادویی ) information magick
The web for information این وب برای آشنایی دوستان در جهت کسب اطلاعات متافیزیکی و جادویی می باشد. metaphysical and magical is familiar friends.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:زیباترین مناظر, :: 1:21 :: نويسنده : آتش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:زیباترین ابشارها, :: 1:17 :: نويسنده : آتش

 

 

 

 

 

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:زیباترین جنگلها, :: 1:13 :: نويسنده : آتش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:زیباترین کوه ها, :: 1:9 :: نويسنده : آتش

 

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:سلجوقیان, :: 1:57 :: نويسنده : آتش

 

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:قلمرو سامانیان, :: 1:34 :: نويسنده : آتش

 

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:قلمرو صفاریان, :: 1:41 :: نويسنده : آتش

 

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:قلمرو صفویان, :: 1:25 :: نويسنده : آتش

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:قلمرو افشاریه, :: 1:23 :: نويسنده : آتش

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:قلمرو زندیه, :: 1:21 :: نويسنده : آتش

ماهیت سوابق آکاشیک
واژه ی آکاشا برگرفته از زبان 5000 ساله ی سانسکریت به معنای "کتابخانه ی پنهان" است (در منابع دیگر آن را به معنای  جوهر اولیه توصیف کرده اند که به نظر شخص من صحیح تر به نظر میاید). این تالار پنهان حاوی پرونده های خلقت که  می تواند توسط مدیتیشن و رفتن به اعماق ذهن ناخودآگاه آشکار شود. به زبان مبتنی بر تکنولوژی که امروز مرسوم تر است، می توان آن را همچون نوعی شبکه ی جهان گستر درونی (Internal World Wide Web ) دانست که هر کسی  می تواند در آن آزادانه به اطلاعات درباره ی هر کسی یا چیزی دسترسی پیدا کند.

اطلاعاتی که در آرشیو آکاشیک یافت می شود چیزی فرای یک غیب گویی ساده است. می توان آن را نگاهی به کل خط سیر ارواح و سرنوشت دانست. ما هر کدام مان به این اطلاعات دسترسی داریم چرا که هریک از ما تنگاتنگ مرتبط به کل جهانیم، اما از آنجا که ذهن ما غالباً بسیار اشتغال به مسائل دنیوی دارد ارتباط ما به این پایگاه بی نهایت داده ها قطع می شود. آکاشا واقعیت دارد؛ چیزی نیست جز ذرات بنیادی کوانتومی از حوزه ی  انرژی و امواج آگاهی که در هر چیز و هر کس در جهان موجود است. در واقع به نوعی بزرگراهی اطلاعاتی محسوب می شود که همه چیز و همه کس را در جهان به هم مربوط می کند. 

در هر موقعیتی که باشیم انرژی اکاشیک در آن حضور دارد. فقط باید مکث کرد و به آن موقعیت نگاه عمیقی انداخت. باید به زیر پوسته و به اعماق احساسات و افکار خزید. در آن صورت متوجه آگاهی ای می شویم که در عمق هر موقعیت نهفته است. ما همگی در تار و پود آگاهی جهانی بافته شده ایم و جزیی از آن هستیم و فهم این واقعیت آستانه ی دسترسی به آکاشا ست. وقتی که ما پای به روابط  ناخوآگاه می گذاریم و آنها را می گشاییم قادر خواهیم بود هر گونه اطلاعاتی را در باره ی هر گونه سیر روحی، هر مکان ، هر زمان، هر واقعه ای به دست آوریم.
آکاشا به سطح ناخودآگاه تعلق دارد ــ نوعی از هوشیاری که درست وقتی در دسترس شماست که در آستانه ی به خواب رفتن یا برگشتن به بیداری هستید. به جز این مواقع کوتاه تنها به روش مدیتیشن است که می توان حتی در حالت غی خواب و با حفظ آگاهی به اطلاعات این حوزه دست پیدا کرد. وقتی که ما از فضای ذهنی شلوغ و خودمحور روزمره ی خود فراتر برویم و به خود فرصت تجربه ی سکوت را بدهیم قادر به شنیدن، دیدن و لمس اطلاعات خواهیم بود، چنان واضح که گویا خود خدا آنها را برای ما به نجوا می گوید.

اطلاعات آکاشیک چگونه ذخیره می شوند؟

اطلاعات هر شخص را می توان از طریق تاریخ تولد دقیق و نام کامل او به دست آورد. اطلاعات شخص شما بر روی موج و فرکانس خاصی از انرژی سوار است که به لحاظ ارتعاشات  آن کاملا با امواج مربوط به هر شخص یا هر چیز دیگری متفاوت است. این خصوصیات درست مثل اثر انگشت شما تنها به شما تعلق دارد و سوابق آکاشیک شما براساس این تفاوت ها ذخیره و رمزگذاری می شود بنابراین با استفاده از آنها می توان تنها به پرونده ی خاص شما در آرشیو دست پیدا کرد. این " کتاب شناخت" یا پایگاه داده های اطلاعاتی ای است که مهم ترین و حیاتی ترین اطلاعات مربوط به  شما ، رسالت تان، مقصودتان و خط سیرتان را در طول زندگی در بر دارد.
برای شناخت درست مسیری که در آن گام بر می داریم کسب اطلاع از زمان گذشته ضرورت دارد. بدون شناختن گذشته ما نمی دانیم امروز چه کسی هستیم. با این حال برخی از ما چنان غرق گذشته می شوند و به شناخت آن دلبستگی نشان می دهند که به قول معروف از شدت تراکم درخت ها قادر به دیدن جنگل پیش رو نیستند. درست مثل اینکه فرد قادر به دیدن تخم چشم خود نیست چون خیلی نزدیک تر از آن است که دیده شود، ما برای آن که به درستی  جایگاه و ماهیت خود را بشناسیم نیاز به بازتابی گسترده تـــــر و آینه ای وسیع تر داریم که در مقابل آن بایستیم.

آن جهتی که در حال گام برداشتن به سوی آن اید در لحظه ای  بر شما آشکار می شود که بفهمید کیست اید. این امر باعث می شود که توانایی آن را به دست آورید که سکان کشتی خود را بگردانید و تغییر جهت دهید و رو به سویی بروید که منطبق با رسالت و قصد شماست. آینده را روی سنگ سخت حک نکرده اند هر چقدر در شناخت خودمان در گذشته موفق تر باشیم امکان آن که بتوانیم حال و آینده ی خود را از نو رقم بزنیم بیشتر است.


چگونه می توان به سوابق آکاشیک شخص دست یافت؟

راز قدم گذاشتن به قلمرو کهن بایگانی آکاشیک  همانا دست یافتن به ذهنی بسیار عمیق و متمرکز است. زندگی در این عمق ما را به یاد زندگی وال ها می اندازد. این موجودات خود را به عمق و سکوت  زیرلایه های  آب می -سپارند این آرامش و سکوت همان حالتی است که اگر ما خود را به آن برسانیم به اطلاعات آکاشیک دست پیدا می کنیم.
پیدا کردن اطلاعات شخص شما د ر این بایگانی درست مثل تنظیم موج رادیو بر روی یک موج یا فرکانس خاص است.  روح شما به طور مداوم در حال مخابره ی یک  " علامت" خاص با فرکانسی مشخص است که خواننده ی سوابق شما قادر به درک آن است و به کمک آن اطلاعات آکاشیک شما را رمز گشایی می کند. "احساس هم موج شدن " چیزی است که خواننده ی  بایگانی آکاشیک شما هنگام کار حس می کند. گاهی با یک بارتنظیم موج تمامی زندگی های متعدد شما در طول سفر روحی تان بر او آشکار می شود.

این اطلاعات معمولاً به صورت تصادفی و در لحظه ای که انتظارشان را نداریم بر فرد ظاهر نمی شود. بلکه دستیابی به آنها هنگامی مقدور است که فرد با جسم و روح آماده، با تصمیم قبلی، و متمرکز، خواهان بهترین و مهمترین اطلاعات مربوط به موضوع یا شخصی  باشد. آکاشا قادر است که چشم انداز آینده شما را در حالی که به بهترین روشن بینی دست یافته اید نمایان کند و همچنین رویدادهای گذشته ی شما را که به دانستن آن محتاج اید بر شما آشکار سازد. 

دستیابی به سوابق آکاشیک دانشی بسیار سودمند است که یک بار به دست آوردن آن اثرات مثبتی در پی دارد که تا آخر زندگی با شماست. این دانش همچنان که قادر به کمک کردن شما در به دست آوردن بینشی دقیق از مسیر مادی و دنیوی زندگی است، شما را در درک عمیق مفاهیم روحانی ای که در پس پرده ی  زندگی تان وجود دارد نیز یاری می کند.

 

ادگار کیسی، غیبگوی خفته


بهترین اطلاعات موجود درباره ی سوابق آکاشیک را می توان در کارهای پیش گویانه ی ادگار کیسی (Edgar Cayce)پیدا کرد. ادگار کیسی ( 1945-1877) از اوان کودکــــی دارای قدرت های خاصی بود. وی ادعـا می کرد که با اعضای درگذشته ی خانواده در ارتباط است که البته کسی حرف هایش را باور نمی کرد. وقتی دبستانی بود یک بار هنگام درس خواندن روی کتابش خوابش برد و وقتی بیدار شد متوجه شد که تمام مطالبی را که قصد خواندنش را داشته ، می داند. مدتی بعد وی دچار بیماری ای شد که باعث شد صدایش را از دست بدهد و تنها قادر بود به نجوا صحبت کند. وقتی پزشکان از درمان او قطع امید کردند وی با رفتن به حالت خواب هیپنوتیک  درمان خود را یافت. از اینجا به بعد بود که وی هر وقت سوالی داشت به حالت خاص خواب فرو می رفت و پاسخ خود را دریافت می کرد. او در تمام 45 سال دوران بزرگسالی خود، با بیان ده ها مورد بیوگرافی کامل از اشخاص، و پاسخ به سوالات مردم با  شرح جزئیات درباره ی صد ها موضوع مختلف دسترسی خود را به منبع اطلاعاتی خارق العاده ای ثابت کرد. بیشتر این موارد ثبت و ضبط شده است. اطلاعاتی که کیسی به مردم می داد، به ترتیب فراوانی، شامل موارد زیر بود:
   اطلاعات جسمانی  (9603مورد )؛ شامل اطلاعات مربوط به وضعیت جسمانی و  سلامتی افراد بود و    همچنین ارائه ی روش های  درمانی برای آنها، او روزانه به موارد زیادی نامه از سوی مردم که خواستار حل مشکلات جسمانی شان بودند پاسخ می داد.
   اطلاعات مربوط به زندگی های قبلی(1920 مورد)؛ کیسی نه تنها قادر به گفتـن جزئیات زندگی فعلی افراد بود بلکه می توانست اطلاعات قابل توجهی از زندگی قبلی افراد در اختیار آنها بگذارد.   
  اطلاعات شغلــی (747 مورد)، وی در مواردی به افراد مشاوره های کاری می داد از جمله اطلاعاتـــی درباره ی شریک کاری، پیش گویی های مربوط به بازار و  مدل های اقتصادی آینده.
  تعبیر خواب (630 مورد)؛ کیسی معتقد بود هر فرد بهترین کسی است که می تواند خواب خود را تعبیر کند و افراد را به این کار توصیه می کرد. بارها شده بود که وی در هنگام  تعبیر خواب افراد قبل از اتمام سخنان آنها خواب را تا انتها تعبیر می کرد و قسمت فراموش شده ی خواب فرد را به او یادآوری می نمود! وی بر خلاف یونگ و فروید بیشتر به نمادهای فردی،و نه جمعی، در رویاها اهمیت می داد. از این رو، وی معتقد بود که هرکس بنابه مسائل جاری و خصوصیات فردی خود باید خواب خود را  خود تعبیر کند. وی علاوه بر قدرت تعبیر خواب، مردم عادی  را قادر به داشتن ارتباط با مردگان، یادآوری خاطرات زندگی های گذشته، پیش گویی حوادث آینده و موارد دیگری از اعمال ماورایی می دانست که مشروط به تمرین و یادگیری بود.
  موارد متفرقه ( 954 مورد)؛ این موارد شامل موارد خاصی است که در دسته بندی های فوق نمی گنجد، مثل پیدا کردن افراد یا اشیا گم شده، دیدن هاله ی افراد، پیش گویی های جهانی و ... .

یکی از عمده ترین موضوعاتی که وی درباره ی آنها به کاوش در منبع اطلاعاتی آکاشیک پرداخته بود موضوع تناسخ بود. وی در این باره مباحثات زیادی داشته است و در حالی که خود مسیحی معتقد و دوستدار واقعی مسیح بود اما تناسخ را مخالف با عقاید مسیحیت و هیچ مذهب دیگری نمی دانست.

Ads by OffersWizard×از آنجا که کیسی همه ی این اطلاعات را در حالت خواب هیپنوتیکی به دست می آورد او را غیب گوی خفته  
  (sleeping prophet) نامیده اند. دکتر وسلی . ح. کچوم کسی بود که طبابت خود را با استفاده از علم آکاشیک کیسی پیش می برد . وی در توصیف روش کیسی می گوید : " نا خوآگاه کیسی ..در ارتباط مستقیم با ناخودآگاه تمامی اذهان دیگر بود. وی از طریق ذهن عینی خود قادربه تعبیر مسائل بود و آنچه به ذهن عینی دیگر افراد می رسید را به ذهن خود منتقل می کرد. با این روش وی قادر به جمع آوری و به کارگیری دانشی بی انتها متعلق به  ناخودآگاه اذهان بی شماری  بود." به این روش کیسی قادر به برداشت از ناخودآگاه جمعی جهانی بود، مدت های بسیاری قبل از آن که یونگ نظریه خود را درباره ی ناخودآگاه جمعی ارائه داده باشد.

وی خود درباره ی منبع اطلاعاتش از دو مورد نام می برد: ذهن ناخودآگاه فردی که برای او اطلاعات را کسب می کند و دیگری، بایگانی آکاشیک. وقتی از وی می خواستند که درباره ی تاریخ روحی فردی یا زمان و مکان زندگی فرد خاصی صحبت کند وی روی کاناپه ی خود می خوابید چشمهایش را می بست و دو دست را روی شکم قرار می داد سپس به حالت خواب یا ترانس فرو می رفت و با این جمله آغاز می کرد:" بله، حالا سوابق فردی به نام ... را پیش روی خود داریم." در پاسخ به چگونگی این عمل او می گوید:
   " من خود را همچون نقطه ای می بینم خارج از وجود خود که ساکن و بی حرکت در مقابلم قرار دارد. من را در میان تاریکی مطلق حس می کنم و درتنهایی مطلق. ناگهان شعاع نور سفیدی را می بینم. نقطه ی کوچک من در پی نور سفید بالا می رود به طوری که گویا اگر چنین نکند در سیاهی گم خواهد شد.
همان طور که پی این مسیر نورانی می روم از وجود سطوح گوناگونی آگاه می شوم که در آنها حرکت وجود دارد. در سطح اول به اشکال هندسی غریبی بر می خورم چنان که گویا به کابوسی تعلق دارند. سپس در اطراف اشکال به هم ریخته ی انسان هایی را می بینم بدون تناسب اعضای جسمانی. دوباره تغییری صورت می گیرد و من هیکل هایی را می بینم ملبس به ردایی کلاه دار و خاکستری رنگ که از بالا به پایین می آینــــد. کم کم رنگشان روشن تر می شود. بعد این هیکل ها به سمت بالا تغییر جهت می دهند و با تغییر جهتشان رنگ ردای آنها به سرعت روشن تر می شود. بعد از این مرحله در دو طرف خطوط محوی از خانه ها، دیوارها و درختان شکل می گیرد. همه چیز بی حرکت است. همین طور که به جلو می روم نور و حرکت بیشتری به چشم انداز دو طرف اضافه می شود تا آن که همه چیز شکل یک شهر واقعی را به خود می گیرد.  با بیشتر شدن میزان حرکات صداها را نیز درک می کنم ابتدا صدا به صورت تق و توق هایی ابتدایی ولی بعد به صورت موسیقی، صدای خنده و صدای آواز پرندگان. نور بیشتر و بیشتر می شود و رنگ ها بسیار چشمگیر می شوند و صدای موسیقی واقعا شنیدنی است. خانه ها را پشت سر می گذارم جلوی رویم تنها ترکیبی از رنگ و صداست. به یک باره خود را در تالار بایگانی پرونده ها می یابم. تالاری بدون دیوار، بدون سقف، ولی به حضور پیرمردی آگاهم که کتابی را به من می دهد. این پرونده ی خاص آن فردی است که من به دنبال اطلاعات او هستم."
اما هنوز کاری باقی مانده است، از میان این همه اطلاعات کیسی باید مفیدترین و بهترین اطلاعات را انتخاب کند که به موضوع یا مشکل فرد متقاضی مربوط باشد. 
کیسی پیش گویی های بسیاری داشته است که بسیاری از آنها در طول تاریخ درست از آب در آمده اند. البته مواردی هم بوده که به واقعیت نپیوسته است. خود کیسی در این باره می گوید که آنچه از آینده می گوید تنها صورت بالقوه ی اتفاقاتی است که می افتد و این اختیارات انسانی است که در به فعلیت رساندن این احتمالات نقش برجسته ای دارد. وی معتقد است که  نقش موثر یک پیشگو دقیقاً این است که با پیشگویی خود کاری کند که مردم ا ز اتفاق افتادن مصایبی که در راه است به کمک اختیار انسانی خود جلو گیری کنند. در این صورت پیشگو در به انجام رساندن رسالت خود موفق بوده است. او معتقد است که نه تنها او بلکه موجودات و اساتید روحانی بسیار برتر از او که در راس امورند نیز قادر نیستند بگویند که دقیقا چه پیش میاید چرا که این خاصیت اثربخشی قدرت اختیار انسان هاست که برای هیچ رویدادی ثبات باقی نمی گذارد. وی با اشاره به کتاب مقدس می گوید حتی خود مسیح نیز که وعده ی بازگشت می دهد از زمان آن بی اطلاع است. 
در پیشگویی های کیسی موارد شنیدنی و جالب توجه درباره ی حیات زمین و انسان بر روی آن بسیار است. وی در اطلاعاتی که به دست آورده بود به کم کردن موارد  خواب هیپنوتیکی خود توصیه شده بود. به او گفته شده بود که اگر در روز بیش از دو بار به این حالت فرو رود سلامت جسمانی خود را از دست خواهد داد. ولی از آنجا که در روز ده ها نامه برای گرفتن کمک از او به دستش می رسید قادر به کم کردن فعالیت خود نبود. یک بار در حالت ترانس گفت که در 4 روز آینده  بدنش به خاک سپرده می شود و این چنین شد.  وی درباره ی زمان و مکان و برخی جزییات زندگی آینده اش نیز اطلاعاتی داده است.

سرتاسر کائنات همواره مملو از سیاله مرموزی بوده است‏ موسوم به آکاشا یا اثر (اثیر) که همیشه در حال حرکت می باشد و همه چیز از آن به وجود آمده و بآن باز میگردد.

 meditation-abarnoor-style.ir

 

جمعه 21 شهريور 1393برچسب:سوابق آکاشیک یا کتاب زندگی جهان, :: 1:12 :: نويسنده : آتش

ارژنگ، ارتنگ یا آردهنگ نام نگارنامه یا کتاب مصوری است که توسط مانی یکی از پیامبران ایرانی در سده ۳ میلادی و در دوره ساسانیان خلق شده و او به‌موجب آن ادعای پیامبری کرده‌است. وی در این کتاب برای نشان دادن آموزش‌های بنیادین خود و عقایدش درباره نظام خلقت از نقاشی استفاده کرده‌است تا فهم عقاید او برای پیروانش آسان باشد. در واقع این نقاشی‌ها درونمایهٔ متن کتاب دیگر مانی به نام انجیل زنده را به تصویر کشیده‌اند. در این تصاویر دو جهان روشنی و تاریکی و همچنین آفرینش جهان کنونی به نمایش درآمده بودند. وی همچنین تفسیری بر آن نوشته بود که آردهنگ وِفراس نام داشت.

به رغم اشاعه شگرف یک سنت هنری از سوی مانویان، امروز هیچ یک از اسناد هنری مانوی از میان‌رودان و مصر، که دو مرکز مهم آیین مانوی در آغاز سده‌های ظهور آن به‌شمار می‌رفتند، به‌دست ما نرسیده‌است، اگرچه نسخه‌ای از ارژنگ تا سده ۱۱ میلادی در کتابخانه غزنی وجود داشته‌است. تنها نقاشی‌هایی که امروز از پیروان مانی باقی مانده دیوارنگاره‌ها و مینیاتورهایی است که بیشترشان در بین سده‌های ۹ تا ۱۲ میلادی و در درخشان‌ترین دوره شهریاری اویغورهای مانوی خلق شده‌اند و از تورفان ناحیه‌ای در آسیای مرکزی واقع در غرب چین به‌دست آمده‌اند. نقاشی‌های تورفان در عین آن‌که نگه‌دار یک سنت است، ویژگی‌های بومی را نیز پذیرفته‌است. مینیاتورها و خوش‌نویسی‌های تذهیب‌شده تورفان اکنون در موزه هنر هندی برلین نگهداری می‌شوند. این نقاشی‌ها تنها گوشه باریکی از خلاقیت هنری این کیش جهانی از میان‌رفته را باز می‌نمایانند.

میرخواند آورده که بنا به روایات ایرانی، مانی پیش از آن‌که نگارنامه خود را به پایان برد، یک سال در غاری به سر برد. پس از آن، اثری درآورد که هرکس را که بدان می‌نگریست، متحیر می‌کرد. مانی مدعی بود که آن را همچون برهان نبوت خود از آسمان آورده‌است.

از این اثر همراه با دیگر کتاب‌های نوشته‌ی مانی، در متون پارتی یاد شده است. ارژنگ در نوشته‌های قبطی مانوی، Eikon خوانده شده و از تصویر (eikon) مانی که در جشن بما (Bema) بر تختی پیشاروی جماعت مؤمنان قرار داده می‌شد، مشخص و متمایز گردیده است.

به این کتاب، همچنین با عنوان دربردارنده‌ی تصاویری از داوری نهایی آخرت، اشاره گردیده است. در نوشته‌ای چینی، "چکیده‌ی آموزه‌ها و شیوه‌های تعلیم مانی، بودای روشنی"، «Men-ho-i بزرگ» خوانده شده (براساس پیش‌نهاد امیل بنونیست، از صفت bungahig* و آن هم از bungah پارتی به معنای "بنیان، شالوده" برگرفته شده) که به صورت «نقاشی دو اصل بزرگ» ترجمه و تفسیر گردیده است و ظاهراً اشاره به کتاب ارژنگ دارد.

برای ریشه‌شناسی واژه‌ی پارتی Ardahang (= ارژنگ)، شدر (H. H. Schaeder) واژه‌ی پارسی باستان arta-thanha* (ارته-ثنه) به معنای "پیام راستی" را پیش‌نهاد کرده که با «بُشر الحق» عربی ذکر شده در کتاب «فهرست» ابن ندیم، مطابق و مترادف است. اما راه حلی که عموماً پذیرفته باشد، هنوز یافته نشده است (این واژه شاید به معنای "نقاشی" باشد، اگر hang- را برگرفته از ریشه‌ی ایرانی کهن -thang به معنای "نقاشی کردن" بدانیم). در ادبیات فارسی نو، این واژه به چندین شکل کمابیش تحریف شده باقی مانده است: ارژنگ، ارتنگ، ارجنگ، ارسنگ، ارهنگ، ارغنگ، تنگ، چنگ. خود نگاره‌های این کتاب گم شده‌اند اما پاره‌ای از تفسیرهای پارتی اردهنگ (Ardahang) شناسایی گردیده است.

جالب آن که در روایات تاریخی متأخر اسلامی، از مانی، مشخصاً و اختصاصاً به عنوان بنیان‌گذار یک دین یا یک شخصیت بزرگ دینی یاد نشده، اما از وی به طور ممتاز و برجسته‌ای، به عنوان یک هنرمند سخن رفته است. در تصویر ارائه شده از مانی در این روایات، انگاره‌ی مانی نقاش چیره و غالب است. البته این گونه روایات به لحاظ تاریخی، تا اندازه‌ای مبتنی بر گرایش و علاقه‌ی مشهور مانویان به نشر کتاب، نوشتار و نگاره‌ها، اما به ویژه مبتنی است بر خود کتاب اردهنگ مانی – که تصور نقاش بودن مانی را القا کرده است.

برپایه‌ی داده‌های متون تاریخی ایرانی، اردهنگ اثر استثنایی و فوق‌العاده‌ای بود و با مهارت و استادی بی‌نظیر، و صورت‌ها و کیفیات شگرفی ترتیب داده شده بود. گفته شده است که نسخه‌ای از کتاب ارژنگ در اواخر سده‌ی یازدهم میلادی در غزنه، هنوز موجود بوده است ("بیان الادیان" ابوالمعالی، ۱۰۹۲ م.؛ میرخواند، سده‌ی ۱۵/ ۱۶م.). در شاهکار فردوسی و در حماسه‌ی داستانی فخرالدین اسعد گرگانی، «ویس و رامین» (سده‌ی ۱۱م.)، مانی – خالق ارژنگ – نقاشی بزرگ از چین توصیف شده است (شاهنامه، ed. J. Mohl, V, pp. 472-75؛ ویس و رامین، ویراسته‌ی م. محجوب، تهران، ۱۹۵۹، ص ۳۲، ۲۸۷). این شهرت و معروفیت آن گونه بود که «مانی» اصطلاحی شد برای خطاب به هر نقاش پرآوازه و برخوردار از توانایی‌های استثنایی هنری .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Manicheans

جمعه 20 شهريور 1393برچسب:کتاب ارژنگ مانی, :: 23:59 :: نويسنده : آتش

اَوِستا نام فراگیر مجموعهٔ کهن‌ترین نوشتار و سروده‌های ایرانیان است، که همانا دانشنامهٔ ایرانیان بوده و در روزگار باستان بیست و یک نسک (کتاب) داشته و هم‌اکنون دارای پنج بخش است. بخش‌های اوستا بر این پایه‌اند: یَسنه که سخنان زرتشت٬ شناخته شده با نام گاهان در آن گنجانده شده، یشت‌ها (سرودهای نیایشی)، وندیداد، ویسپرد و خرده‌اوستا.

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 20 شهريور 1393برچسب:اوستا , زرتشت, :: 23:55 :: نويسنده : آتش


معرفی تورات مقدس (گرفته شده از کتاب تعلیمات دینی کلیمیان سال اول دبیرستان)

مجموعه كتب مقدس يهود كه به اختصار« تَنَخ» ناميده مي شود، دربردارنده كتابهايي است كه از طريق مُشِه رَبِنو (حضرت موسي) و ديگر پيامبران الهي به ما یهودیان رسيده و ريشه هايي بس عميق در روح و روان ملت ما دارند، به حدي كه شالوده و اساس معتقدات اخلاقي، رسوم اجتماعي و ايمان يهوديت را تشكيل مي دهند و بدون آنها زندگي و حيات ديني مفهومي ندارد. همه مطالب اين كتابها و حتي نحوه جمله بندي، گزينش واژه ها، حروف و غيره را خداوند متعال به انبيا الهام فرموده است. يهوديان سراسر دنيا اين كتب را مقدس، آسماني و غیر قابل تغییر و تحریف شمرده و به تعاليم آنها كه اصول بنيادين يهوديت است، اعتقاد راسخ دارند. در واقع، هيچ کدام از گروه های يهودي نمي توانند نسبت به اين کتب، بي تفاوت باشد.

تَنَخ يا كتب مقدس يهود، مجموعه اي 24 جلدي و داراي بخشهاي زير است:

الف: تورا، 

ب: نِويئيم (انبيا)

ج: كِتوبيم (مكتوبات).

 

الف) تـورا (تورات) :

تـورا به معناي «شريعت» يا «قانون» و مهمترين قسمت تنخ است كه از جانب خداوند توسط مشه ربنو به ما ابلاغ شده و متشكل از 5 سِفِر (جلد) است. آنها عبارتند از :

 

 1- بِرِشيت (پيدايش) 

 2- شِمُوت (خروج)

 3- وَييقرا (لاويان)

 4- بَميدبار (اعداد)

 5- دِواريم (تَثْنيه)

 

 

تـورا با آفرينش جهان آغاز مي شود و با مرگ مُشِه (حضرت موسي) پايان مي يابد. اين كتاب گاه با بيان تاريخچه، داستان و نحوه زندگي پيامبران و گاهي هم با بيان صريح اوامر و نواهي، راه زندگي صحيح را به ما مي آموزد. نيز همه دستورها و فرمانهايي كه يك يهودي موظف به اجراي آنهاست (613  فرمان)، از آن نشأت گرفته اند.

تـورا راهنماي يهوديان در تمام امور زندگي (در زندگي خصوصي، حيات اجتماعي و اجراي مراسم مذهبي) است. قوانين آن، زندگي زناشويي را مقدس و مُنزه نگه مي دارد، به والدين مي آموزد كه چگونه فرزندانشان را تربيت كنند و به فرزندان ياد مي دهد كه در برابر والدينشان چگونه رفتار نمايند. افزون بر دستورهاي مذهبي، اخلاقي و اصول خانواده، قوانين قضايي و حقوقي؛ مانند قانونهاي مربوط به مالكيت، وراثت، پرداخت غرامت و خسارت، بدهكاري و غيره نيز در تـورا است. اين كتاب آسماني به انسان مي فهماند كه همنوعان خود را دوست بدارد و با آنها در صلح و آرامش زندگي كند. همچنين داراي فرمانهايي است كه به ما مي آموزد چگونه با خواندن نمازها، دستگيري از مستمندان و توبه كردن از اعمال ناپسند به خداوند احترام بگذاريم. اعياد ذكر شده در آن ما را به تاريخ گذشته خود پيوند مي دهد و به خداوند نزديكتر مي گرداند. از تـورا مي آموزيم كه چگونه از دنيا لذت مشروع برده و هدف عالي آفرينش را دنبال كنيم، جلال خداوند را در همه جا احساس كرده و وجود او را پيوسته شاهد و ناظر بر اعمال خويش بدانيم.

انسان همواره از كلمات تـورا الهام گرفته و قوت قلب يافته است. هنگامي كه شادمان است، با سپاسگزاري و دلخوشي به تـورا روي مي آورد. 
در وقتي كه افسرده و ناراحت است، براي يافتن اميد و آسايش به سوي تـورا مي رود. زماني كه آشفته و مضطرب است، براي كسب آرامش به تـورا مراجعه مي كند. چنانكه حضرت داويد مي فرمايد:«شريعت (تـوراي) خداوندْ كامل و بدون عيب و نقص است، آرامش دهنده روح (آدمي) است».

تـورا را مشه به بني اسرائيل طي 40 سال (2488-2448 عبري) اقامت در بيابان آموزش داد كه داراي 5845 پاسوق (آيه)  و 187 فصل می باشد. و این 187 فصل  را به 54 پاراشا(بخش هفتگی) تقسیم کرده اند و هر هفته در روز شبات يك یا دو پاراشا از روي تورای کاشر(معتبر) (تورايي كه بر پوست حيوان حلال گوشت و با دست نوشته شده) قرائت مي شود كه ما بدين وسيله در طول يك سال، حداقل يك بار تـورا را به طور كامل مي خوانيم تا تعاليم آن را فراگرفته و اجرا نماييم . 

پنج جلد تورایی که به زبان عبری مورد استفاده قرار می گیرید. در سراسر دنیا یکسان بوده  و در این زمینه مطلقاٌ گونه گونی وجود ندارد.

طبق روایت تورات(دواریم فصل 31 آیه 9) حضرت موسی در زمان حیات 13 نسخه کامل از تورات بقلم خود نوشت و پیش از مرگ یک نسخه به عنوان شاهد در کنار صندوق عهد خداوند قرار داد و یک نسخه کامل را نیز به هر یک از دوازده سران اسباط بنی اسرائیل داد شد . بنابراین در طول تاریخ هیچ کدام از اسباط نمی توانستند تغییراتی بر روی نسخه خود بدهند. چراکه بدلیل وجود 12 نسخه دیگر، براحتی تغییرات، افشاء می شده است.

تا بامروز ترجمه های بسیار زیادی از تورات مقدس ارائه گردیده است ترجمه ی حاضر توسط دوتن از اساتید برجسته ایرانی کلیمی (مرحوم حاخام موسی زرگری و آقای ماشاالله رحمانپور صورت گرفته که در سال 1361 در ایران انتشار یافته است. و چندین نوبت در خارج کشور تجدید چاپ شده است و این ترجمه توسط کارشناسان کمیته ی فرهنگی انجمن کلمیان ویرایش گردیده است.

Ads by OffersWizard×مقدمه مترجمین:
سپاس خدای متعال را که ما را یاری کرد گامی در راه خدمت به برادران و خواهران عزیز همکیش خود برداریم و با تلاش پیگیر و زحمات شبانه روزی به هدفمان که همانا ترجمه‌ی کتاب تورا به زبان فارسی می‌باشد، برسیم.
کتاب توراه که اینک با ترجمه‌اش تقدیم فارسی زبانان می‌شود یکی از قدیمی‌ترین کتاب‌های جهان است و تاکنون به بیشتر از 1700 زبان و لهجه زنده‌ی دنیا ترجمه شده است.
کتاب تورا دارای پنج جلد است که اسامی آن‌ها عبارتند از:
1- کتاب برشیت یا آفرینش. 2- کتاب شموت یا خروج. 3- کتاب وییقرا یا لاویان. 4- کتاب بمیدبار یا اعداد. 5- کتاب دواریم یا تثنیه.
در ادبیات مذهبی یهود و نوشته‌های علما نیز برای این پنج جلد نام‌هایی تعیین شده است که شبیه نام‌های فوق است از این قرار:
1- کتاب آفرینش جهان. 2- کتاب خروج از مصر. 3- کتاب قوانین مربوط به کاهنان. 4- کتاب سرشماری. 5- کتاب تکرار قوانین توراه.
علت این‌که کتاب پنجم را تثنیه نام نهاده‌اند آن است که بعضی از قوانین و مقررات و احکامی که قبلاً در هر جلد دیگر ذکر شده مجدداً در این کتاب آمده است.
اولین ترجمه توراه از زبان عبری به زبان دیگر توسط گروه 72 نفری از دانشمندان آشنا به زبان‌های عبری و یونانی، به زبان یونانی منتشر شده که به ترجمه ی 72 نفری معروف است و طبق روایات موجود این ترجمه در قرن سوم قبل از میلاد انجام گرفته است. بطلمیوس دوم که بین سال های 285 تا 244 قبل از میلاد حکومت می‎کرده است 72 نفر از علمای یهود را دعوت کرد تا هر کدام جداگانه و بدون اطلاع دیگری به ترجمه توراه به زبان یونانی بپردازند. این افراد از میان 12 قبیله‌ی بنی اسرائیل از هر قبیله شش نفر انتخاب شدند.
بسیاری از مترجمین که می‌خواستند توراه را با زبان‌های زنده‌ی دیگر دنیا ترجمه کنند از این ترجمه استفاده کرده‌اند.
در زبان عبری کلمه‌ی "ترگوم" به معنی ترجمه است و از این جهت یکی از ترجمه‌های توراه را به زبان "آرامی" ترگوم نامیده‌اند. در دوره‌ی تسلط ایرانیان بر ارض مقدس (بین سال‌های 539 تا 333 قبل از میلاد) یهودیان آن سرزمین علاوه بر زبان عبری به زبان آرامی نیز تکلم می‌کردند و در روزهای شنبه که قسمتی از توراه برای جماعت خوانده می‌شد پس از قرائت هر آیه به زبان عبری، ترجمه‌ی آرامی آن نیز قرائت می‌گردید.
یکی دیگر از ترجمه‌های توراه ترجمه اونقلوس است . در تلمود بابلی آمده است که اونقلوس یا عقیلاس مردی رومی از خویشان قصیر روم بود که به دین یهود گرایش پیدا کرده بود. وی با راهنمایی ربی الیعزر و ربی یهوشوع توراه را به زبان آرامی ترجمه کرد. باید دانست که ترجمه‌ی اونقلوس آزادانه انجام گرفته است ولی او خود را مقید دانسته است که از چهارچوب متن توراه دور نشود.
یکی دیگر از ترجمه های توراه "ترگوم یونانیان بن عوزیئل" است که آن هم به زبان آرامی نوشته شده است. این ترجمه به زبان آرامی اهالی گالیله می‌باشد و علاوه بر این دارای اضافاتی است که می‌توان آن ها را نوعی تفسیر توراه و یا به عبارت دیگر ترجمه آزادی از توراه دانست.
در کتاب‌های مذهبی دوره ساسانیان اشاراتی به آیاتی از توراه شده است. از این جهت پاره‌ای از دانشمندان معتقد هستند که ترجمه‌ای از توراه به زبان پهلوی وجود داشته است که متاسفانه اثری از آن در دست نیست.
بعضی از ترجمه‌های توراه به زبان فارسی به دست آمده است که نشان می‌دهد که گروهی از مترجمین یهودی وجود داشته‌اند که در قرن‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی آن را به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند. یکی از قدیمی‌ترین ترجمه‌های توراه به زبان فارسی که در موزه‌ی بریتانیا ضبط است ترجمه‌ای خطی است و تاریخ آن 1319 میلادی است.
در سال 1883 میلادی یک یهودی بخارایی به نام بینیامین کوهن و در سال 1901 و 1902 شخص دیگری به نام شیمعون حاخام پنج جلد توراه را به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند. ترجمه‌هایی که در بخارا منتشر شده است به زبان فارسی است ولی چون بسیاری از یهودیان آن زمان قادر به خواندن و نوشتن زبان فارسی نبوده‌اند این ترجمه‌ها با حروف عبری (فارسیهود) چاپ شده است. علاوه بر این، ترجمه‌های مذکور سلیس نیست و تحت اللفظی انجام گرفته است.

انگیزه هایی که ما را بر آن داشت که به کار دشوار ترجمه توراه بپردازیم به قرار زیر است:
الف – در ترجمه‌های قدیمیِ مذکور کلمات و اصطلاحات عربی زیاد است به قسمی که فارسی آن سلیس نمی‌باشد و درک مطلب برای عامه مردم دشوار است.
ب- چون این ترجمه‌ها مستقیماً از متن عبری تهیه نشده است در بعضی از موارد روح مطلب از بین رفته است.
ج- مطالب بعضی آیات توراه در متن عبری به طور خلاصه بیان شده است. برای این‏که خوانندگان محترم مطلب را به خوبی درک کنند لازم تشخیص داده شد کلماتی را به عنوان توضیح در پرانتز قرار دهیم.
د- اغلب ترجمه‌ها قدیمی در موارد لازم فاقد زیرنویسی است.
ه- در ترجمه‌های موجود گاهی مطلب به کلی غلط ترجمه شده است که برای خواننده سوء‌تفاهم ایجاد می‌کند.
و- مواردی وجود دارد که یک آیه با یک کلمه دارای چند معنی و مفهوم است و تنها یکی از آن معانی مورد قبول است. در این موارد بعضی از مترجمین نظر شخصی خود را اعمال نموده‌اند.

در اینجا باید متذکر شویم که برای فهم کامل توراه باید به زبان عبری آشنا بود. زیرا اگر زبان عبری ندانیم هر ترجمه‌ای از توراه را به هر زبانی بخوانیم باز هم روح مطلب و معانی گوناگونی را که از متن عبری و حروف و صداها و نقطه گذاری‌های آن مستفاد می‌شود درک نخواهیم کرد. بنابراین هیچ ترجمه‌ای نمی‌تواند جایگزین متن عبری گردد و حتی این ترجمه هم با وجود این‏که از متن عبری و با در نظر داشتن خواص حروف عبری و صداها و نقطه گذاری‌ها و بخصوص با مراجعات مفصل و متعدد به تفاسیر علما تهیه شده است هرگز ارزش متن عبری را دارا نمی‌باشد و نمی‌تواند آن را مورد استناد کامل قرار داد.

کتاب تواره در تمام طول تاریخ یعنی قریب 33 قرن تا کنون پر تیراژه ترین کتاب دنیا می باشد.
پاره ای از اشخاص سست مذهب ایراداتی را درباره ی‏‎ کتاب آسمانی مطرح کرده می‌گویند:
آیا مورد استفاده کردن کتابی که هزارها سال قبل نوشته شده است در عصر ما که انسان در عصر فضا و جنگ ستارگان است ارزشی دارد؟ در این زمان که مردم سخت گرفتار تامین نیاز خود و خانواده‌ی خویش هستند کتاب توراه چه سودی دارد؟ و چه باری را از دوش ما برمی‌دارد ؟ و یا اگر توراه برای تهذیب اخلاق و هدایت افراد جامعه موثر است پس چرا هنوز برخی انسان‌ها گرگ یکدیگرند؟ چرا همدیگر را می‌کشند، و تهدید می‌نمایند؟
لازم است افرادی که این ایرادات را مطرح می‌کنند برای گرفتن جواب ایرادات خود توراه را دقیقاً مطالعه نمایند و تفسیرهای آن را بخوانند.
یکی از پاسخ‌های پیروان کتاب آسمانی این است که معتقدند این کتاب برای راهنمایی و نیکبختی و هدایت امنیت انسا‌ها نازل گشته است. برای این‌که انسان نیکبخت باشد باید خوراک و پوشاک و مسکن هم‌چنین سلامت روح خود و خانواده‌اش تامین باشد. کتاب آسمانی ادعا می‌کند که اگر انسان اوامر و دستورات و احکام آن را رعایت کند خدا تمام احتیاجاتش را تامین خواهد کرد . بارها در توراه آمده است که اگر اوامر مرا اطاعت کنید غله و شیره و محصول زمینت، نتایج گله و رمه ات و فرزندانت روز به روز زیادتر خواهد شد. بیماری‌های سخت از تو و خانواده‌ات دور خواهد ماند.
درست است که دانش بشر اکثر نیازمندی‌های بشر را برآورده است و مثلاً می‌توانیم از یک گوشه‌ی دنیا با گوشه‌های دیگر و به فاصله‌ی هزارها کیلومتر گفتگو کنیم. می‌توانیم هواپیما سوار شویم و پس از چند ساعت هزاران کیلومتر فاصله طی کنیم و به مقصد خود برسیم. بهترین ماشین‌ها و لوازم برقی را ساخته‌ایم و می‌توانیم با استفاده از آن‌ها بسیاری از کارهایی را که سابقاً دشوار بود به آسانی انجام دهیم.
ولی آیا تمام این پیشرفت‌ها موجب خواهد شد که مشکلات روانی و عاطفی و معنوی انسان‌ها هم حل شود؟ جواب این پرسش منفی است زیرا امروز انسان‌ها به مراتب بیشتر از دوره‌ی جنگل نشینی نسبت به همدیگر بی‌رحم شده‌اند. حقه و کینه و حسد جای سلامت نفس و دوستی و برادری را گرفته است.
توراه به انسان‌ها یاد می‌دهد که با یکدیگر متحد باشند و صلح و صفا و آرامش و همزیستی داشته باشند.
توراه به ما یاد می‌دهد که پیوندهای محبت و دوستی را بین خود محکم نمائیم. مثلاً یکی از دستورات کتاب آسمانی توراه یعنی "همنوعت را مانند خود دوست بدار" خود به تنهایی کافی است که ما انسان‌ها را از ازل تا ابد راهنمایی کند.
بسیاری از دانشمندان جهان امروز، که آینده‌ی بشر را پیش‏بینی می‌کنند بدبین هستند. آن‌ها می‌گویند اگر انسان زودتر به خود بیاید و از دستورات الهی پیروی نماید در خطر نابودی نخواهد بود. یک جنگ هسته‌ای برای نابودی تمام جهان کافی است. تنها عاملی که می‌تواند انسان را از این خطرات رهایی بخشد پناه بردن به دستورات دینی و الهی و آسمانی است و بس.

یادآوری نکاتی چند:
1- در زیر بعضی از صفحه‌های کتاب تبصره‌هایی با حروف ریز چاپ شده است. تبصره‌ها از مفسرین مختلف اقتباس شده است و برای فهم بهتر مطلب و توضیح آن مفید است.
2- کوشش شده است که آیات به زبان فصیح فارسی ترجمه شود و از ترجمه ی تحت اللفظی پرهیز گردد.
3- با مطالعه‌ی تفسیرهای مختلف و مراجعه به ترجمه‌های موجود کوشش به عمل آمده است مفهومی که پسندیده‌‌تر و پذیرفتنی‌تر است عرضه شود و در عین حال در ترجمه امانت کامل رعایت گردد.
4- در بعضی از آیات لازم بوده است برای رسا کردن مطلب کلماتی را در پرانتز قرار دهیم تا با وجود این‌که این کلمات جزء متن عبری نیست مطلب را روشن کند. این کلمات از استدلال‌های مفسرین اقتباس شده است.
5- در توراه به کرات مواردی وجود دارد که کلمه‌ای به چند معنی استعمال شده است . کوشش شده است در هر مورد معنایی انتخاب شود که مفهوم واقعی کلمه از آن به دست آید.
6- در زیرنویس‌های کتاب خواننده را به آیه‌هایی از کتاب مقدس توراه و یا انبیاء مراجعه داده‌ایم که در همان زمینه می‌باشد تا مطلب برای خواننده روشن‌تر شود.
7- اسامی خاص به زبان عبری و با همان تلفظ اصلی نوشته شده و معادل فارسی آنها در پرانترز ذکر گردیده است.
8- اسامی خاص خدا در کتاب مقدس از چهار حرف" ی. ه. و. ه" تشکیل شده است که بر طبق دستور کتاب مقدس کسی مجاز نیست آن کلمه را بنویسد و یا تلفظ کند و به جای آن کلمه "ادونای" تلفظ می شود و حتی همین کلمه‏ ی "ادونای" هم فقط در مواردی که مشغول خواندن توراه یا نماز باشیم و یا برای چیزی دعا بخوانیم گفته می‏شود و لاغیر و به جای آن در موارد عمومی زندگی کلمه "هَشِم" گفته می‌شود که معنی آن "آن نام" است. (یعنی نام ذکر شده در بالا). که در این ویرایش اخیر معادل "خداوند" به کار رفته است.

منابعی که برای مطالعه به منظور درک آیات مورد استفاده قرار گرفته است عبارتند از:
بیش از پنجاه تفسیر گوناگون منتخب از علمای یهود و ترجمه به زبان انگلیسی، دو ترجمه به زبان فرانسه، یک ترجمه به زبان عربی و ترجمه های فارسی موجود که به دفعات به وسیله ناشرین آن تصحیح شده است. همچنین از مشاوره افراد مطلع و دانشمند در موارد مختلف استفاده شده است.
ما ادعا نداریم که این ترجمه به کلی عاری از اشتباه است. با این حال امیدواریم که این خدمت مورد پسند علاقه مندان قرار بگیرد و باعث شود خوانندگان محترم با مطالعهی آن از توراه آگاهی یافته و خواسته‌های خود را در آن بیابند و با مطالعه‌ی این کتاب به هدف نهایی خود همانا تقرب بیشتر به خدای متعال است برسند.
در خاتمه لازم است از همکاری صمیمانه و مجدانه شبانه روزی آقای اسحق لاله‌زاری در ترجمه توراه و استفاده از ترجمه‌های فرانسوی و انگلیسی و تنقیح و تصحیح ترجمه‌ی فارسی و غلط گیری فرم‌های چاپ سپاسگزاری کنیم.

 

 

 

 

پنج شنبه 20 شهريور 1393برچسب:تورات , یهود , موسی , کلیمیان, :: 23:52 :: نويسنده : آتش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 20 شهريور 1393برچسب:انجیل, :: 23:45 :: نويسنده : آتش

وات رانگ خونمتفاوت از تمام معابد بودایی جهان در چیانگ مای تایلند . ساخت این معبد از سال 1998 آغاز و در 2008 پایان یافت.

 یک معبد بودائی معاصر، رها از قیود و رسوم در چیانگ رای تایلند است.این معبد توسط چالرمچای کاسیتپیپات طراحی شده. ساخت آن در سال 1998 آغاز شده و امید است تا سال 2008 به پایان برسد. وات رانگ خون از دیگر معابد تایلند متمایز است، برای یوبوسوت آن (به زبان مقدس بودائیان: یوپوساتا؛ سالن اجتماعات موقوفه) رنگ سفید و شیشه های سفید در نظر گرفته شده. رنگ سفید مظهر پاکی لرد بودا؛ و شیشه سفید مظهر حکمت و خرد اوست، که "با جلای خاصی در سراسر گیتی و کره خاکی درخشان است."

 

 

 

در بانکوک بیش از ۲۶ هزار معبد (وات) وجود دارند که از جمله مهم ترین آنها سه معبد بودای طلایی، بودای خوابیده و بودای مرمرین است. معنی دقیق وات ، معبد بوداییان و محل تحصیل و سکونت راهبان این آیین است اما امروزه به تمامی اماکن مقدس آیین بودیسم در تایلند و نیز تمامی عبادتگاه های ادیان مختلف به جز مسجد، وات گفته می شود.

 

 

معبد بودای طلایی: Traimit Buddha

یکی از معروف ترین وات های تایلند است که پس از کشف اتفاقی بودای آن به شهرت رسید. حدود نیم قرن پیش این بودا که برای جلوگیری از تاراج آن توسط برمه ای ها با ساروج پوشیده شده بود، به هنگام جابجایی به زمین افتاده و بخشی از آن کنده شد و مجسمه بودایی از طلای خالص به ارتفاع ۳.۵ متر و وزن ۵.۵ تن در زیر آن کشف شد. این معبد در محله چینی ها واقع شده است.

 

 

معبد بودای خوابیده: Reclining Buddha

بزرگترین و قدیمی ترین معبد بانکوک است که در مجاورت کاخ پادشاهی واقع شده و بیش از هزار مجسمه بودا را در خود جای داده است. این بودا در دوران رامای سوم ساخته شده و نخستین مکان برای ماساژ سنتی تایلند به شمار می رود. بودای خوابیده ۴۶ متر طول و ۱۵ متر ارتفاع داشته، با طلا پوشیده شده و در چشمهای آن مروارید به کار رفته است.

 

 

معبد بودای مرمرین:Emerald Buddha 

یکی از زیباترین معابد بانکوک است که حدود یک قرن پیش در دوران رامای پنجم، با مرمرهای عظیم و سفید ایتالیایی ساخته شده است. این معبد به نوعی نمادی از تایلند به شمار می رود و ساخت آن آغازگر ورود ایده های غربی به این کشور بوده است.
 
Click here to enlarge

شنبه 15 شهريور 1393برچسب:معابد تايلند, :: 11:1 :: نويسنده : آتش
موجودی که مانندحلزون دریایی حرکت می‌کند،بسیار زیبا، بسیار کوچک و بسیار مفید است. این جانور کوچک تغذیه و خوراک بسیار خطرناکی دارد.

این یک Glaucus atlanticus است. یک جانور عجیب و بسیار زیبا که آبزی است و مانند، حلزون دریایی حرکت می‌کند. به گونه‌ای که به حلزون دریایی نیز معروف است. این جانور زیبا و عجیب در آب‌های گرمسیری و معتدل دریا‌ها یافت می‌شود.

حلزون دریای کوچک خوراک بسیار عجیب و وحشتناکی دارد. او از جانوران بسیار سمی دریایی مانند Portuguese Man o' War تغذیه می‌کند، بدون آنکه آسیبی ببیند. نیش این نوع جانوران برای انسان و دیگر جانوران بزرگ نیز کشنده است چه برسد به این جانور کوچک بند انگشتی! عجیب است نه؟ به همین خاطر این موجود ریز برای دریا بسیار مفید و ارزشمند است.

به اندازه این جانور که بر روی کف دست قرار دارد توجه کنید!

موجودی عجیب و غریب

جالب است بدانید این جانور آبزی، سلول‌های سمی و کشنده جانوران خطرناک سمی را به یک مکانیزم دفاعی بدن خود تبدیل و مصرف می‌کند. این حلزون دریایی عجیب همچنین کنسانتره سم است و آن را به مراتب سمی‌تر از هر جانور دیگر استفاده می‌کند.

اطلاعات دقیق و بیشتری از این جانور عجیب و مرموز هنوز در دسترس نیست.

 

 

Poisonous Echinoderms

 

گروه دیگراز جانوران سمی دریایی که ممکن است سبب مسمومیت شوند دو دسته از گروه خارپوستان(Echinoderms) می باشند :
1- تخمهای توتیای دریایی ( Sea Urchin Eggs ) : توتیای دریایی بروش غیر جنسی با آزاد کردن تخمکها و اسپرمها و ترکیب شدن آنها و بوجود آمدن تخم در فصل تخم ریزی تولید مثل می نماید. تخمهای بعضی گونه ها سمی بوده و می توانند سبب مسمومیت شوند. تخمهای توتیای دریایی عموما سمی نمی باشد و فقط چند گونه دارای تخمهای سمی می باشند که معروفترین آن توتیای دریایی سفید ( White Sea Urchin ) می باشد و از گونه های فراوان غرب اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس می باشد.

تخمها در آب شناور بوده و امکان دارد به طور اتفاقی توسط شناگران یا غواصان بلعیده شود و موجب مسمومیت آنها گردد. از نشانه های مسمومیت می توان به درد شدید معده ، حالت تهوع ، استفراغ ، اسهال ، شکم درد و سر درد اشاره کرد و باید توجه داشت که مسمومیت با خوردن تخمهای توتیای دریایی بندرت اتفاق می افتد و باید مواظب بود.

Sea UrchinSea UrchinSea UrchinSea UrchinSea Urchin Eggs

2- خیار های دریایی ( Sea Cucumbers ) : خیار های دریایی بدنی چرم گون دارند و بیشتر در کف دریاها زندگی می کنند . آنها را موجوداتی تنبل و آهسته رو می نامند چرا که بسیار آهسته بر روی بستر دریا حدکت می کنند. نامگذاری این جانوران بخاطر شکل خیار مانندشان می باشد. سراسر بدن خیار های دریایی معمولا پوشیده از خارهای نرم و بی خطری می باشد و به همین دلیل آنها را خارپوستان دریایی طبقه بندی می کنند. خیار های دریایی از موجودات و گیاه های ریز بستر دریا تغذیه می کنند به همین دلیل آنها بسیار مفید بوده چرا که سبب تمیزی بستر دریا می شوند.
در بسیاری از کشورهای جهان خیارهای دریایی مصرف غذایی فراوانی دارند. خیارهای دریایی را پس از گرفتن از آب و خارج کردن احشاء داخلی ، جوشانده و سپس بوسیله نور آفتاب و یا دود آنها را خشک کرده و بصورت جامد به فروش می رسانند که خشک شده آنها را (( تری پانگ - Treepang )) می نامند و در اکثر کشور ها با این نام بفروش و مصرف می رسد. تری پانگ برای چاشنی انواع سوپها استفاده می شود.
هنگامی که این جانوران را از آب خارج کرده و می خاهند احشاء داخلی بدن آنها را خارج کنند ، مایعی از بدن آنها خارج شده که بسیار سمی بوده که در اکثر تماس با پوست بدن سبب خارش گشته و در صورت تماس با چشمها می تواند سبب نا بینایی گردد. احشاء داخلی خیار دریایی سمی بوده و قسمتهایی از بدن جانور را که مصرف غذایی دارند باید با دقت از دیگر قسمتها جدا نمود و در آب بخوبی جوشانده شوند تا مواد سمی آنها از بین برود.

Sea CucumbersSea CucumbersSea CucumbersAfrican Diver No.19Sea Cucumbers

 


پیشگیری Prevention


1 - هنگام شنا و غواصی در مناطقی که توتیای دریایی به وفور دیده می شوند و در حال تخم ریزی می باشند مواظب باشید تا آب دریا وارد دهانتان نشود ، خصوصا هنگام تمیز کردن رگلاتور غواصی در زیر آب تا بطور اتفاقی تخمهای توتیا وارد دهان شما نشود و هنگامی رگلاتور غواصی در دهانتان نیست، با خارج کردن آرام هوا از دهان و ساختن حباب مانع از ورود آب به دهانتان شوید.
2- هرگز خیار های دریایی را بخاطر زیبا بودنشان از آب خارج نکنید چرا که هنگام خروج از آب این جانوران مایع سمی درون بدنشان را خارج کرده و موجب خارش پوست دست شما شده و چنانچه دست شما دچار خارش شد ، به صورت و چشمهایتان نزدیک نکرده تا آسیبی به بینایی شما وارد نشود.


کمک های اولیه First Aids


1- چنانچه با توجه به علامات متوجه مسمومیت شدید فورا به مرکز درمانی مراجعه نمایید.
2- داروی ضد سم خاصی وجود ندارد ، بهترین کار تشخیص پزشک و اقدامات بالینی پس از مسمومیت در مراکز درمانی می باشد.

 

 

ماهی منجم: با استفاده از باله‌های سینه‌ای خود به عنوان بیلچه، ماهی منجم (Stargazer Fish) ماسه‌های کف دریا را حفر می‌کند. سپس در این گودال آرام می‌گیرد و تنها چشمان و دهانش را بیرون می‌گذارد تا بتواند طعمه‌های عبوری را شناسایی و شکار کند. این ماهی همچنین می‌تواند با استفاده از یک اندم تخصصی که در زیر چشمانش قرار دارد، یک شوک الکتریکی دفاعی به قدرت 50 ولت تولید کند.

 

مار دریایی نواری: سم مار دریایی نواری 10 برابر زهرآگین‌تر از سم مار زنگی است، اما خوشبختانه این مارها آنقدر نجیب و آرام هستند که آمار نیش زدن انسان‌ها توسط آنها بسیار نادر است. مار دریایی نواری در آب‌های گرم و کم‌عمق صخره‌های مرجانی و باتلاق‌های مانگرو زندگی می‌کند. از میان تمام مارهای آبی، تنها این مارها هستند که دوزیست بوده و می‌توانند تا 10 روز را در خشکی بگذرانند.
 

سفره‌ماهی دم کوتاه: زخمی شدن استیو ایروین (مستندساز معروف حیات‌وحش اهل استرالیا و ملقب به شکارچی تمساح) توسط یک سفره‌ماهی دم کوتاه باعث شد تا کل این گونه به ناحق لقب قاتل را به خود بگیرند. با وجود حادثه پیش آمده برای ایروین، مرگ انسان‌ها در اثر نیش سفره‌ماهی‌ها بسیار نادر است و در سال، تنها یکی دو مورد در سراسر دنیا اتفاق می‌افتد. این جانوران معمولا دم خنجرمانند خود را برای محافظت در برابر شکارچیانی مانند کوسه‌ها و یا نهنگ‌های قاتل استفاده می‌کنند. دم کوتاه‌ها بزرگ‌ترین گونه در خانواده سفره‌ماهی‌ها هستند. طول آنها ممکن است به 4.5 متر برسد، و وزنشان بالغ بر 340 کیلوگرم شود.
 

حلزون دریایی: حلزون‌های دریایی که با نام Nudibranch نیز شناخته می‌شوند، فاقد پوسته بوده و در مقابل شکارچیان بی‌دفاع هستند؛ حداقل این چیزی است که در ظاهر به نظر می‌رسد. اما در حقیقت این جانوران مجهز به زرادخانه‌ای سمی هستند که یا توسط خود جانور تولید می‌شود، و یا از طریق خوردن گوشت اسفنج‌ها و شقایق‌های دریایی سمی به دست می‌آید. اغلب حلزون‌های دریایی دارای رنگ‌های درخشانی هستند که آنها را در مقایسه با مرجان‌ها و یا کف اقیانوس متمایز می‌کند؛ و البته پیام روشنی نیز برای شکارچیان در خود دارد: من خوشمزه نیستم.
 

شیرماهی: شیرماهی‌ها (Lionfish) که در فارسی خروس ماهی نیز نامیده می‌شوند، ظاهری بسیار رنگارنگ و جذاب دارند. اما زرادخانه آنها که همان باله‌های پشتی سوزن‌مانندشان است، در واقع هشداری برای دور نگهداشتن دیگر موجودات است. انسان‌های کنجکاوی که قصد نزدیک شدن به این ماهیان را دارند، با نیشی دردناک و به طور بالقوه سمی از سوی این خارها روبه‌رو می‌شوند. شیرماهی‌های ابتدا در آبهای بخش اندونزیایی اقیانوس آرام شناسایی شدند، اما اخیرا به سایر آب‌های گرم همانند دریای کارائیب نیز گسترش یافته‌اند؛ مکان‌هایی که در آنجا به عنوان یک گونه مهاجم باعث به وجود آمدن نگرانی‌های بوم‌شناختی شده‌اند.
 

ماهی بادکنکی: این توپ به ظاهر بی‌آزار در واقع یک ماهی بادکنکی است که در آب‌های ساحل کارناتاکا هند به گل نشسته است. این ماهی که با نام ماهی پفکی نیز شناخته می‌شود، سعی می‌کند تا با قورت دادن مقادیر زیاد آب (و یا هوا) و باد کردن خود تا چند برابر اندزاه معمولی، مانع از خورده شدن خود توسط شکارچیان شود. شکارچیانی که به این هشدار توجه می‌کنند خوش‌شانس هستند، زیرا آنهایی که این کار را انجام نمی‌دهند ممکن است زنده نمانند تا بتوانند اشتباهشان را تکرار کنند.
ماهی بادکنکی در بدن خود ماده‌ای به نام تترودوکسین دارد، که برای اغلب ماهیان و همچنین انسان مرگبار است. با این وجود، برخی از ژاپنی‌ها ماهی بادکنکی را خوراک لذیذی می‌دانند؛ اگرچه یک ماهی می‌تواند سم کافی برای کشتن 30 انسان را در خود داشته باشد.
 

عقرب ماهی: اعضای خانواده بزرگ عقرب ماهی‌ها در کف دریا زندگی می‌کنند، جایی‌که می‌توانند با محیط اطرافشان در هم آمیزند و در کمین شکار خود بنشینند. این شکارچیان صبور در طول میلیون‌ها سال به چنان استتار موثری دست یافته‌اند که باعث شده است بسیاری از قربانیان آنها هرگز متوجه نشوند چه چیزی آنها را شکار کرده است. عقرب ماهی‌ها همچنین به خارهایی سمی مجهز هستند که می‌تواند برای هر حیوانی که تلاش کند تا این شکارچیان را شکار کند، نیشی خطرناک به دنبال داشته باشد.
 

مرجان آتشین کارائیب: هر غواصی که به مرجان آتشین دست زده باشد می‌داند که لقب آتشین از کجا می‌آید: خارهای ریزی که احساس سوزش دردناکی ایجاد می‌کنند. با این وجود، اعطای نام مرجان به این جانوران اندکی گمراه کننده است. این جانوران بیشتر به ژله‌های دریایی و سایر شقایق‌های نیش‌دار شباهت دارند. مرجان آتشین می‌تواند به سرعت در آبسنگ‌های آب‌های گرم تکثیر شود، در حالی‌که با استفاده از پولیپ‌های نیش‌دار خود سایر جانداران را متقاعد می‌کند که روی آن رشد نکنند.
 

اختاپوس حلقه آبی: اختاپوس حلقه آبی تنها نصف یک دوتایی مرگبار است: این جاندار از همزیستی مسالمت‌آمیز کلونی‌های باکتری بهره می‌برد که روی غدد بزاقی آن زندگی می‌کنند. این باکتری‌های سم عصب‌گرا (نوروتوکسین) قدرتمندی تولید می‌کنند که اگرچه ظاهرا تاثیر مضری برای اختاپوس ندارد، اما تنها ظرف چند دقیقه می‌تواند انسان را از پای در آورد. این بزاق زهرآگین همچنین در هضم خرچنگ‌ها و نرم‌تنان به اختاپوس کمک می‌کند.
 

ستاره دریایی تاج خاری: ستاره دریایی تاج خاری نام پر طمطراقی دارد. این بی‌مهره می‌توانند همانند بلایی خانمان‌سوز در سراسر آبسنگ‌های مرجانی گسترده شود. ستاره دریایی ماده با موی‌های سمی خود می‌تواند سالیانه تا 100 میلیون تخم بگذارد. این خارپوست با گستراندن معده خود بر روی مرجان‌های زنده از آنها تغذیه می‌کند. در دوران شیوع، این ستاره‌های دریایی می‌توانند تمام آبسنگ‌های اقیانوس آرام و هند را در هم شکنند.
 

سنگ‌ماهی آبسنگی: سنگ‌ماهی آبسنگی (Reef Stonefish) یک استاد استتار است که اغلب با یک صخره رنگارنگ یا یک قطعه مرجان اشتباه گرفته می‌شود؛ توانایی که به این ماهی کمک می‌کند تا به کمین ماهیان و سخت‌پوستان عبوری بنشیند. زمانی‌که با خطر مواجه می‌شود، سنگ‌ماهی به طرف پایین خم می‌شود و باله‌های پشتی خود را که سرشار از یکی از زهرآگین‌ترین سمومی است که در یک ماهی یافت می‌شود، به اهتزاز در می‌آورد. زهر این ماهی می‌تواند برای انسان کشنده باشد.
 

گربه‌ماهی راه‌راه: گربه‌ماهی راه‌راه تنها گربه‌ماهی جهان است که در آبسنگ‌های مرجانی یافت می‌شود، اگرچه این ماهی در دهانه رودخانه‌ها، آبگیرهای کشندی، و آبهای آزاد ساحلی بخش اندونزیایی اقیانوس آرام نیز یافت می‌شود. هر گربه‌ماهی راه‌راه در باله‌های پشتی و سینه‌ای خود به خارهای سمی مسلح است که می‌تواند نیشی بسیار دردناک به همراه داشته باشد، اگرچه این نیش به ندرت برای انسان کشنده است.
 

 

 

 

 

شنبه 15 شهريور 1393برچسب:مخلوقات زهردار و سمی دریا, :: 10:51 :: نويسنده : آتش
مشمولان برای تعیین تکلیف وضعیت خدمتی از مهلتی قانونی برخوردار هستند.

مشمولانی که قبل از ورود به سن مشمولیت در مقطع دیپلم یا پیش‌دانشگاهی فارغ‌التحصیل شده، ترک‌تحصیل کرده، اخراج شده یا انصراف از تحصیل کرده‌اند، با ورود به سن مشمولیت به مدت شش‌ماه برای مشخص‌کردن وضعیت خدمتی خویش مهلت دارند.

در صورتی که تاریخ فراغت از تحصیل یا انصراف از تحصیل این دسته از مشمولان بعد از ورود به سن مشمولیت باشد از این تاریخ به مدت یکسال مهلت دارند تا وضعیت خدمتی خویش را مشخص کنند.

دانش‌آموزانی که در خرداد ماه و تیرماه سال ورود به سن مشمولیت و بالاتر فارغ‌التحصیل می‌شوند به منزله شهریورماه همان سال محسوب می‌شودند و از این تاریخ به مدت یکسال مهلت دارند تا وضعیت خدمتی خویش را مشخص کنند.

دانش آموزانی که در سن ۱۷ سالگی فارغ‌التحصیل می‌شوند پس از رسیدن به سن ۱۸ سالگی باید ظرف شش ماه وضعیت خدمتی خویش را مشخص کنند.

مشمولان به تناسب شرایط ممکن است از خدمت معاف دائم، معاف از رزم یا آماده به خدمت شوند.

مدت خدمت دوره ضرورت: متناسب با یگان محل خدمت، محل سکونت و دستگاه بکارگیرنده به شرح زیر است.

الف) مدت خدمت کارکنان وظیفه مامور به دستگاه‌های غیرنظامی بجز یگان‌های حفاظت ۲۴ماه

ب) مدت خدمت دوره ضرورت برای نیروهای مسلح و یگان‌های حفاظت ۲۱ماه

ج) مدت خدمت در مناطق جنگی و امنیتی درگیر ۱۸ماه

د) مدت خدمت برای کارکنان وظیفه غیربومی مناطق امنیتی غیر درگیر، عملیاتی، مناطق محروم و بد آب و هوا ۱۹ماه است.

به نوشته پایگاه فرهنگی سرباز، فهرست کسرخدمت سربازی در سال ۱۳۹۲ به شرح زیر است:

ردیف عنوان کسر خدمت حداکثرکسرخدمت اعطاءشده نحوه و میزان اعطاءکسر خدمت تاریخ اعطاء
۱ کسرخدمت نخبگی سقف ندارد به میزان ارزش پروژه با نظر بنیاد نخبگان تا قبل و حین انجام خدمت سربازی
۲ کسرخدمت ایثارگری تا سقف ۹ماه برابر میزان جبهه یا جانبازی و آزادگی افراد که بر اساس ضوابط سال ۱۳۹۰محاسبه می‌شود متولدان سال ۱۳۷۲و قبل از آن در صورت نداشتن غیبت
۳ کسرخدمت بسیج تاسقف ۶ماه به میزان فعالیت دربسیج سالی ۴۵ روز و عضویت در شورای پایگاه یا حوزه و دوره تکمیلی بسیج تا قبل و حین خدمت سربازی
 
شنبه 15 شهريور 1393برچسب:کسر خدمت سربازی همراه با جدول, :: 10:47 :: نويسنده : آتش

عناصر اربعه یا عناصر چهارگانه (به پارسی سره چارآخشج یا چهارآخشیج)چهار عنصر آب، هوا، خاک و آتش هستند که یونانیان باستان آن‌ها را عنصرهای سازندهٔ جهان می‌دانستند.

نور خورشید را مخلوطی از هوا و آتش تصور می‌کردند و یخ را همان آب می‌دانستند که سختی سنگ را به دست آورده‌است.

اگرچه این دیدگاه ممکن است بسیار عامیانه به نظر رسد، اثرهایی ژرف بر درک امروزی ما از جهان دارد. یکی از این آثار توجه به حالات ماده‌است. مفهوم ماده و انرژی را می‌توان از اعتقاد به عناصر اربعه برداشت کرد؛ خاک نمایندهٔ حالت جامد، آب نمادی از حالت مایع، و هوا یادآور حالت گازی است. به این ترتیب سه عنصر نخست حالات سه گانهٔ ماده را یادآور می‌شوند

اثر دیگر معرفی آتش است. آتش نمایندهٔ مفهوم انرژی و بیانگر تغییراتی است که انرژی در ماده و حالات آن به وجود می‌آورد. بدین ترتیب مفهوم ماده و انرژی را به آسانی می‌توان از دیدگاه پیشینیان، برداشت کرد

اینکه یونانیان در برهه ای از تاریخ چنین دیدگاهی داشته اند درست است اما به اینکه چنین دیدگاهی نخست از کدام اندیشه برآمده ارتباط خاصی ندارد. بسیاری بر این عقیده اند که نخستین کسی که بحث عناصر طبیعت و احترام به آن ها را پیش کشید زرتشت است

جمعه 14 شهريور 1393برچسب:عناصر چهارگانه, :: 22:37 :: نويسنده : آتش

شَفَق قُطبی (به انگلیسی: Aurora) یکی از پدیده‌های جوی کرهٔ زمین است. شفق قطبی پدیدهٔ ظهور نورهای رنگین و متحرک در آسمان شب است و معمولاً در عرض‌های نزدیک به دو قطب زمین که براثر برخورد ذرات باردارِ بادِ خورشیدی و یونیده شدن مولکول‌های موجود در یون‌سپهر (یونوسفر) زمین به وجود می‌آید.

شفق‌های قطبی نورهای زیبایی هستند که به طور طبیعی در آسمان دیده می‌شوند. که معمولاً در شب و در عرض‌های جغرافیایی قطبی به چشم می‌خورند. آنها در یونوسفر تشکیل می‌شوند و در سپیده‌دم قطبی قابل مشاهده هستند. در عرض جغرافیایی قطب شمال به آنها شفق‌های شمالی نیز گفته می‌شود که این نام بر گرفته از نام ایزدگونه رومی سپیده‌دم و نام یونانی باد شمالی است که در سال ۱۶۲۱ توسط پیر گاسندی روی این پدیده طبیعی گذاشته شد. به شفق‌های قطبی، نور قطب شمال هم گفته می‌شود زیرا آنها غالباً در نیم کرهٔ شمالیرویت می‌شوند و هر چقدر به قطب شمال نزدیک می‌شوید با توجه به مجاورت با قطب مغناطیسی شمالی زمین احتمال بیشتری می‌رود که بتوانید آنها را ببینید به طور مثال در شهرهای شمالی کانادا که بسیار نزدیک به قطب هستند امکان رویت آنها بسیار زیاد است.

شفق‌های قطبی در نزدیکی قطب مغناطیسی شمالی ممکن است خیلی بالا باشد ولی در افق شمالی به صورت سبز بر افروخته و در صورت طلوع خورشید به صورت قرمز کمرنگ دیده می‌شود. شفق‌های قطبی معمولاً از سپتامبر تا اکتبر و از مارس تا آوریل اتفاق می‌افتند. بعضی از قبایل کانادایی به این پدیده رقص ارواح می‌گویند.

در قطب جنوب نیز این اتفاق می‌افتد ولی فقط در جنوبی‌ترین عرض جغرافیایی قابل رویت است. و گاهی اوقات در آمریکای جنوبی و استرالیا (استرالیا در زبان لاتین به معنی جنوب است).

بنجامین فرانکلین اولین کسی بود که به شفق‌های قطبی توجه نشان داد. در تئوری او علت وقوع شفق‌های قطبی این انتقال نور در مرکز بار الکتریکی در سرزمینهای قطبی توسط برف و رطوبت شدت می‌گیرد، بود.

علت وقوع شفق قطبی خروج جرم از تاج خورشیدی است که از طریق مغناطره و کمربندهای ون آلن به مناطق قطبی هدایت می‌شوند.

شفق قطبی (aurora) که به آن سپیده قطبی و نور قطبی هم می‌گویند یکی از پدیده‌های جوی بسیار زیبای کره زمین است. نورهایی بسیار زیبا و خیره‌کننده که در آسمان حرکت می‌کنند و معمولا شکل‌های منحنی‌مانندی دارند.
آسمان تابان می‌شود و نقش‌هایی با رنگ‌ها و شکل‌های گوناگون در آن دیده می‌شود. این نقش و نگارهای رنگین گاهی دارای شکل کمان یکنواخت است، گاهی ساکن است و گاهی تپنده. گاهی متشکل از شمار زیادی پرتو است با طول موج‌های متفاوت که مانند پرده‌ها و نوارها در آسمان بازی می‌کنند و پیچ و تاب می‌خورند. رنگ درخشنده نورهای از سبز مایل به زرد به سرخ و بنفش مایل به خاکستری تغییر می‌کند.


زیبایی شفق، پدیده‌ای که برخی قبایل کانادایی به آن رقص ارواح می‌گویند، چشم هر ناظری را به آسمان خیره می‌کند.این نورهای طبیعی زیبا که در عرض‌های جغرافیایی نزدیک به قطب دیده می شوند، در سپیده‌دم قطبی قابل مشاهده هستند.


هر چقدر به قطب شمال نزدیک ‌شوید با توجه به مجاورت با قطب مغناطیسی شمالی زمین احتمال بیشتری برای دیدن شفق قطبی وجود دارد. شهرهای شمالی کانادا که بسیار نزدیک به قطب شمال هستند و ایسلند مناطقی مناسب برای رویت این پدیده‌اند.


شفق‌های قطبی در نزدیکی قطب مغناطیسی شمالی ممکن است خیلی بالا باشد ولی در افق شمالی به صورت سبز بر افروخته و در صورت طلوع خورشید به صورت قرمز کمرنگ دیده می‌شوند. از ماه‌ سپتامبر تا اکتبر و همچنین از مارس تا آوریل بیشترین احتمال دیده این پدیده وجود دارد.


در قطب جنوب نیز این پدیده اتفاق می‌افتد ولی فقط در جنوبی‌ترین عرض جغرافیایی قابل رویت است و گاهی اوقات در آمریکای جنوبی و استرالیا شفق مشاهده می‌شود.

 

 

شفق قطبی چیست,سپیده قطبی,تصاویر شفق قطبی

 

 

 

 

 

 

 

جمعه 14 شهريور 1393برچسب:شفق قطبی, :: 22:27 :: نويسنده : آتش

استفاده درست از گياهان در شرايط سخت به شناخت صحيح آنها بستگي دارد . 
شناختن گياهان سمي به همان اندازه مهم است كه شناختن گياهان خوراكي مهم است .
شناخت گياهان سمي سبب مي شود كه به شما كمك شود تا از آسيب ديدن از جانب آنها در امان باشيد . 
چگونه گياهان ايجاد مسموميت مي كنند ؟ 

گياهان عموماً بوسيله موارد زير ايجاد مسموميت مي كنند : 

● خورده شدن . وقتي كه يك فرد بخشي از يك گياه سمي را بخورد . 

● تماس . وقتي كه يك فرد با گياه سمي تماس پيدا كند و اين تماس سبب ايجاد التهاب پوستي شود . 

● جذب كردن يا استنشاق كردن . وقتي كه يك فرد سم را از طريق پوست يا تنفس جذب كند 

■ ميزان مسموميت گياهان از جزئي تا كُشنده مي باشد . سؤالي كه همواره مطرح است كه « چگونه يك گياه سمي مي باشد » پاسخ گويي به اين سؤال مشكل مي باشد ، زيرا : 

● بعضي گياهان براي سمي بودن نيازمند اين هستند كه مقدار زيادي از آنها مصرف شود در حالي كه بعضي ديگر حتي با مقدار بسيار اندكي توليد مرگ مي كنند . 

● تمامي گياهان به سبب شرايط ، رشدي متفاوت دارند و تفاوتهاي زير گونه اي كه با همديگر دارند كه مقدار سميّت متفاوتي را نشان مي دهد . 

● ميزان مقاومت افراد در مقابل مواد سمي نيز متفاوت است . 

● بعضي افراد ممكن است به گياه خاصي حساس تر باشند . 

● بعضي اشتباهات متداول در مورد گياهان سمي عبارتند از : 

● نگاه كردن به حيوانات و خوردن هر چيزي كه آنها مي خورند ، بيشتر مواقع اين روش درسـت است اما بعضي حيوانات مي توانند گياهاني را بخورند كه براي انسان سمي هستند . 

● جوشاندن گياه به تصور اين كه تمامي سموم از بين مي روند . جوشاندن بسياري از سموم را نابود مي كند اما نه همه را . 

● گياهان قرمز رنگ سمي هستند . بعضي گياهان كه قرمز هستند سمي مي باشند اما همه اينطور نيستند . 

نكته اي كه در اينجا مطرح است اين است كه هيچ قانون كلي وجود ندارد كه براي شناسايي همه گياهان سمي كاربرد داشته باشد . شما بايد سعي كنيد هر چه بيشتر در مورد گياهان به دانش خود بيفزاييد . 
درباره گياهان 

اين به نفع شماست كه هر چه مي توانيد نسبت به گياهان به دانش خود بيفزاييد . بسياري از گياهان سمي شبيه هم خانواده هاي غيرسمي خود يا ساير گياهان خوردني هستند . براي مثال گياه شوكران كبير بسيار شبيه به هويج وحشي مي باشد . بعضي گياهان فقط در فصول خاص يا مراحل رشد خاص قابل خوردن هستند و در ساير مراحل رشد غير خوراكي دارند . مثلاً برگهاي سرخ دانه وقتي كه تازه شروع به رشد كرده اند خوراكي مي باشند ، اما اين سريع سمي مي شود . بعضي گياهـان و ميوه هاي آنان را فقط زماني مي توانيد بخوريد كه رسيده باشند . مثلاً ميوة رسيده پدوفيلوم ( گياهي بومي آمريكاي شمالي با ميوه هاي زرد رنگ تخم مرغــي شكل از تيره زرشـك ) خوراكـي است اما ساير بخش هاي آن و ميوه نارس آن سمي مي باشد . بعضي گياهان هر دو بخش سمي و غير مسي را دارا مي باشند . سيب زميني و گوجه فرنگي گياهان خوراكي متداولي هستند اما بخش هاي سبز آنها سمي مي باشند . 

بعضي گياهان بعد از پژمرده شدن سمي مي شوند . مثلاً وقتي كه آلبالو شروع به پژمرده شدن مي كند ، هيدرسيانيد اسيد در آن زياد مي شود . روش هاي آماده سازي ويژه بعضي گياهان را كه به طور خام سمي مي باشند به صورت غيرسمي در مي آورد . شما مي توانيد تكه هاي نازك خشك شده گياه آريسانماسه برگي از تيره گل شيپوري را بخوريد ( خشك كردن گياه ممكن است يك سال طول بكشد ) اما نوع خشك شده آن سمي است . 

قبل از ورود به شرايط سخت ، نحوه شناسايي و استفاده از گياهان را ياد بگيريد . بعضـي منابع اطلاعاتي درباره گياهان عبارتند از كتابها ، كتابچه ها ، فيلم ها ، آموزش هاي طبيعي ، باغ هاي گياهي ،‌ بازارهاي محلي و بوميان محل . از همه منابع موجود اطلاعات جمع كنيد ، زيرا بيشتر منابع اطلاعات مورد نظر را به طور جامع ندارند . 
قوانين اجتناب از گياهان سمي 

بهترين خط مشي اين است كه فرد قادر باشد با ديدن گياه آن را تشخيص دهد و هيچ شكي نداشته باشد و تمامي مزايا و مضرات گياه را بداند . بيشتر مواقع اين غير ممكن است . اگر شما اطلاعات مختصري نسبت به گياهان محل داريد يا اصلاً هيچ اطلاعاتي نداريد ، از قانون « امتحان خوراكي بودن جهاني » استفاده كنيد . اما هميشه به خاطر داشته باشيد : 

● از تمامي قارچها پرهيز كنيد . شناسايي قارچ ها مشكل است و نياز به تخصص دارد . بعضي قارچ هاي سمي نيز سريعاً فرد را مي كُشد . بعضي سموم قارچي نيز هيچ پادزهري ندارند . دو نوع عمومي سموم قارچي ، سموم حمله كننده به دستگاه هاضمه و سموم حمله كننده به سيستم عصبي مركزي مي باشند . 

● تا زماني كه لازم نيست گياهان را لمس نكنيد و با آنها تماس نداشته باشيد . 
تماس هاي پوستي 

تماس پوستي با گياهان معمولاً سبب مشكلات زيادي مي شود . اثر اين تماس ها مزمن ، پخش شونده بواسطه خاراندن و اگر تماس در اطراف منطقه چشم باشد بسيار خطرناك است . اكثـراً تماس سم بصورت يك روغن مي باشد كه با تماس يافتن با گياه بر روي پوست مي افتد . اين روغن ممكن است بر روي تجهيزات بريزد و سپس با تمام بدن با تجهيزات روي بدن ايجاد مشكل كند . هرگز گياه سمي را نسوزانيد . زيرا دودي كه ممكن است توليد شود به اندازه خود گياه مضر است . وقتي كه بدن عرق كرده است ، خطر اين مواد سمي بيشتر است . عفونت ممكن است موضعي باشد يا در بدن پخش شود . 

عوارض ممكــن است چند ساعت يا چند روز بعد ظاهر شود . عوارض و علائم مي توانند شامل سوزش ، خارش . سرخي ، التهاب و تاول باشد. 

وقتي كه شما ابتدا با گياهي سمي برخورد مي كنيد يا اولين علائم مسموميت ظاهر شد ، سعي كنيد تا روغن را با استفاده از آب سرد و صابون بشوييد و از روي بدن پاك كنيد . اگر آب در دسترس نيست پوست خود را با خاك و شن پاك كنيد . البته اگر تاول ها زده است از خاك براي پاك كردن استفاده نكنيد . خاك و شن ممكن است تاول ها را باز كند و بدن در معرض عفونــت قرار گيــرد . بعـد از آن كه روغن را پاك كرديد محل را خشك كنيد . شما مي توانيــد با محلول تانيك اسيد محل را بشوييد و براي درمان پوست بر روي آن گل حنا بماليد . شما مي توانيد تانيك اسيد را از پوست بلوط بگيريد . 

گياهان سمي كه ايجاد عوارض پوستي مي كنند عبارتند از : 

● گياه پيچ گرمسيري استيزولوبيوم از تيره پروانه واران 

● سماق بومي آمريكاي شمالي از تيره سماقيان 

● سماق سمي بومي غرب آمريكاي شمكالي 

● درختچه مردابي سماق 

● درخت رنگاس 

● گياه گل پيچ شيپروي گل درشت 
مسموميت بر اثر خوردن سم 

چنين مسموميتي مي تواند به اندازه اي خطرناك باشد كه سريعاً به مرگ بينجامد . تا زماني كه گياه را كاملاً نشناخته ايد آن را نخوريد . يك ليست از گياهان خوراكي همواره همراه داشته باشيد. 

علائم و عوارض ناشي از خوردن سموم مي تواند شامل تهوع ، استفراغ ، اسهال ، دل درد ، كاهش ضربان قلب و تنفس ، سردرد . خشكي دهان ، بيهوشي ، كوما و مرگ باشد . 

اگر شما شك كرديد كه گياهي سمي بوده باشد ، سعي كنيد كه مواد سمي را از دهان مصدوم و معده آن هر چه سريعتر تخليه كنيد . براي به هم زدن حال فرد مصدوم پشت گلو را بخارانيد يا به مصدوم آب شور گرم غليظ بدهيد . اگر به هوش باشد سم را با استفاده از مقادير زيادي آب يا شير در صورت به هوش بودن مصدوم جايگزين كنيد . 

گياهان زير در صورت خورده شدن ايجاد مسموميت مي كنند : 

● گياه كرچك (تمام اجزا سمی هستند
.


● سنجد تلخ یا خولان 



● گياه سوراخ دار زيگادنوس از تيره سوسن ها 



● گياه هيپومان مانسينلا با ميوه اي سمي و آلويي شكل 

● خرزهره مديترانه اي 



● پانجي 

● گياه شوكران آبي و شوكران كبير 



● پيچ چشم خروس 

● درخت استركنين از تيره لوگانياسه

 

 

 

جمعه 14 شهريور 1393برچسب: گياهان سمـــي, :: 22:18 :: نويسنده : آتش

هزارپا نوعی از بند پایان است که دارای دو جفت پا در هر بخش از بدن ( به جز ناحیه سر ) می‌باشد . بیشتر هزار پاها دارای بدن استوانه ای شکل هستند ولی انواع کمی از آنها شکل‌های گوناگون دیگری دارند .هزار پاها می توانند بدور خود بپیچند و بدن خود را مانند توپ گرد کنند . هزار پاها آهسته حرکت می کنند و بیشتر به خوردن برگ‌ها علاقه دارند . در اکثر موارد آنها نوعی آفت برای گلخانههامحسوب می شوند و می توانند خسارت زیادی به بار بیاورند . هزار پاها موجودات شکارچی نیستند و با توجه به رفتار آرام و رژیم غذایی ساده برای نگهداری در خانه به عنوان حیوان خانگی ایده آل می باشند . شمار هزارپایان نسبت به دیگر حشره ها کمتر است و آنان را میتوان به دو گونه ی کلی گوشتخوار و گیاهخوار تقسیم نمود . هزار پای گوشتخوار بسیار کمیاب و دارای پاهای کمتری نسبت به گونه ی گیاهخوار است ؛ همچنین زهرآگین است ولی زهر آن برای آدمی خطرناک نیست .

 

 

جمعه 14 شهريور 1393برچسب:انواع هزارپا, :: 22:13 :: نويسنده : آتش
عقربها علاقه زيادي به پنهان شدن در جاهاي تاريك دارند و اكثرا از نور گريزانند و بارها اتفاق افتاده در داخل كفش ها پنهان شده اند لذا در مناطق عقرب خيز بهتر است قبل از پوشيدن كفش داخل ان را با وسيله اي مانند تكه اي چوب يا با تكان دادن كفش ان را وارسي نمود و از نبود عقرب مطمئن گرديد.
_ هرگز عقرب را با دست برنداريد بلكه با حفظ ارامش ان را با وسيله اي جابجا نمائيد.

_ هنگام جابجا كردن سنگ و خار و خاشاك با استفاده از چوب يا ميله اي انها را بررسي كنيد
_ بهتر است هميشه بخصوص شب ، هنگام خروج از منزل از كفش استفاده شود
_ گاهي اوقات كه لباسها را براي خشك شدن بيرون اويزان مي كنيم قبل از استفاده از انها بايد مورد بررسي قرار گيرند
_ از آنجا كه پرندگان لابلاي شاخه ها لانه ميگزينند لذا فرو بردن دست ميتواند خطر گزش را افزايش دهد.

 

عقرب نام يكي از گونه هاي بند پايان است كه داراي 8 پا و نيشي با زهر كشنده مي باشد. نيش عقرب در نوك دم آن قرار دارد.  .عقرب ها (Scorpion)وابسته به عنكبوتيان هستند . در دنيا گونه هاي متعددي عقرب وجود دارد كه تنها تعدادي محدود براي انسان خطر ناك هستند .عقرب بيشتر در آب هواي گرم و شب ها فعال هستند و به اين علت رعايت نكات ايمني در مورد جلوگيري از عقرب زدگي به خصوص در مناطق گرمسيري و به هنگام تاريكي هوا اهميت دارد . (مثل پوشيدن جوراب ، شلوار و كفش مناسب ، تكان دادن كفش و لباس قبل از پوشيدن و غيره) نكته :خطرناك ترين عقرب در ايران عقربي است به نام گاديم كه محل زيست آن خوزستان است . عقربها بچه زا بوده و دست كم تا زمان نخستين پوست اندازي نوزادان بر پشت عقرب مادر جابجا مي شوند. اين جانور در طول روز درگوشه‌اي بي‌حركت پنهان مي‌شود و شب هنگام فعاليت خود را آغاز مي‌كند و به دنبال شكار مي‌رود. عقرب، سم خود را از طريق نيشي كه در انتهاي دم خود دارد به شكارتزريق مي‌كند و زماني انسان را مي‌گزد كه آدمي ندانسته پا روي آن گذارد و خطر لگدشدن عقرب را تهديد كند
عقربهاي شناسائي شده در ايران 23 گونه هستند كه 6 گونه از آنها خطرناكتر و فراوانتر هستند و سم اكثر آنها از طريق تاثير بر روي اعصاب عمل مي نمايد (دكتر رضا فرزان پي) در حال حاضر بيش از پنجاه گونه عقرب در ايران شناسايي شده است ( دكتر شاهرخ نويد پور)
 
عقرب دم سياه Buthotus saulcyi
به رنگ زرد روشن تا تيره، دستگاه سمي و بند آخر دم سياه است.
اندازه جانور در حالت بالغ به cm 12  ميرسد. سم آنها نوروتوكسين است.

عقرب زرد Mesobothus eupeus
به رنگ زرد روشن تا تيره، بندهاي دم نسبتا ضخيم. اندازه جانور در حالت بالغ به cm 7  ميرسد.

عقرب سياه پرزدارButhotus schach
 به رنگ سياه، بندهاي دم از پرزهاي ريزي پوشيده شده است. اندازه جانور در حالت بالغ به cm 13 ميرسد. سم آنها نوروتوكسين است.

عقرب گاديم Hemiscorpios leptorus 
به رنگ زرد روشن تا كدر بوده ولكه هاي قهوه اي رنگي در انتهاي برخي از بندهاي پا مشاهده ميگردد. اندازه جانور در جنس ماده تا cm 6  و در نرها به دليل كشيدگي بندهاي دم تا cm 8 مي رسد. سم آنها هموتوكسين و نوروتوكسين است

عقرب سياه Androctonus crassicoda
به رنگ قهوه اي خرمائي تا سياه مي باشد و بندهاي دم از ضخامت زيادي برخوردار است. اندازه جانور در حالت بالغ به cm 10  ميرسد.

عقرب اودونتوOdontobothus doriea
 به رنگ زرد روشن تا كدرو بندهاي دوم و سوم در سطح شكمي داراي دندانه هاي بلند ومشخص است، اندازه جانور در حالت بالغ به cm 9  ميرسد 

 

عقربها تنها موجوداتي هستند که اشعه راديو اکتيويته تاثيري به آنها ندارد و جالب تر اينکه عقربها دو دشمن دارند يکي از آنها يک نوع سار است و ديگري مگس. ضعیفترین عقربها 40000 راد (واحد اندازه گیری تشعشعات تولیدکننده یون جذب شونده) را تحمل میکنند این عدد در مورد انسان کمتر از تنها 600 راد میباشد وبدین گونه از انفجار اتمی هم جان سالم بدر میبرند.

از حدود 200 گونه متفاوت عقرب که د رسراسر دنیا پراکنده می باشند فقط حدود 20 گونه آنها سمی هستند در بین آنها گونه Mesobuthus Tamulus ( که نوعی عقرب قرمز هندی است) کشنده ترین گونه می باشد. که میزان کشندگی آن در ایالتهای هند بین 40-30 درصد گزارش شده است.

این جانور رنگهای مختلفی مثل زرد مایل به قهوه ای، قهوه ای، خاکستری و سیاه دارد و اندازه بین 18-5/1 سانتی متر دارد ولی بواسطه شکل بدنی خود که حالت تخت و صاف است،
می تواند از شکافهائی به عرض 3 میلی متر نیز عبور کند و خود را وارد خانه سازند.

در محیط خارج از خانه در شکاف و درز بین سنگها، زیر پوست درخت، بین هیزمها و ... یافت شده و در محیط داخل خانه حمام، دستشوئی، آشپزخانه و محیطهای مرطوب یافت می شوند. این جانوران در طول روز در گوشه ای بی حرکت و پنهان بوده و در طی شب فعالیت خود را آغاز می کنند و بدنبال شکار خود می روند و سم خود را از طریق نیش که در انتهای دم آنها وجود دارد به شکار خود تزریق می کنند.

· سم عقرب و علائم آن :

زهر اکثر عقربهای سمی باعث نابودی گلبولهای قرمز خون می شود و در محل گزش نیز تغییر رنگ موضعی و تورم دردناک ایجاد می کند، گر چه بطور متناقص سم بعضی از انواع کشنده مثلCentruroids باعث علائم موضعی و تورم زیاد نمی شود ولی حتماً باید توسط پزشک معاینه شده و با تزریق سرم ضد عقرب درمان شود، کودکان و افراد سالمند نیز نسبت به سم عقرب آسیب پذیرتر بوده و نیازمند توجه بیشتری می باشند .

علاوه بر آسیب به گلوبولهای قرمز، زهر عقرب علائم عصبی نیز ایجاد می کند که شامل:
بی قراری، تشنج، راه رفتن نامتعادل، تکلم منقطع، آبریزش از دهان، حساسیت شدید پوست به لمس، انقباضات ماهیچه ای، درد شکم و کاهش کارکرد سیستم تنفسی است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمعه 14 شهريور 1393برچسب:انواع عقرب, :: 22:5 :: نويسنده : آتش

مارها در مناطق گستردهای از زمین پراکنده می باشند کشور ما به ویژه در بخشهای مرکزی بعلت کویری بودن و خشک بودن این مناطق محل مناسبی برای زندگی برخی مارها می باشد که عمدتا خطر ناک هستند مانند انواع افعی ها از جمله افعی شاخدار، تیر مار ، مار جعفری ، گرزه مار و برخی دیگر از انواع شاید بد نیست بدانید مارها در عین حال اینکه حیواناتی خطر ناک و مهاجم هستند بسیار حیوانات ترسوئی نیز میباشند اگر به انها زیاد نزدیک نشوید و یا در موقعیت مناسبی قرار داشته باشید که مار نتواند به شما حمله کند این حیوان به سرعت سعی به فرار می کنداغلب حمله انها به انسان بدلیل بی احتیاطی است از انجا که مارها اغلب هم رنگ محیط اطرافشان هستند از این رو دیدن انها بسیار دشوار است و به همین لحاظ اغلب بدلیل ندیدن انه بیش از حد به انها نزدیک می شویم و حیوان بدون اطلاع از اشتباه ما تنها برای دفاع اقدام به حمله میکند و یا بدون توجه دست در زیر سنگ و یا بوته ها بردن و یا بازی با انها همه از عوامل حمله این حیوان خوش خط و خال به انسان میباشد. بد نیست اشاره شود احتمال روبرو شدن با مار و حمله ان به انسان بسیار ضعیف است. برای روشن شدن باید بدانید مرگ حاصل از اصابت برق اسمان تلفات بیشتری از گزش این حیوان دارد. جالب توجه است اگر بدانید بیش از 90% افرادی که بعلت مارگزیدگی جان می بازند علت مرگ انها وجود سم مار در بدن مقتولان نیست بلکه ترس و استرس از این حیوان و وحشت از ان باعث مرگ می شود حتی در بعضی از موارد روی بدن جان باختگان اثری از گزش پیدا نمیشود. دلیل این امر بسیار روشن است و این مربوط به عوامل مختلفی است که توضیح داده می شود اول باید مکانیزم عمل سم مارها را بدانیم سم مارها به دو گونه عمل میکنند یکی از خطر ناکترین این مکانیزمها اثر سم بر روی سیستم عصبی و در نتیجه فلج عمومی بدن صیداست و دیگری تاثیر بر روی خون که در نوع اخیر سم موجب تخریب گلبولهای قرمز یا به عبارتی موجب همولیز شدن گلبولهای قرمز می شود. به هر حال برای تاثیر هر دو نوع سم نیاز به مقدار کافی از سم می باشد. اما مورد بعدی ساختار تزریق توسط حیوان می باشد برخی از مارها در داخل دندانهای نیش خود حفرهای دارند که مستقیم به کیسه حاوی زهر در فک بالائی حیوان متصل می باشد و در موقع لزوم و فشار بعلت گزش سم از کیسه ها خارج شده و از تریق کانال مذکور به بدن صید تزریق میگردد. در این حالت سم به میزان بیشتر و بدون انکه به اطراف ریخته شود وارد بدن صید میشود. اما برخی دیگر از مارها تنها بر روی دندانهای نیش خود دارای شیار ظریفی هستند که روی ان باز می باشد و سم از این طریق به بدن صید میرسد در این شکل مقدارقابل توجهی از سم حدر رفته و همه ان به بدن صید نمیرسد سوم همانطور که گفته شد ترسیدن بیش از حد این حیوان از انسان و همینطور انسان از مار می باشد. نتیجه اینکه مجموع این سه عامل موجب میشود تا انقدر هم که فکر میکنیم مارها خطر ناک نیستند. یعنی دوز یا مقدار سم که بتواند خطر ناک باشد به ندرت توسط مار امکان دارد در بدن انسان تزیق شود. چرا که حتما در موقع تزریق سم هم فرد گزیده شده و هم مار از وجود هم مطلع شده و واکنشهای سریع و خارج از تصوری برای فرار از مهلکه از خود نشان میدهند و به همین دلیل اغلب مار حتی اگر دارای دندان کانال دار و سم مهلک عصبی داشته باشد فرصت تزریق نمی یابد و بسیاری از مواقع ممکن است مار برای شکار و تهیه غذا حیوان دیگری را در موقع صید گزیده باشد که در این صورت فشار مایع سم برای تزریق و مقدار ان در کیسه های زهر کاهش یافته است. به هر ترتیب باید از مارها پرهیز کرد. اما باید توجه داشت این حیوان که بسیار برای ما مرموز و اسرار آمیز است. علاوه بر داستانها و روایتهای تاریخی و حتی احترام برخی از ملل و اقوام به این حیوان از دیر باز ( مصر باستان ) تا امروز ( در برخی کشورهای افریقائی به ویژه هندوستان ) باید اعتراف کرد وجود این حیوان در چرخه اکوسیستم در بسیاری از بیومها ی طبیعی نقشی کاملا مثبت و متعادل کننده بوده و هر گونه تغیر در جمعیت و یا از بین رفتن این حیوان می تواند لطمه سنگینی به محیط زیست وارد نماید. مهمترین عامل کنترل تعداد موشها در مناطق بیابانی و کویری وجود مارها می باشد که نبودن انها موجب افزایش جمعیت این جونده شده و در نتیجه پوشش گیاهی یک منطقه و سایر عوامل موجود در چرخه اکوسیستم یک محیط را به نابودی بکشاند. در روایتها و داستانهای کهن از مار به عنوان نگهبان گنجهای بزرگ و افسانه ای یاد شده و امروزه این حیوان گرانبها ترین گنج انسان امروزی که همان محیط زیست است را نیز نگهبانی میکند. با امید به اینکه به خاطر ترس کاذب خود و یا تفریح به حیوانات آسیب نرسانیم و وجود انهارا در طبیعت پیرامون خود لازم و محترم بشماریم

تشخیص مارهای سمی و غیر سمی محسن ادیب

تشخیص سمی بودن مار کار خیلی دشواری نیست موارد زیر روش تشخیص سمی بودن مار را به شما آموزش می دهند :

سر مارهای سمی مثلثی شکل و بیرون زده از راستای بدن است در حالی که مارهای غیر سمی سری معمولا گرد و مدور و در راستای بدن دارند .

در مارهای سمی دندانهای نیش از سایر دندانها بزرگترند در نتیجه در نقطه گزش معمولا جای دو دندان به خوبی قابل تشخیص است در حالی که در مارهای غیر سمی دندانه یک اندازه هستند و در نقطه گزش جای دو سری دندان موازی دیده می شود .

مارهای سمی دارا مردمک چشم بیضی شکل هستند در حالی که  مارهای غیر سمی  مردمکی گرد دارند ( مار مرجانی که از مارهای منلطق کویری و بسیار خطرناک است دارای مردمک گرد است ولی حلقه های رنگین موجود در پوست آن را مشخص می کند )

مارهای سمی دارای پوستی رنگین و پر خط و خال هستند در حالی که مارهای غیر سمی پوستی ساده دارند

مارهای سمی دارای فرورفتگی در بین دو چشم هستند در حالی که مارهای غیر سمی فروررفتگی در بین دو چشم ندارند .

مارهای کوچک اکثرا سمی هستند و مارهای بزرگ اکثرا غیر سمی هستند .

 

 

کور مار ایرانی

 

 

گرزه مار

 

 


 مار ابی سمی
 
 

 

قلمی‌ماران

 
 
 

کورماران آمریکایی

 
 

کورماران

 
 

ناکورماریان
 

لوله‌ماران

 
Core Alethinophidia
دم‌سپرماران
 

لوله‌ماران آسیایی

 
 
 

Anomochilus

 
 

Uropeltinae

 
 
 
Macrostomata
پایتونان
 

پایتونان

 
 

آفتاب‌ماران

 
 

پایتونان مکزیکی

 
 
Caenophidia
 

قمچه‌ماران

 
 

زگیل‌ماران

 
 

دشنه‌ماران

 
 

کفچه‌ماران

 
 

دریاماران

 
 

گرزه‌ماران

 
 
اژدرماران
 

Erycinae

 
 

Boinae

 
 

Calabaria

 
 
 

Ungaliophiinae

 
 
 

Tropidophiinae

 
 
                                                                                                                                                                                                               


 
 
 
 
 
 
 
 
جمعه 14 شهريور 1393برچسب:انواع مار, :: 21:57 :: نويسنده : آتش

 

 

 

 

 

 

 

چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:سلاح های جدید, :: 15:39 :: نويسنده : آتش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:سلاح های باستان, :: 15:33 :: نويسنده : آتش

امپراطوری خمر یکی از حکومتهایی است که بین سده‌های ۹ تا ۱۲ میلادی در جنوب شرقی آسیا وجود داشت. امپراطوری قدرتمند خمر اساسا از سرزمین کامبوج کار خود را آغاز کرد اما با گسترش، بخش‌های زیادی از جنوب شرقی آسیاشامل تایلند، ویتنام، لائوس، میانمار و مالزی کنونی را نیز در برگرفت.

شهر انگکور در کامبوج مهمترین شهر به جای مانده از این امپراطوری است.

تمدن خمر که زمانی یکی از بزرگترین امپراتوری‌های جنوب شرق آسیا محسوب می‌شده، منطقه‌ای شامل کامبوج امروزی تا لائوس، ویتنام، میانمار و مالزی را دربر می‌گرفته است و امروزه این امپراتوری را با نام پایتختش یعنی شهر آنکگور می‌شناسند. تاریخ امپراتوری خمر به سال ۸۰۲ پس از میلاد بازمی‌گردد و به جز تعدادی سنگ نبشته، هیچ اثر نوشتاری از آن به جای نمانده، به همین دلیل دانش ما از این تمدن از تحقیقات باستان‌شناسی، حجاری‌های روی دیوارهای معابد و گزارش خارجیانی همچون چینیان برگرفته شده است. خمرها به آیین هندو و بودیسم معتقد بودند و معابد، برج‌ها، ساختارهای پیچیده‌ی دیگری از جمله آنکگور وات را سبهعنوان پیشکشی برای خدای ویشنو ساخته بودند. احتمال می‌رود حملات بیگانگان، مرگ در اثر طاعون، بحران های مدیریت آب که بر محصول برنج تأثیر می‌گذاشت، و نزاع بر سر قدرت میان خانواده‌های سلطنتی باعث از میان رفتن این امپراتوری و در نهایت تسلیم شدن آنان در برابر تایلندیان در سال ۱۴۳۱ پس از میلاد شده باشد.

آنگکور-معابد: آنگکور- از شهرهای باستانی کامبوج مجموعه معابد آنگکور در اعماق جنگل های کامبوج (۱۱۵۰-۱۱۱۰) ((هیچ فیلم و عکسی نمی تواند تأثیر شگفت معابد آنگکور را بر شما داشته باشد. همچنین سخن گفتن درباره آن بدون اطاله کلام مشکل است. آن ها عجیب، عظیم، شگفت انگیز، حیرت آور و مایه هیبت هستند. این آثار با ایده ای طلایی ساخته شده اند. آن ها نشانگر قدرت پادشاهان سنگی آنگکور هستند.))
هن سوئین، درباره آنگکور ۱۹۷۲ راهبی به نام بارتولمئو آرگنسورا، یکی از اولین مبلغان مسیحی است که به کامبوج سفر کرده و سختی آن سفر را باور کرده است. در سال ۱۶۰۹هنگامی که وی در نزدیکی خرابه های عظیمی از مقر قدیمی مجموعه آنگکور که روی آنها پوشیده شده بود قرار گرفت، اندیشة مدینه فاضله ای که فیلسوف یونانی افلاطون جلو چشمانش جلوه گر کرده بود، در ذهنش خطور کرد. گرچه آن شهری خیالی و غرق شده در زیر آب بود. برخی از بازدید کنندگان غربی معتقد بودند اسکندر مقدونی آن را یافته است یا تراجان امپراتور روم که در زمان حکومت وی امپراتور روم تا آنسوی مرزهای اصلی گسترش یافت، آن را کشف کرده است.
اما نه اسکندر و نه تراجان جرأت لشکر کشی نظامی به سرزمینی که اکنون کامبوج نامیده می شود را نداشته اند در کنارشهر آنگکور که مترادف شهر سنگی رویایی و خیالی است، مجموعه های وسیعی از معابد وجود دارند که خمرها آنها را خلق کردند. این انسان ها نه فقط کامبوج بلکه مناطقی که هم اکنون تایلند، لائوس و کوچین چین سابق نامیده می شوند، زندگی می کردند. آنها امپراتوری بزرگی داشتند که در قرون یازدهم و دوازدهم باعث پیشرفت فرهنگیشان شد. نبض اصول سیاسی آنها که از طریق اقتصادی با ماهیگیری و کاشت برنج حمایت می شد، در آنگکور قرار داشت. در حالی که در همان زمان حکومتی فعال در پایتخت بر یک میلیون نفر از سکنه حکمروایی می کرد.
اکثریت مردم در کلبه هایی زندگی می کردند که روی اسکلت چوبی بنا شده بود (بدلیل سیلهای سالانه که حاصل بارندگیهای موسمی بودند)، و بانی یا سفال مسقف شده بود. حتی پادشاه هم در قصری چوبی زندگی می کرد و خانه های ساخته شده از سنگ تنها برای نگهداری از خدایان بود. به همین دلیل است که تنها معابد بعنوان شاهد تاریخی از یک فرهنگ درخشان باقی مانده اند. فرهنگی که هنوز رازهای ناگفته دارد.
بزرگترین بنا. در آنگکور مجموعه معابد آنگکور می باشد. شهری که در شهر دیگر قرار گرفته است و بیست هزار نفر جمعیت دارد و دارای بیشترین تأثیر هنری، تکنیکی و معرفت مذهبی از خمر می باشد. بنظر می رسد نمای مربع شکل مجموعه که بیش از نصف یک مایل مربع را در بر می گیرد  مجسم کننده تاریخ اساطیر هندی می باشد. دریاچه ۶۰۰ فوتی که از چهار طرف معبد آنگکور را محصور کرده نشان از آب های روزگار نخستین دارد. در مرکز این مجموعه معبد خاصی وجود دارد که نمایانگر کوه مقدس مرو می باشد، با سه ایوان که روی آن ها درختهای چنار قرار گرفته و راهروهایی آن را محصور کرده است. پنج برج بلند شبیه به غنچه های نیلوفر آبی وجود دارد که صندلی خدایان را تداعی می کند و بعنوان سمبل عظمت گذشته بر روی پرچم ملی کامبوج دیده می شود.
این مجموعه معابد صدها فیل و هزاران نفر را در بر گرفته بود. همچنین بعنوان گورستان هم از آن استفاده می شد. برخی بر این عقیده اند که معبد آنگکور محل دفن پادشاه خدا پرستی بنام سوریاواین دوم می باشد که حکومت وی اهمیت خاصی در تاریخ کامبوج داشته است. قلمرو خمر پیش از آن هرگز به اندازه زمانی که تحت فرمانروایی این حاکم قدرتمند قرار داشت، گسترش نیافته بود و همگان از وی در هراس بودند. اما پس از مرگش کشور به شدت دچار هرج و مرج شد. درگیریهایی که برای تعیین جانشین صورت گرفت، قدرت پادشاهی را تضعیف نمود و آنجا را برای دشمنان هدفی سهل الوصول کرد. بالاخره در سال ۱۴۳۲ خمر پایتخت قدیمی خود را تسلیم دشمنان کرد. ((بدین گونه آنگکور سقوط کرد.)) نقل از نویسنده ای به نام هن سوئین، آنگکور  بخاطر شکوه، جلال و معماری با عظمتش نابود گشت. تهاجمی جدید در عرصه جنگل حادث شد، درختان جنگل رشد کردند و از سنگها بالاتر رفتند و آنگکور  را در میان خود گرفتند.۲۳

 

 

 

 

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:امپراطوری خمر, :: 22:10 :: نويسنده : آتش

امپراتوری اینکا (۱۴۳۸ - ۱۵۳۳)، یک امپراتوری از مردم بومی (سرخ‌پوست) در آمریکای جنوبی بود. این امپراتوری در بیشترین پهناوری خود، کشورهای امروزی پرو، اکوادور، بولیوی، و بخش‌هایی از آرژانتین، شیلی و کلمبیا را دربرمی‌گرفت. شهر کوزکو پایتخت اداری، سیاسی و نظامی آن به شمار می‌آمد. در سدهٔ شانزدهم میلادی با ورود اسپانیایی‌ها به پرو، این امپراتوری درهم‌شکست و قلمرو آن مستملکهٔ اسپانیا گشت.

نام

واژهٔ اینکا به معنای "خدا در زمین"، بر گرفته از زبان بومیان کشور پرو در آمریکای جنوبی است.

تاریخ

اینکاها در گذشته اصیل ترین و بهترین دخترانشان راقربانی می کردند، اما هم اکنون آنها یک لاما (نوعی شتر) قربانی می کنند. آنها خورشید را ستایش میکنند.

ریشه‌ها

ریشه‌ها، پیدایش و تکامل تمدن اینکا، هنوز در هاله‌ای از ابهام باقی‌مانده است. در بارهٔ تاریخ این قوم، منبع و نوشته‌ای وجود ندارد، چون اینکاها فاقد خط بوده‌اند. اما به نظر می‌رسد قبایل اینکا که در پیرامون دریاچهٔ کوزکو، تمدن اینکا را بنیان نهاده‌اند.

اسطوره‌ها

دربارهٔ پیدایش و تکامل تمدن اینکا، افسانه‌ها و اسطوره‌های زیادی نقل شده است. یکی از گویندگان این اسطوره‌ها، گارسیلازودولاوگا، از تاریخ‌نگاران فتح سرزمین اینکا به دست اسپانیایی‌ها است. افسانه‌ای که وی بازگو کرده، از این قرار است: مانکوکاپاک و مامااوکلو یک زوج افسانه‌ای و از ایزدها بوده‌اند که با لشکری از جادوگران و جنیان کرانه‌های دریاچه تی‌تی‌کاکا را ترک کردند تا به سرزمین برگزیده کوچ کنند. هنگامی که به تپه هواناکائوری (جایی که شهر کوزکو ساخته شد) رسیدند، لشکر جادویی مانکو در داخل زمین فرو رفتند و این برای مانکو و همسرش، نشانهٔ پایان انتظار برای جستجوی سرزمین موعود بود و به این ترتیب، این زوج افسانه‌ای شهر خود را روی این تپه بنا کردند.

گسترش

 
ماچوپیچو، شهر فراموش شده habboاینکا.

تمدن اینکا در آغاز تنها یک دولت-شهر کوچک شامل شهر کوزکو و سرزمینهای پیرامون آن بود، اما در سدهٔ پانزدهم میلادی، ساپا اینکا (رهبر بزرگ)، با گشودن بخش بزرگی از کوه‌های آند، قلمرو اینکا را از حدود کوزکو بسیار فراتر برد و دولت-شهر کوزکو را به یک امپراتوری بزرگ تبدیل کرد. این امپراتوری که تاهوان‌تین‌سویو نامیده می‌شد، یک سازمان فدرالی با یک دولت مرکزی (کوزکو) و چهار استان با دولت‌های محلی به نام‌های: چینچای‌سویو، آنتی‌سویو، کونتی‌سویو و کولاسویو بود. همچنین گمان می‌رود که پاچاکوتیسازندهٔ شهر اسرارآمیز ماچوپیچو بوده باشد. پس از پاچاکوتی، دیگر فرمانروایان اینکا به ترتیب عبارت بودند از:

 پسر پاچاکوتی

توپاک اینکا دهمین امپراتور اینکا در زمان فرمانروایی پدرش فرمانده ارتش تاهوان‌تین‌سویو بود. وی در سال ۱۴۶۳ میلادی، بخشی از سرزمینهای شمالی قلمرو پدرش (شامل بخش‌هایی از اکوادور و کلمبیای کنونی) را گشود و پس از مرگ پدرش در ۱۴۷۱ و رسیدن به امپراتوری نیز به فتوحاتش ادامه داد. مهم‌ترین گشایش‌های وی، فتح کشور 

هوایناکاپاک پسر توپاک اینکا

در زمان هوایناکاپاک، یازدهمین فرمانروا، امپراتوری اینکا به بیشترین وسعت خود رسید. او بخش‌هایی از شیلی و آرژانتین کنونی را به قلمرو امپراتوری پیوست کرد. نیز برخی از شورشهای داخلی را سرکوب نمود. هم‌چنین قلمروش را میان دو فرزندش، آتاهوالپا تقسیم کرد.

سازمان اجتماعی و اقتصادی

اینکاها زندگی اجتماعی پیشرفته‌ای داشته‌اند. دولت اینکا آنان را از حداقل امکانات بهره‌مند می‌ساخت، و محل سکونت قبایل مختلف را تعیین می‌نمود. هر خانواده‌ای از دولت زمین دریافت می‌کرد و همهٔ افراد موظف بودند روی زمینی که دولت در اختیارشان قرار داده کار کنند و مالیات خود را نیز بپردازند. افراد سالم جامعه می‌بایست معلولین را در کشت و زرع یاری می‌کردند. ازدواج برای مردان در سن ۲۴ سالگی و برای زنان در سن ۱۸ سالگی الزامی بوده است. امپراتوری اینکا، دارای شبکه‌ای پیشرفته از راه‌ها بوده و در بیرون شهرها، انبارهایی برای نگهداری از خواربار و مواد غذایی وجود داشته است. نوع نظام اقتصادی امپراتوری اینکا سبب شده است که از این امپراتوری به عنوان یک تمدن کمونیستی یاد شده و گاه با امپراتوری‌های ایران و رومباستان مقایسه شود.

 

 

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:اینکا, :: 21:47 :: نويسنده : آتش
سان تزو فرمانده و استراتژیست بزرگ چینی در سال 500 قبل از میلاد به درگاه پادشاه  سرزمین وو احضار شد. علت احضار او اطلاع هِلو پادشاه وو از قصد کشور چوکه بسیار قدرتمندتر از سرزمین  وو بود، برای حمله به کشورش بود. هِلو دستور داد تا سان تزو بهترین و ماهرترین استراتژیست و ارتشتار آن زمان برای چاره اندیشی به دربار احضار شود. سان تزو از یک خاندان نجیب زاده بی زمین بود که در جریان دگرگونی های آن زمان جایگاه خود را از دست داده بودند.
 نانگوا نخست وزیر ستمگر و فاسد کشور چو تصمیم داشت پس از به زیر سلطه کشیدن بخشهای دیگر چین، اینبار قلمرو کشور وو را به خاک خود ضمیمه کند. زمانی که سان تزو و هِلو با یکدیگر در خصوص تهدید سهمگین کشور چو صحبت می کردند سان زو اعلام کرد که شکست ارتش چو امکان ناپذیر نیست. هِلو که در این مورد دچار تردید بود سان تزو را به چالش کشید و گفت آیا تو می توانی زنان درباری را به سربازانی زبده تبدیل کنی؟ و سان تزو پاسخ مثبت داد. تعدادی از زنان انتخاب شدند و سان تزو پس از تشریح وظایف و چگونگی اجرای دستوراتش، زنان را به دو گروه تقسیم کرد و به دست هرکدام از آنها یک شمشیر داد. او برای هر گروه یک ارشد انتخاب کرد و از آنان درخواست کرد تا دستورات را اطاعت کنند. با صدور دستور زنان درباری شروع به خنده کردند. سان تزو گفت: احتمالا دستورات من واضح و روشن نبود و به همین دلیل من دستوراتم را دوباره تکرار می کنم. او پس از توضیح مجدد دستوراتش یک بار دیگر دستور اجرا صادر نمود و این بار نیز زنان درباری شروع به خنده کردند. سان زو گفت اگر دستورات اجرا نشوند احتمال دارد که آن دستورات صریح و روشن نبوده باشند و این ضعف فرماندهی است اما من دستوراتم را صریح و روشن بیان کردم اگر دستورات صریح و روشن بود و اجرا نشد مقصر افسران جزء می باشند و باید تنبیه شوند. سان تزو به سرعت و با یک حرکت هر دو زن ارشد گروه را با شمشیر کشت و سپس یک بار دیگر دستوراتش را صادر کرد. این بار این زنان که در طول زندگی خود به جز رفاه و آسایش چیز دیگری نداشتند شروع به اجرای دستورات سان تزو کردند و هِلو پادشاه وو متحیر شد. او بلافاصله فرماندهی ارتش وو  را به سان تزو سپرد.
 
 ارتش وو متشکل از 30 هزار نیروی نظامی بود که میبایست با ارتش چو متشکل از 300 هزار سرباز می جنگید. سان تزو با درک خطیر موقعیت کاری عجیب را انجام داد. او دستور داد تا به ارتش چو حمله کنند اما نه بطور مستقیم بلکه به نقاط تقاطع کناری و پست های دیده بانی و به راحتی این نقاط را از دشمن گرفت. حمله او موجب حرکت دشمن به سوی مناطقی گردید که به آنجا حمله شده بود اما زمانی که نیروهای ارتش چو به این مناطق می رسیدند سان تزو این مناطق را ترک کرده بود و به نقاط دیگری حمله می کرد. این سلسله حملات موجب پریشانی ارتش دشمن و افت روحیه آنان شد و زمانی که یکی از متحدین چو به دلیل عدم پیروزی تصمیم به جدائی از ارتش نانگوا گرفت، نانگوا برای جلوگیری از تکرار این رخداد توسط سایر متحدانش به آن کشور حمله کرد. کشور مورد حمله از سان تزو تقاضای کمک کرد و سان تزو بجای آنکه با تمام نیروهایش به کمک ایالت یاد شده برود تنها با تعداد اندکی به آن سرزمین رفت و افرادش را در موقعیتی که بعدها به زمین مرگ مشهور شد قرار داد. در این سرزمین افراد او راه فراری نداشتند و میبایست یا کشته شده و یا فاتح می شدند.
 
 افراد سان تزو موفق شدند علیرغم تعداد اندک خود از برتری استقرار در مناطق مرتفع استفاده کرده و دشمن را متحمل شکست نمایند. پس از این شکست سان تزو نیروی اندکی از نفرات خود را به سوی بینگ پایتخت چو روانه ساخت و زمانی که نانگوا با شنیدن این خبر با اضطراب به سوی نانگوا حرکت کرد سان تزو با باقی مانده افرادش از پشت به ارتش او حمله کرد و همزمان افراد دیگر سان تزو نیز به این ارتش نانگوا حمله کردند و ارتش نانگوا که تضعیف روحیه شده بود در این جنگ شکست خورد و شهر بینگ به تصرف ارتش وو درآمد. با تصرف شهر بینگ هِلو به آن شهر وارد شد و با دیدن تمدن و ثروت این شهر دچار جنون قدرت شد و سان تزو که متوجه شد چه قدرتی را در دست چه فرد خطرناکی قرار داده است مجبور به ترک هِلو شد و برای همیشه ناپدید شد اما کتابی به نام هنر جنگ توسط او در 13 فصل نوشته شده است که حتی امروزه نیز در دانشکده های افسری مانند وست پوینت در آمریکا تدریس می شود. این کتاب تا قرن 8 میلادی توسط چینیان مخفی نگاه داشته شده بود و فقط در اختیار امپراطوران چین قرار داشت. در قرن 8 میلادی این کتاب از ژاپن سر در آورد و اسرار آن برملا شد. این کتاب بر روی ورقه های نازکی از چوب که با یک نخ به یکدیگر بسته شده اند نوشته شده و در هر ورقه بین 9 تا 13 حرف میخی نوشته شده است.
 
 تیتر این کتاب پس از نام آن با این جمله شروع می شود:
 جنگ برای مملکت اهمیتی حیاتی دارد. مسئله مرگ و زندگی است. مسئله بقاست.
 
 چند  دستور و رهنمود مهم از این کتاب به شرح ذیل است:
 اگر دستورات صریح و روشن نباشد اشتباه فرمانده است.
 افرادی که در جنگ مهارت دارند دشمن را به میدان نبرد می کشانند و افرادی که در جنگ مهارت ندارند توسط دشمن به میدان نبرد کشانده می شوند.
 قوی ترین فرمانده کسی است که بدون جنگ پیروز شود.
 نقشه هایتان را مانند شب تاریک کنید و مانند رعد حمله کنید.
 کسی که خود و دشمنش را بشناسد اگر در 100 جنگ نیز شرکت کند در خطر نخواهد بود.
 برای وارد شدن به جنگ بطور مستقیم حرکت کنید و برای پیروزی بطور غیر مستقیم.
 بجای حمله به قوی ترین ها، به ضعیف ترین ها حمله کنید.
 5 عامل پیروزی در جنگ عبارتند از آب و هوا، زمین عملیات، رهبری، مقررات نظامی و نفوذ معنوی.
 باید خواسته های مردم حفظ شود.
 برای آن که دشمنت را وادار به حرکت کنی باید او را به طرف چیزی بکشانی که فکر می کند می تواند بدست آورد.
 ارتش خود را به زمین مرگ بکشانید  در آن صورت نه می ترسند و نه فرار می کنند.
 اساس جنگ همه فریب است.
 اگر در جنگ شکست بخوری فرماندهان مقصرند.
 باید افرادی را که از سوی دشمن برای جاسوسی آمده اند را پیدا کنید و به آنها رشوه دهید تا برای شما کار کنند.
 پیش آگاهی راهی است که به واسطه آن فرماندهان از مردم عادی متمایز می شوند.
 فریب دشمن بهتر از شکست دادن اوست.
 تعداد نیرو در جنگ امتیاز نیست فقط با تکیه بر نیروی نظامیتان حرکت نکنید.
 بخاطر شتاب شاهین است که شاهین بدن طعمه اش را در هم میشکند و بخاطر شتاب سیلاب است که سنگهای بزرگ جابجا می شوند.
 برای دستیابی به پیروزی رهبران نباید فرماندهان را تحت فشار بگذارند.
 کاری کنید که دشمن سمت چپش را آماده کند و آنگاه به سمت راستش که ضعیف شده حمله کنید.
 
 ارتش برنده اول شرایط را برای پیروزی آماده می کند و سپس میجنگد اما ارتش بازنده اول می جنگد و سپس تلاش می کند تا شرایط را آماده کند.
 تا کنون هیچ ملتی از جنگ طولانی بهره ای نبرده است.
 فقط زمانی حرکت کنید که در آن سوئی ببیینید و فقط زمانی جنگ کنید که مجبور باشید.
 هرگز به دشمن خود در ارتفاعات حمله نکنید.
 فرار، فروپاشی و نافرمانی همه تقصیر فرمانده است.
 ارتش هائی هست که نباید با آنا جنگید و زمین هائی هست که نباید در آن جا جنگید
دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:سان تزو فرمانده فیلسوف, :: 21:45 :: نويسنده : آتش

 


بیش از سه هزار سال است که مردم با کتاب ای چینگ درباره اینده وقایع بزرگ و کوچک زندگی خود مشورت می کنند پیشگویان معتقدند مطالب این کتاب علی رغم قدیمی بودن بسیار معتبر است 
ای چینگ یکی از قدیمیترین کتابهای پیشگویی است این کتاب چون کاهنه معبد دلفی در یونان باستان مخزن خرد باستانی است و هر سوالی در باره اینده را پاسخ می دهد . قرنهاست که بشر از کتابهایی این چنینی استفاده برده تا مسیر خود را در لحظات بخصوصی از زندگی مشخص کند
اما تعداد معدودی ازین کتابها چنین حجم فشرده ای از مطالب را یکجا جمع کرده است . 
بعضی ازین کتابها جنبه ادبی دارند معهذا برای فالگیری استفاده می شوند مثل کتاب انه ئید حماسه ای که توسط شاعر لاتین ویرژیل نوشته شده است

اما کتاب ای چینگ کاملا برای اینده بینی تدوین گردیده و عمر ان به 1200 قبل از میلاد دوران سلطنت شاه ون می رسد . اما عده ای ان را بسیار قدیمیتر و مربوط به دورانی می دانند که هنوز نوشتن در چین مرسوم نشده بود 
در عهد کنفسیوس حدود 2500 سال قبل به این کتاب به عنوان کتاب فلسفی و با اهمیت و پر رمز و راز نگریسته می شد . کنفسیوس گفته : اگر به سالهای عمرم اضافه میشد ان را به مطالعه کتاب ای چینگ اختصاص می دادم.بعضی تفسیرهای این کتاب به کنفسیوس نسبت داده شده

در چین متون ای چینگ مقدس شمرده میشد و در ابتدا فقط در اختیار دربار و مردان بزرگ مملکت قرار داشت اما بتدریج نسخه هایی از ان در اختیار مردم عادی گذاشته شد
تا سال 1949 سال به قدرت رسیدن کمونیسم چین فالگیران چینی در هر کوی و برزن نسخه هایی از ای چینگ را در لفافی از ابریشم بهمراه خود داشتند و با انها فال می گرفتند 
در پشت متون ای چینگ فلسفه اسرار امیز نیرو مندی قرار گرفته است که بر خلاف فلسفه های جبری دیگر انسان را دارای اراده ازاد می بیند و معتقد است که با نشان دادن واکنش مناسب در هماهنگی با طبیعت هر کس می تواند تقدیر خود را تعیین کند
طرفداران فلسفه تائو معتقدند: سرنوشت همچون بادبزنی تاشو است . یعنی هر تصمیمی بگیریم ما را به یک نقطه از اینده (بادبزن ) می رساند
پاسخهای ای چینگ فقط اینده را پیشگویی نمی کند بلکه سوال کننده اگر باهوش باشد راههای رسیدن به اینده مطلوب را هم پیدا می کند
ای چینگ به مرد برتر که معنای زن برتر را هم می دهد توصیه ارائه می دهد .تعریف ای چینگ از مرد برتر یک تعریف مادی نیست بلکه مرد برتر دارای شعور و بینشی بالاست نه با قدرت و ثروتمند . مردانی که در جوامع ما مردانی برجسته محسوب می شوند ممکن است از نظر ای چینگ مردانی حقیر باشند
کتاب تقدیرات یا ای چینگ تا سال 1882 عملا در غرب ناشناخته بود و اولین متن انگلیسی ان توسط جیمز لگ ترجمه و انتشار یافت ولی کتاب کاربردهای ای چینگ را معرفی نکرده بود . با این وصف علاقه به ای چینگ در سالهای بعد بشدت افزایش یافت و این امر مدیون کشفیات بزرگ دکتر کارل گوستاو یونگ بود . 
یونگ کشف کرد که جوابهای ای چینگ به سوالات او همواره پر معنی بوده و همواره نظریه ای عمیق را نسبت به مساله طرح شده نشان می داد . یونگ می گفت که نظر و بینش یی چینگ گاهی انقدر شگفت اور می شود که او به تقریب متقاعد شده بود موجودی زنده و خردمند در درون صفحات این کتاب ماوی دارد .
یونگ در زندگینامه خود اولین سفر خود را به دنیای ای چینگ چنین توصیف کرده است:
من ساعتها در زیر درخت صد ساله گلابی می نشستم و ای چینگ در کنار من بود از طریق دقت در نتیجه تفال و تداخل سوالها و جوابها از یکی به دیگری شیوه ای چینگ را تمرین می کردم . تمام نتایجی که به نحوی غیر قابل انکار شاخص بودند ارتباطی پر معنا با جریان افکار من به وجود می اورد ارتباطی که من قادر به توضیح ان نبودم..
هرمان هسه در مورد ای چینگ می گوید
من بیشتر از خرد چین الهام گرفته ام تا از اوپانیشادهای ودانتا . ای چینگ می تواند زندگی را دگرگون کند
دو مکتب عظیم فلسفی چین تائو ییسم و ائین کنفسیوس را می توان در خلال صفحات ای چینگ یافت 
ای چینگ توصیف ساده و در عین حال عمیقی از طبیعت جهان و زندگی درونی این طبیعت به دست می دهد . ریشه همه ی موجودات تای چی هست و تای چی سرچشمه غایی و غیر قابل شناخت زندگی است همه چیز از تای چی می اید و به ان بر می گردد. تای چی بر همه چیز محیط است و محاط است در همه چیز
همه چیز در حال تغییر است و هیچ چیز اخرین چیز نیست و هر پایانی خود شروعیست
تغییر از دو نیروی یانگ و ین که عناصر مثبت و منفی وجودند ناشی میشود جریان پیچیده ی درونی نیروهای میان این دو قطب منتج به ایجاد و استحاله ی همه چیز میشود.
ای چینگ نشان می دهد که وقایع به ترتیبی خود مختار و هرج و مرج اتفاق نمی افتد همه چیز تغییر می کند اما به طریقی معین و در زمانی معلوم 
وقتی مدار خاص یک تغییر به مرحله ای خاص رسید ای چینگ به ما نشان می دهد که می توان ان مرحله ای را دید که بطور اجتناب نا پذیری به دنبال ان خواهد امد و انسان می تواند با شناختن زمان این تحولها همچون ناخدای یک کشتی بدلیل اگاهی از تغییر شرایط جوی ازین بادها و امواج به نفع خود استفاده کند و به مقصد مورد نظرش برسد
ای چینگبه ما می گوید که ناچیز ترین حرف یا عملی موجی کوچک در اقیانوس تائو پدید می اورد که ممکن است اثراتی غیر قابل احتساب در سرنوشت او داشته باشد
ای چینگ می تواند پلی میان خود اگاه و نا خود اگاه ما باشد
ای چینگ جاده ای است میان دو قطب همزاد ین و یانگ . جاده ای که انجا همه چیز یک است و یک همه چیز است . جایی که کشمکش فرو نشسته و زندگی بی زمان است
بیش از سه هزار سال است که مردم با کتاب ای چینگ درباره اینده وقایع بزرگ و کوچک زندگی خود مشورت می کنند پیشگویان معتقدند مطالب این کتاب علی رغم قدیمی بودن بسیار معتبر است 
ای چینگ یکی از قدیمیترین کتابهای پیشگویی است این کتاب چون کاهنه معبد دلفی در یونان باستان مخزن خرد باستانی است و هر سوالی در باره اینده را پاسخ می دهد . قرنهاست که بشر از کتابهایی این چنینی استفاده برده تا مسیر خود را در لحظات بخصوصی از زندگی مشخص کند
اما تعداد معدودی ازین کتابها چنین حجم فشرده ای از مطالب را یکجا جمع کرده است . 
بعضی ازین کتابها جنبه ادبی دارند معهذا برای فالگیری استفاده می شوند مثل کتاب انه ئید حماسه ای که توسط شاعر لاتین ویرژیل نوشته شده است

اما کتاب ای چینگ کاملا برای اینده بینی تدوین گردیده و عمر ان به 1200 قبل از میلاد دوران سلطنت شاه ون می رسد . اما عده ای ان را بسیار قدیمیتر و مربوط به دورانی می دانند که هنوز نوشتن در چین مرسوم نشده بود 
در عهد کنفسیوس حدود 2500 سال قبل به این کتاب به عنوان کتاب فلسفی و با اهمیت و پر رمز و راز نگریسته می شد . کنفسیوس گفته : اگر به سالهای عمرم اضافه میشد ان را به مطالعه کتاب ای چینگ اختصاص می دادم.بعضی تفسیرهای این کتاب به کنفسیوس نسبت داده شده

در چین متون ای چینگ مقدس شمرده میشد و در ابتدا فقط در اختیار دربار و مردان بزرگ مملکت قرار داشت اما بتدریج نسخه هایی از ان در اختیار مردم عادی گذاشته شد
تا سال 1949 سال به قدرت رسیدن کمونیسم چین فالگیران چینی در هر کوی و برزن نسخه هایی از ای چینگ را در لفافی از ابریشم بهمراه خود داشتند و با انها فال می گرفتند 
در پشت متون ای چینگ فلسفه اسرار امیز نیرو مندی قرار گرفته است که بر خلاف فلسفه های جبری دیگر انسان را دارای اراده ازاد می بیند و معتقد است که با نشان دادن واکنش مناسب در هماهنگی با طبیعت هر کس می تواند تقدیر خود را تعیین کند
طرفداران فلسفه تائو معتقدند: سرنوشت همچون بادبزنی تاشو است . یعنی هر تصمیمی بگیریم ما را به یک نقطه از اینده (بادبزن ) می رساند
پاسخهای ای چینگ فقط اینده را پیشگویی نمی کند بلکه سوال کننده اگر باهوش باشد راههای رسیدن به اینده مطلوب را هم پیدا می کند
ای چینگ به مرد برتر که معنای زن برتر را هم می دهد توصیه ارائه می دهد .تعریف ای چینگ از مرد برتر یک تعریف مادی نیست بلکه مرد برتر دارای شعور و بینشی بالاست نه با قدرت و ثروتمند . مردانی که در جوامع ما مردانی برجسته محسوب می شوند ممکن است از نظر ای چینگ مردانی حقیر باشند
کتاب تقدیرات یا ای چینگ تا سال 1882 عملا در غرب ناشناخته بود و اولین متن انگلیسی ان توسط جیمز لگ ترجمه و انتشار یافت ولی کتاب کاربردهای ای چینگ را معرفی نکرده بود . با این وصف علاقه به ای چینگ در سالهای بعد بشدت افزایش یافت و این امر مدیون کشفیات بزرگ دکتر کارل گوستاو یونگ بود . 
یونگ کشف کرد که جوابهای ای چینگ به سوالات او همواره پر معنی بوده و همواره نظریه ای عمیق را نسبت به مساله طرح شده نشان می داد . یونگ می گفت که نظر و بینش یی چینگ گاهی انقدر شگفت اور می شود که او به تقریب متقاعد شده بود موجودی زنده و خردمند در درون صفحات این کتاب ماوی دارد .
یونگ در زندگینامه خود اولین سفر خود را به دنیای ای چینگ چنین توصیف کرده است:
من ساعتها در زیر درخت صد ساله گلابی می نشستم و ای چینگ در کنار من بود از طریق دقت در نتیجه تفال و تداخل سوالها و جوابها از یکی به دیگری شیوه ای چینگ را تمرین می کردم . تمام نتایجی که به نحوی غیر قابل انکار شاخص بودند ارتباطی پر معنا با جریان افکار من به وجود می اورد ارتباطی که من قادر به توضیح ان نبودم..
هرمان هسه در مورد ای چینگ می گوید
من بیشتر از خرد چین الهام گرفته ام تا از اوپانیشادهای ودانتا . ای چینگ می تواند زندگی را دگرگون کند
دو مکتب عظیم فلسفی چین تائو ییسم و ائین کنفسیوس را می توان در خلال صفحات ای چینگ یافت 
ای چینگ توصیف ساده و در عین حال عمیقی از طبیعت جهان و زندگی درونی این طبیعت به دست می دهد . ریشه همه ی موجودات تای چی هست و تای چی سرچشمه غایی و غیر قابل شناخت زندگی است همه چیز از تای چی می اید و به ان بر می گردد. تای چی بر همه چیز محیط است و محاط است در همه چیز
همه چیز در حال تغییر است و هیچ چیز اخرین چیز نیست و هر پایانی خود شروعیست
تغییر از دو نیروی یانگ و ین که عناصر مثبت و منفی وجودند ناشی میشود جریان پیچیده ی درونی نیروهای میان این دو قطب منتج به ایجاد و استحاله ی همه چیز میشود.
ای چینگ نشان می دهد که وقایع به ترتیبی خود مختار و هرج و مرج اتفاق نمی افتد همه چیز تغییر می کند اما به طریقی معین و در زمانی معلوم 
وقتی مدار خاص یک تغییر به مرحله ای خاص رسید ای چینگ به ما نشان می دهد که می توان ان مرحله ای را دید که بطور اجتناب نا پذیری به دنبال ان خواهد امد و انسان می تواند با شناختن زمان این تحولها همچون ناخدای یک کشتی بدلیل اگاهی از تغییر شرایط جوی ازین بادها و امواج به نفع خود استفاده کند و به مقصد مورد نظرش برسد
ای چینگبه ما می گوید که ناچیز ترین حرف یا عملی موجی کوچک در اقیانوس تائو پدید می اورد که ممکن است اثراتی غیر قابل احتساب در سرنوشت او داشته باشد
ای چینگ می تواند پلی میان خود اگاه و نا خود اگاه ما باشد
ای چینگ جاده ای است میان دو قطب همزاد ین و یانگ . جاده ای که انجا همه چیز یک است و یک همه چیز است . جایی که کشمکش فرو نشسته و زندگی بی زمان است

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:ای چینگ, :: 21:41 :: نويسنده : آتش

 

 

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:نقشه ساسانی, :: 15:56 :: نويسنده : آتش

 

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:نقشه هخامنشی, :: 15:53 :: نويسنده : آتش

۱٫ سر آغاز

سرچشمه های    را باید در نوع دنیایی که این حرکت نخستین بار در آن ظهور کرد؛ جستجو نمود.

۱-۱٫ زمینه های قبلی

ظهور   را باید در قرن ششم قبل از میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانیشادها است. هر دو  جینی و بودایی رایحۀ  باستانی  را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً متفاوت بود.

 بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامنۀ رودخانه گنگ، در شمال غربی متولد شده بودند. ماهاویرا و  ، هر دو از طبقۀ کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند.

جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک  بودایی وجینی نیز  در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است.

۱-۲٫ بنیانگذار

زندگی اولیه- با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) ، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار  شناخته می شود.

گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزادۀ سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود،در حدود سال ۴۸۳ق.م. در حالی که به صورت رهبر یک جمع روبه رشداز طرفداران مخلص و سرسپردۀ خویش در آمده بود، جهان را وداع گفت . پدر وی سودهودانا ، درست شبیه به حکومت ماهاراجه های هندی در استانهای هند در قرون اخیر ، بر سرزمین کوچکی که امروزه نپال خوانده می شود، حکم می راند.

حصول تنویر- گواتما، به رغم همۀ کوششهایی که پدرش برای راضی و خوشحال نگاه داشتن او به عمل می آورد، یک روز در سن ۲۹ سالگی تصمیم گرفت که خانه و کاشانۀ خود را رها کرده و زندگی مرتاضانه و دوره گردی پیشه کند.

احادیث بودایی می گویند که گواتما شش سال تمام ، از انواع و اقسام آموزگاران دینی عصر خود تبعیت می کرد؛ امّا سر انجام راه زهد و ریاضتی افراطی را در پیش گرفت، به نحوی تقریباً تا مرحلۀ مرگ پیش رفت. سپس به یک زندگی تا حدودی ملایمتر بازگشت کرد که به هر حال، هنوز شامل خودداری از لذات جسمانی و در عوض ، تمرکزروی  و مراقبۀ  شدید بود. به این ترتیب، وی به مرحله یا مقام روشنایی یا بودهی دست یافت، در حالی که زیر یک درخت بودهی- درخت انجیر مقدسی که شاخه ها و ریشه های زیاد و گسترده ای داشت- نشسته بود. کلماتی که خود وی در رابطه با این تجربه و شهود تنویر و راه یابی بر زبان آورده، در یکی از قدیمی ترین نسخ متون بودایی به شرح زیر، دیده می شوند:

من اینگونه فکر و ادراک می کردم که فکر و ذهنم از آساوای(فساد) هوای                                            جسمانی ، یا آساوای میل به زندگانی، یا آساوای جهل و غفلت آزاد شده بود و در                                     این من آزاد و رها شده، دانش و معرفتی نسبت به این آزادی و رهایی به وجود                                     آمد. من به تحقیق فهمیدم که تجدید تولد من از بین رفته و زندگی دینی من به                                          سرانجامی که باید برسد، رسیده است. چیزی(برای من) ورای این جهان وجود                                       نخواهد داشت… جهل وغفلت کنار زده شده و معرفت سربرآورده است. تاریکی                                    کنار رفته و نورو روشنایی به جای آن نشسته است.

سپس بودا پنج تن از معلمان فکری پیشیت خود را در پارک گوزن در سارنات، نزدیکی واراناسی جدید(بنارس) پیدا کرد و اولین خطبه یا موعظۀ خویش را برای ایشان ایراد نمود. همین افراد، اولین گروه از پیروان وی را تشکیل دادند.

موعظۀ پارک گوزن ، عمدتاً بیان و توصیف چهار حقیقت با شکوه است که تا کنون یا مرکز دهارما یا تعلیم بودایی است. این چهار حقیقت ، به صورت خیلی ساده به قرار زیر است:

۱٫ همه چیز،درد ورنج و عذاب است.

۲٫ درد ورنج حاصل امیال و آرزوهاست.

۳٫ قطع میل و آرزو به معنای قطع رنج و عذاب است.

۴٫ این کار نیز تنها از طریق راه هشتگانه اصیل وبا شکوه امکان پذیر است که عبارت است از: افکار صحیح، امیال صحیح، کلام صحیح ، عمل صحیح، زندگی صحیح، کوشش صحیح، توجه                 صحیح و سرانجام تمرکز صحیح.

به نظر می رسد عمده ترین روشی که در تعالیم بودا به کار می رفته ، روش محاوره و گفتگو بوده است؛ هر چند خطابه ها و سخنان موعظه آمیزی نیز از وی ثبت شده، که معمولاً با بحثی در مورد فضایل اخلاقی آغاز شده و سپس به اموری عمیق تر می پردازند. روزهای آخر زندگی و مرگ بودا، در متنی کوتنه، تحت عنوان کتاب نا خوشی عظیم شرح داده شده است.

وی چهار مرحله از خود بی خود شدن را طی کرده و سپس در گذشت.

پس از بحث و گفتگوی فراوان در بین پیروان او، سرانجام آثار برجای مانده از زندگی او نیز از میان رفت و تنها احترام و تکریم بودا بود که باقی ماند.

ناجی یا نجات بخش به سختی می تواند تصویر گر چهرۀ شخصیتی باشد که خود به مردم تعلیم می داد که خودشان چراغ راه خویش باشند. از طرف دیگر، زندگی وی نمونه ای خوب والگویی مناسب برای همۀ کسانی است که سعی در آزادی و رهایی خوشتن خویش دارند. مسلماً وی در وجود کسانی که به سراغ او می روند، عکس العمل شایسته و صمیمانه ای را برمی انگیزد؛به علاوه اینکه اصول تعالیم و نظام راهبان بودایی نیز، برای پناه جستن افراد وجود دارد. این واقعیت که پیروان دین جینی و همچنین ادیان دیگر او را فریبکار و اغواکننده می خواندند، خود شاهدی از ناحیۀ غیر بوداییان است، براینکه قدرت جذب وی تا چه اندازه بود و چگونه وی، حتی پیروانی را از میان هواداران معلمان دینی دیگر، به سوی خود جذب می کرده است.

۲٫ متون  ، از صورت شفاهی تا مکتوب

در میان بوداییان اعتقادی اساسی وجود دارد مبنی بر اینکه هستۀ مرکزی تعالیم کتب بودایی، منعکس کنندۀ پیام اولیه و اصلی خود بودا است. دلایل و شواهد خوبی وجود دارندبر اینکه باور داشته باشیم راهبان پیرامون وی، آنچه او به شاگردان و مریدان خویش می گفت و سخنانی که با دیگران رد وبدل  کرده بود، از بر کرده و مکرراً بازگو می کردند.

متونی که به زبان پالی هستند، احتمالاً جزو اولین متنهایی بوده اند که به رشته تحریر در آمده اند. تاریخ کتابت آنها نیز حدود نیمه های قرن سوم پیش از میلاد است که یا همزمان با متون سانسکریت بوده، یا کمی قبل از آنهاست. زبان پالی از پراکریتها، یا گویشهای زبان سانسکریت است که در زمان ظهور  در آن مناطق رواج داشته است.

نسخۀ سانسکریت متون مقدس بودایی، از هر نظر دارای اهمیت و با نسخۀ پالی آنها برابر است. این متون، تنها بعضی از مطالب پالی را ندارند و در عوض شامل پاره ای اضافات هستند، که یقیناً افزوده های متأخرتر از دوران اولیه دین بودایی است.

۲-۱٫ ساختار و محتوای متون مقدس

این متون مقدس، وقتی سرانجام به صورت مکتوب درآمدند، روی برگهای پهن درختهای نخل منقوش گردیده و سپس در تعدادی سبد یا پیتاکا جمع آوری شدند. همانطور که این نوشته ها را دسته بندی و مرتب می کردند، سه گروه از نوشته ها به صورت متمایز پدید آمدند که به نام سه سبد یا تری پیتا کا  شناخته  می شوند: سبد نظم و انضباط (وینایا پیتاکا)، سبد خطابات (سوتا پیتاکا) ، و سبد مطالب بیشتر، یا تعالیم مخصوص (آبهیداما پیتاکا).

نظم و انضباطی که در سبد اول از این مجموعه به تصویر در آمده، همان نظم و رسومی است که باید سانگهه یا نظام راهبان بودایی مورد پیروی قرار دهند. این قسمت بیشتر روی پراتی موکشا (در زبان پالی، پاتی موکشا) متمرکز است، که به معنای آن چیزی است که قید و بند به وجود می آورد( واجبات) .

سبد خطابات و مواعظ ، بدون شک مهمترین و پرمعناترین بخش از متون مقدس بودایی، هم برای کل امت بودایی و هم برای اکثر پزوهندگان است که علاقه مند به مطالعه این دین هستند.

سبد مواعظ و خطبه ها به پنج قسمت تقسیم شده، که دو تای اول آن بر مبنای حجم مطالب گروهبندی شده اند: مواعظ و خطبه های طولانی و مواعظ و خطابات متوسط . قسمت سوم شامل گفتار مرتبط به هم بوده وبخش چهارم نیز مشتمل بر سخنانی است که دارای یک فهرست است.

قسمت نهایی در سبد مواعظ و خطبه ها، مجموعه ای از کارهای کوچک متفرقه است که احتمالاً از آن چهار قسمت مدون و منظم قبلی، برای خواننده عادی مأنوستر است.

قسمت تعالیم اضافی یا مخصوص، که آخرین بخش از مجموعۀ سه سبد بودایی را تشکیل می دهند (آبهیداما پیتاکا) به مراتب از بحث مقدماتی یا معرفی دین بودایی فراتر می رود. به عنوان نمونه، کتاب اول آن عبارت از تعیین و شماره بندی دهارماها است و فهرست مبسوطی از عناصر و جریانات ذهنی است که بعضاً اخلاقیات روانشناسانه خوانده می شود. کتاب دوم تجزیه و تحلیلی بر کتاب اول است و کتاب سوم نیز، بحث را بر مرتبط ساختن این عناصر با سایر گروهها و مباحث دیگر ادامه می دهند.

۳٫ نظریۀ اولیّۀ بودایی

هنگامی که از خود می پرسیم تعالیم اولیه بودایی خود آنها بوده اند، پاره ای اصول نظری خاص نمایان می شوند. قبل از هر چیز و در ابتدا، با خود خصوصیت حیات و زندگی برخورد می کنیم؛ ماهیت وجود داشتن و بودن . پس از آن، حقایق اصلی چهارگانه ( چهار حقیقت با شکوه) و راه هشتگانه اصیل و پر شکوه وجود دارند که شامل اموری هستند که فرد باید در خلال زندگی- با همۀ مسائل و مشکلات آن- انجام دهد. هدف رسیدن به نیروانا و اینکه معنای آن در مورد افراد انسان چیست نیز، یکی دیگر از مسائل نظری برای پژوهشگران مکتب بودایی است.

اجزای متشکله هستی یا وقعیات حیاتبه این گونه اند. این امر نباید تعجب کسی را بر انگیزد که بشنود حیات در وهلۀ اول، ناپایدار، گذران، فانی و در حال تغییر و تبدیل است.

خصلت دوم وجود و هستی بشری این است که زندگی چیزی جز درد و رنج و بدبختی نیست . بالاخره آنچه برای بسیاری از مردم سخت و گیج کننده است، سومین جزء یا خصوصیت هستی است؛ اینکه هیچ خود یا نفس ای وجود ندارد.

متفکرین بودایی و هندویی بر سر این سؤال که آیا بودا وجود آتمان را انکار کرده است یا خیر، سالها مجادله کرده اند. آیا در پس خودداری او از بحث در این باره، اعتقاد وی به یک هستی مطلق – اعم از شخصی یا غیر شخصی- وجود دارد؟ یا اینکه شواهد و دلایل موجود مؤید عدم اعتقاد وی به این مطلب ، یا رد و انکار آن است؟ اگر انسان نظر وی در مورد گذران بودن حیات، ماهیت درد آور داشتن آن و نیز این اعتقاد را که باور داشتن به هر چیز ثابت و باقی، در نهایت به وابستگی به آن چیز و در نتیجه درد و رنجی مستمر می انجامد، بپذیرد، درآن صورت مشکل  می توان گفت که بودا به وجود آتمان اعتقاد داشته است.

تمسّک و ارجاع بودا به سه حقیقت از چهر حقیقت با شکوه، نشانۀ امتناع او از درگیر شدن درنظریه پردازی های هندویی و بازگشت به جریان اصلی  تفکرات خویش است که توجه و تأکید اصلی آن، بر اساس و ماهیت مسئلۀ درد و رنج انسانی، نحوۀ مقابله با آن و راه رهایی ازآن است.

۳-۱٫ چهار حقیقت برجسته و راه هشتگانۀ اصیل

در بحث از حیات بودا ، قبلاً به چهار حقیقت اصیل و با شکوه دین بودایی نیز اشاره کردیم. درآنجا دیدیم که درد و رنج افراد انسانی که دومین جزء از اجزای متشکّلۀ هستی و وجود آدمی است، به موازات اولین حقیقت اصیل حیات آدمی نیز هست؛ به این مضمون که حیات انسانی سراسر درد و رنج و بدبختی است.

حقیقت دوم از حقایق اصیل چهارگانه ، میگوید که برای این درد و رنج علتی وجود دارد: بدبختی انسانها ریشه در میل، آرزو، اشتیاق و وابستگی دارد.

سومین حقیقت از چهار حقیقت اصیل، امید را درنگاه  بودایی نشان می دهد.

امّا چگونه کسی می تواند میل و اشتیاق را در وجود خود خشک کند؟ چهارمین حقیقت برجسته و اصیل دین بودایی دعوت مردم به تبعیت از راه هشتگانۀ اصیل است که دو مرحلۀ نخست آن، یکی اعتقادات یا دیدگاههای صحیح و دیگری نیات و آرزوهای صحیح است.

مراحل سوم، چهارم و پنجم – سخن صحیح، عمل صحیح و زندگی صحیح- بخش میانی را تشکیل می دهند و در مورد همۀ افراد قابل پیاده سازی هستند.

سه مرحلۀ نهایی- کوشش صحیح، تفکر صحیح و تمرکز صحیح- از طریق تفکر و مراقبه و جذبه های متعالی، افراد را به سطوحی فراتر از وظایف و روابط مرسوم در جامعه هدایت می کنند.

۳-۲٫  و خلقت و ایجاد  وابسته

فهم و درک بوداییان از نظریۀ  و نیز خلقت و ایجاد وابسته، کمکی در شرح و بیان حقایق دوم و سوم از مجموع چهار حقیقت بر جسته و نیز مسئلۀ اساسی و اصلی دین بودایی است. آن مسئله این است که اگر در واقع، خود یا من پایداری وجود نداردکه دروجودهای بعدی فرد ظاهر شود، چگونه است که پیروان دین هندویی و دیگران از تناسخ یا تولددوبارۀ روح در بدنی دیگر صحبت به میان می آورند؟ اگر خود پابرجایی وجود ندارد که حاصل و تبعات اعمال آدمی در این حیات فعلی را به حیات بعدی او منتقل کند، دیگر تولد دوباره به چه معناست؟

قدم اول در مواجهه با این مسئله این است که آن را از این فکر که هویت پایداری وجود دارد که به وسیلۀ دو فرد- یا جریانی از افراد معین- در طول چند دوره مورد مشارکت قرار می گیرد، جداسازیم. مفهوم تناسخ روح نزد بوداییان، مانند یک بار اضافی است. پنج اسکاندها یا ویژگی اصلی هر فرد، در زمان تولد وی فراهم آمده و به هنگام مرگ او پراکنده می شوند؛ در نتیجه، هیچ خود یا نفس پابرجایی برای انتقال به یک هستی و وجود آتی بر جای نمی ماند؛ امّا کارهایی که یک فرد در یک وجود یا هستی انجام می دهد، می تواند هستی و وجود فرد دیگری را که خود مجموعه ای از پنج صفت اصلی یاد شده است، موجب شود. از ناحیۀ نیروی کارما، نوعی رابطۀ علّی بین شخص اول و دوم وجود دارد؛ امّا هیچ گونه اشتراک هویتی ای در کار نیست.

۳-۳٫ هدف غایی : نیروانا

در انتهای جاده، انسان باید متوقع چه چیزی باشد؟ هدف نهایی کدام است؟ کسی که میل و اشتیاق را- که موجب همۀ دردها و عذابها بوده است در خود می کشد، راه هشتگانۀ بودایی راکه به سوی مراقبه و تمرکزی متعالی تر رهنمون می شود، طی کرده و به نیروانا رسیده است( در زبان پالی به آن نیبانا گفته می شود) که از لحاظ معنای لفظی، به معنای خاموش کردن یک شعله یا توقف وتعطیلی است و درمکتب بودایی، به عنوان هدف نهایی و غایی حیات مطرح شده است.

این وسوسه وجود دارد که نیروانا، به عنوان یک حالت روحی متعالی شامل آرامشی عظیم سخن گفت؛ امّا بهتر این است که آن را مانند تجربه ای بدانیم که از هرگونه توصیف و بیان طفره می رود و امری است که به آزادی کامل فرد ورها شدن از هرگونه رنج و عذاب می انجامد.

یکی از نتایج آن کاملاً روشن است: اینکه شخص دیگری وجود و هستی ای توأم با درد و رنج پیدا نخواهد کرد و این، خود بسیار شادی آور و آرام بخش است.

۴٫ آداب و رسوم دین بودایی

۴-۱٫ عبادات و مراسم دینی

پرستش و عبادت بودایی، در وهلۀ نخست بر تصدیقی ساده و مستقیم که سه پناه خوانده می شود، متمرکز است. من به بودا پناه می برم؛ من به دهارمه پناه می برم؛ من به سانگهه پناه می برم.

سه استعاذۀ یاد شده تقریباً بخشی از هر فعالیت بودایی است. از نظر بوداییان، پناه بردن به بودا به معنای این نیست که بودا هر فرد بودایی که این کلمات را زمزمه کند، نجات خواهد داد.

تعالیم بودایی چنین است که این تنها اعمال خود آدمی است که به تنویر و سپس رسیدن به نیروانا منجر خواهد شد.

هنگامی که راهبان بودایی ، هر صبح و شام برای ادای پوجا (نیایش و عبودیت) در دیرها جمع می شوند، این  سه استعاذه خوانده شده و سوتراها به آواز قرائت می شوند.

همچنین آداب و مراسم خاص پوجا برای مناسبتهای ویژه وجود دارند که از آن جمله ، مراسم وساک در چهاردهمین روز(ماه کامل) از ماه مه است؛هنگامی که تولد بودا، رسیدن وی به مرحلۀ تنویر و سرانجام مرگ او و ورود به مقام پاری نیروانا جشن گرفته می شود.

امّا فرصتها و مناسبتهای خاص ، همۀ مطلب نیست.عبادتهای روزانه، بیش از هر امری نشانه ای از تقوا و پرستش بودایی است که در همه جای سرزمین بودایی، از معابد بزرگ و عمده گرفته تا آنهایی که بسیار کوچک هستند، اجرا می شود.

معابدی که دارای اثری از بودا هستند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. این آثار بر جای مانده بسیار با ارزش تلقی شده و مربوط به زمانی است که آنچه از بودا بر جای مانده بود، به هنگام مرگش بین شاگردان و حواریون وی تقسیم شد. معابد و دیرهای بسیار بزرگی ساخته شدند تا یک دندان، استخوان، خاکسترهای بودا  و یا شاید تکه چوبی از درخت انجیری که می پنداشتند بودا در زیر آن به روشنایی رسیده، در خود جای دهند.

تفکر و مراقبه : از همان روزگار اولیه دین بودایی، تفکر و مراقبه از اجزای اصلی فعالیتهای راهبان بودایی بوده است. مراکز تفکر و مراقبه برای افراد معمولی نیز بسیار شهرت دارند. دهیانا که رایج ترین واژه ای است که برای این تفکرو مراقبه به کار می رود، هفتمین قدم در راه هشتگانۀ برجستۀ دین بودایی است.

قدم بعدی و نهایی، ساماندهی استکه بهترین ترجمۀ آن توجه و تمرکز است.

کسی که به دنبال سلوک، تمرکز و مراقبه می رود، حتماً باید معلمی داشته باشد که نقش آموزگار و مرشد وی را بر عهده گرفته و راه صحیح را نشانش دهد.

پس از اینکه شخص مراحل مقدماتی را طی کرد، وارد مرحلۀ آخری می شود که از چهار دهیانا تشکیل شده است. اولین دهیانا که با فکر اولیه و فکر نامربوط به دست می آید ، زاییدۀ بی اعتنایی بوده و وجدآمیز و لذت بخش است. در دهیانای دوم ، فکر با تمرکز جایگزین می شود که آن نیز به مرحلۀ رشد و تعالی رسیده و به نوبۀ خودبه دهیانای سوم می رسد، که عبارت از متانت و آرامش، دقت و مواظبت وآگاهی روشن است. سرانجام، در دهیانای چهارم، نه عصبانیت وجود داردو نه شادی و انسان جملگی آرامش و تفکر و مراقبه می شود. در این مرحله، انسان زندگی های قبلی خود را به خاطر آورده، آزادی و عدم وابستگی را کاملاً تجربه می کند.

۴-۲٫ حیات اخلاقی

اخلاق بودایی به صورت بسیار ساده، در پنج فریضه یا دستور خلاصه می شود که سنگ زیربنای حیات اخلاقی رهبانان و افراد معمولی است. این پنج فریضه یا دستور عبارت از اجتناب از موارد زیر است: نابودی حیات و زندگی، گرفتن چیزی به زور، بی عفّتی و عدم پاکدامنی، دروغگویی و نوشیدن مشروبات الکلی، قوی و جهل آور.

مفهوم بودایی سیلا یا اخلاقیات به طور کلی، که هم برای جامعۀ رهبانیت و هم افراد عادی است، شامل این پنج فریضه یا حکم اخلاقی بوده و قدری نیز دامنۀ آن را توسعه می بخشد. در سیلا، کشتن، دزدی کردن و

سوء رفتار جنسی تحریم شده و حکم مربوط به گفتار دروغ و ناصحیح، به موارد مشخص تری نظیر سخن کذب،تهمت، سخن درشت و خشن و صحبتهای احمقانه و توأم با سبکسری  تسرّی داده شده است. در سیلا همچنین در رابطه با افکار مبتنی بر طمع و آزمندی ، یا افکار خصمانه و نظرات باطل اخطار داده شده است. همچنین سیلا فضیلتهایی از قبیل کفّ نفس، قناعت و رضایت به ضروریات و حوایج روزمره، استقامت و پایداری در تبعیت از راه میانه، طهارت، تواضع، اعمال آزادمنشانه، سپاسگزاری، احترام و تکریم بودا و عقیدۀ بودایی و نظام رهبانی، تساهل ، صمیمیت و خلوص را شامل می شود. علاوه بر این، خیر خواهی و محبت نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در شخص بودا تجسم می یابند؛ زیرا وی ترجیح داد در دنیا باقی بماند و مردم را آموزش دهد، تا اینکه آن را ترک کند.

به این ترتیب، اخلاقیات اولیۀ بودایی راه میانه ای بود در بین دو حالت افراط و تفریط زهد و ریاضت پیشگی سخت و مسامحه و آزادی زیاد.

۴-۳٫ روابط بین راهبان و عامّۀ مردم- نظام رهبانی

شاگردان یا حواریون اصلی بودا به نام بهیکوها، یا راهبهای دوره گرد و گدا خوانده می شدند. همین ها بعداً هستۀ مرکزی سانگهه یا نظام رهبانی بودایی را به وجود آوردند.

این احتمال وجود داردکه سانگهۀ بودایی وقتی به وجود آمده باشد که بودا و شاگردان ومریدان وی ، مانند گروههای مشابه دیگر، الگوی خاصی را برای عزلت نشینی موقت خویش در فصل باران پذیرفته بودند.

در طول زمان، نظام رهبانی بودایی دارای نظم و انضباط بهتری گردید و در نتیجه، ثبات نهادی و تشکیلاتی به دست آورد.

وینایاپیتاکا، یا متون مقدس مرتبط با سبد نظم و انضباط دینی شامل قوانین و مقررات مربوط به راهبان بودایی بود.

چهار حکم یا فریضه اول در مجموعه پراتی موکشا، قوانین پاراجیکا خوانده می شوند؛ زیرا شکستن آنها موجب اخراج فرد از نظام رهبانی شده و در نتیجه  برای وی یک شکست محسوب می شود.

پنجمین دستور که در مورد عدم نوشیدن مشروبات الکلی است، قانون پنجاه و یکم در مجموعۀ پراتی موکشا را تشکیل می دهد.

سیزده بند قانونی بعدی، چنانچه شکسته شوند، به جلسۀ رسمی مقامات روحانی ویک دوره تعلیق یک ماهه به عنوان تنبیه منجر می شوند. این قوانین در ارتباط با جرایم جنسی، داشتن محل زندگی بیشتر ازآنچه مورد نیاز است، ایجاد دردسر و مشکل برای نظام روحانی دیر یا ایجاد بی میلی نسبت به آن است. دو قانون دیگر هم وجود دارد که در مورد تحریم راهبها از نشستن در جایی که توسط خانمها پیشنهاد شده باشد و استفاده از کلمات و واژه های مفسده آمیز است. این خطایا نیز مستلزم تشکیل جلسه مجمع روحانی است وتنبیه مربوطه توسط اعضای مجمع تعیین می شود.

تعداد سی قانون یا مقررات نیز وجود دارد که مستلزم توبه و از دست دادن پاره ای از اشیاء و لوازم، از قبیل ردای رهبانی، فرش خواب و کاسۀ درویشی است. اینها برای وقتی است که راهبی بیش از حد نیاز خود، از این لوازم داشته باشد. پس از آن، نود و دو قاعده و حکم وجود دارد که جملگی مستلزم توبه کردن است و موضوع آنها نیز سخن نامناسب، تحریک افراد به دودستگی، پیشنهاد روابط نامناسب با زنان- به خصوص با راهبه ها یا به اصطلاح بهیکونی ها- و راهنمایی دیگران د ر جهت انجام چنین امور غلطی است.

۴-۴٫ شیوۀ زندگی برای تودۀ مردم

یکی از وظایف اصلی تودۀ مردم، جمع آوری وتقدیم هدایا به دستگاه روحانی است؛ از ریختن چند دانه برنج در کاسۀ یک راهب دوره گرد گرفته ، تاتقدیم لباس و پارچه برای دوخت ردای رونیان. ثروتمندان نیز می توانند هدایای بزرگتری نظیر استوپاها، معابد بودایی یا پاگودها را بنا کرده و تقدیم می نماید.

افراد معمولی می توانند متون مقدس دین بودایی را تحت سرپرستی و نظارت آموزگاران رهبانی بیاموزند تا به این ترتیب ، در حیات فعلی بر سطح دانش و حکمت خویش افزوده وبرای زندگانی آتی خویش نیز، وجود هستی متعالی تری را آماده سازند.

پنج حکم یا قضیۀ کلاسیک دین بودایی، در مورد روحانیان و افراد معمولی آن دین به یک اندازه مصداق دارد. برهمین منوال، فضیلتها و صفات گوناگون دیگری  هستند که به هر دو دسته تعلق دارند؛ اگرچه مردان و زنان معمولی (غیرروحانی) بودایی این احکام و فرایض را در محیط جامعه و خانوادۀ خویش به کار می گیرند.

والدین کوشش می کنند تا فرزندان خود را مطابق آداب و سنن بودایی پرورش دهند و آنها را به سنت بودایی وارد کنند.

رابطۀ بین راهبهای بودایی و عامّۀ مردم ، رابطۀ منحصر به فرد است. راهبها به چشم افراد بزرگتری دیده می شوند که از احترام تزلزل ناپذیر تودۀ مردم بودایی برخوردارند؛ مردمی که آنان را به چشم بهترین الگوی حیات بودایی نگاه می کنند.

۵٫ شاخه های اصلی دین بودایی: تراوادا و ماهایانا

دو شاخۀ اصلی و عمده ای که در جهان بودایی وجود دارند، یکی مکتب تراوادا یا عقیده و نظریۀ بزرگترها است، که بوداییت کشورهای جنوبی آسیا است و دیگری مکتب ماهایانا یا گردونۀ بزرگ ، که بوداییت کشورهای شرق آسیا است.

طی سالیان متمادی، هم محققان صاحبنظر و هم مطالعه کنندگان و ناظران اتفاقی، این دو مکتب اصلی دین بودایی را به نام مکاتب هینایانا و ماهایانا می خوانند. هینایانا به معنی گردونۀ کوچک و ماهایانا هم که قبلاً دیدیم ، به معنی گردونۀ بزرگ. به راحتی می توان حدس زد که ماهایانایی ها باید این اصطلاح را باب کرده باشند؛ با این اعتقاد که مکاتب آنها گردونه یا وسیلۀ کاملاً بزرگتری برای نقل و انتقال افراد بشر، از میان دریای غم و اندوه است. پس از جنگ جهانی دوم ، سالها طول کشید تا پیروان فرقه ای که هینایانا خوانده می شد، سرانجام توانستند نا رضایتی و ناخشنودی خویش را نسبت به واژه ای که از نظر آنان زیادی فروتنانه و نیز غیر دقیق بود، ثبت کنند. بنابراین، در متون و کتب جدیدتری که در این زمینه نوشته شده، به جای اصطلاح هینایانا، بیشتر از واژۀ تراوادا که به معنی  راه یا نظریه قدما و بزرگترها است، استفاده می شود.

هر دو مکتب تراوادا و ماهایانا، کتاب مقدس تری پیتاکا یا سه سبد معروف را معتبر و مستند تلقی می کنند؛ امّا بین روایت های ایشان از متن مزبور اختلافاتی وجود دارد. پیروان ماهایانا ۵۵ مجلد حجیم که ۲۱۸۴ سند را شامل می شود، به همراه ۴۵ مجلد از ضمایم به آن می افزایند. تعدادی از گروههای  ماهایانایی ، تنها روی یک متن خاص  نظیر لوتوس سوترا تأکید می ورزند واز متون دیگر، خیلی  به ندرت و به صورت اتفاقی استفده می کنند.

وقتی پیروان شاخۀ تراوادا راجع به بودا صحبت می کنند، در واقع همان گواتاما بودا، بنیانگذار دین بودایی را در نظر دارند؛امّا نزد ماهایانایی ها، تعداد بسیار زیادی بودا وجود دارند که همه در صحنه ای کاملاً نمایشی و دراماتیک، در متن مقدس لوتوس سوترا، در یک نقطه در کنار هم جمع شده اند. بعضی از این بوداهای خاص از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ نظیر بودایی به نام آمیتابها(آمیتابا) که به اصطلاح ، خدا یا رب سرزمین پاک بوداییان در مکتب بودایی سرزمین پاک است. در متون تراوادایی نیز از بوداهای دیگری نام برده می شود که سه نفر از آنها، کسانی هستند که در روزگاران قبل از گواتاما می زیسته اند؛ یا مثلاً یکی دیگر از آنها میتریا نام دارد که بودای موعود یا منتظر است. بودای آینده، حتی در کتب اولیه بودایی نیز به نام بودیستوه خوانده شده، که به معنای کسی است که به مقام تنویر و روشنایی رسیده و در نتیجه، در مسیر رسیدن به نیروانا است.

تفاوتهای عملی و اجرایی بین تراوادا و ماهایانا به درجۀ پایبندی یا قوت و ضعف در پذیرش های بودایی مربوط می شود. ماهایانایی ها معمولاً مکتب تراوادا را به طور کلی رد نمی کنند، بلکه معتقدند که مکتب خود آنها وسیعتر و غنی تر می باشد. آیینهای عبادی و نیایشی در اکثر معابد ماهایانی فعالترو سنگین ورنگینتر است. بر خلاف مکتب تراوادا که معابدش ساده تر و زاهدانه تر می باشد، در معابد آنان انواع و اقسام اشیای گیج کننده یافت می شوند.

۵-۱٫ تعالیم اصلی شاخۀ ماهایانا- متون مقدس اولیه

تعداد ۲۱۸۴ متن ماهایانایی وجود دارند که منزلت قانونی دارند. لوتوس سوترا نمونۀ یک متن مقدس خاص است که مورد توجه ویژۀ بوداییان کشورهای پیرو مکتب ماهایانا است. نام کامل این سوترا، لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز است که به زبان سانسکریت، سادهارما پونداریکا سوترا نامیده می شود.

این متن در فاصلۀ قرن دوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، در هندوستان نوشته شده است.

سوتراهای تکامل حکمت از طریق یک رشته پارادوکسها، تضادّ بین حقایق دنیوی و حقایق مطلق را به نمایش می گذارند. اولین این سوتراهای حکمت، احتمالاً در حدود قرن اول ق.م. نوشته شده است. همۀ آنها به این صورت این نظریه راتبیین می کنند که هر آنچه ما می دانیم – از تجربه های حسی گرفته تا دانشمان نسبت به بوداها و بودیستوه ها، کاملاً خالی و تهی بوده و شامل  هیچ حقیقت مطلقی نیستند.

کتاب اعمال بودا احتمالاً در اواخر قرن اول، یا اوایل قرن دوم میلادی نوشته شده و معمولاً آن را به آسواگوشا که از راهبان فیلسوف و برجستۀ آن عصر بوده، نسبت می دهند. اثر مزبور به یک معنا حالتی انتقالی دارد، زیرا اندیشه های تراوادایی و ماهایانایی را در کنار هم شامل می شود.

فرود به جزیرۀ لانکا که در همان حدود قرون اولیه میلادی نوشته شده، نزد فرقۀ آگاهیِ تنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. مؤلف این اثر مباحثی از قبیل خلأ و خیال و توهم و نیز آناتا یا نبود خودرا، از دیدگاهی روان شناختی مورد بحث قرار می دهد وبه این فکر می رسد که مخزن یا انباری ازآگاهی وجود داردکه از لحاظ وجود، داده های عاطفی را دریافت می کند. کل این مکتب نیز، برهمین فکر نامگذاری شده است.

کتابی که نزد تودۀ مردم بودایی از جاذبۀ خاصی برخوردار است، کتاب ویمالاکیتری سوترا است که در آن، سخنگوی اصلی، یکی از افراد معمولی به نام ویمالا کیتری است.

درکتاب غرش شیر ملکۀ سریمالا، که متنی است که در حدود قرون اول یا دوم میلادی نوشته شده ، چهرۀ اصلی کتاب یکی از زنان معمولی مکتب بودایی است.

یکی دیگر از کتابهایی که نزد پیروان مکتب تی ین تئای از اهمیت ویژه ای برخوردار است و درعین حال، در سایر حلقه های معتقدان به شاخه ماهایانا نیز زیاد خوانده می شود، کتابی است تحت عنوان روایت مبسوطی از ورزش بودا (لالی تاویشتارا) که شرح و بسط بُعد انسانی حوادث گوناگون در زندگانی بودا است.

۵-۲٫ تعالیم مکتب ماهایانا – بوداها و نظرات پیرامون آنها

حداقل از دید افراد معمولی، مشهورترین بودایی که در کتاب لوتوس سوترا دیده می شود، بودای آمیتابا یا بودای روشنایی و نور نامحدود است که در زبان چینی ، آمی تئوفو و در زبان ژاپنی آمیدابوتسو خوانده می شود. وی نام دیگری هم دارد که به معنای حیات نامحدود است.

بودای دیگر که نور و روشنی فراهم می آورد، بودا وایروکانا است، به معنای کسی که می درخشد؛ چهرۀ اصلی یکی از متون مکتب ماهایانا که به نام خود وی نامگذاری شده است؛ سوترای درخشندگی عظیم.

بوداهای دیگری که قابل ذکر هستند، عبارتند از: آکسوبیا یا بودای تزلزل ناپذیر، راتناسا مبهاوا یا بودایی که از جواهر متولد شده و در آخر، بودای واج رادهارا، یا کسی که رعد و صاعقه را حمل می کند. تمام اینها

بوداهایی آسمانی و متعالی هستند که از قدرتهای چشوگیری نیز برخوردارند؛ در حالی که بوداکسیاپا یک بودای زمینی است که از قدرتهای زمینی یا دنیوی هم برخوردار است.

طریقۀ بودیستوه بودهی به معنای روشنایی و تنویر و سات نیز به معنای بودن یا تحصیل کردن (در حالت چیزی بودن) است. در مکتب تراوادا چنین شخصی در جهت رهایی و آزادی نهایی (نیروانا) پیش می رود؛ امّا در مکتب ماهایانا، بودیستوه به عنوان کسی دیده می شود که از جستجو و کسب نیروانا پیشتر رفته است. دلیل آن این است که هیچ کس، یا حداقل هیچ کسی که ذهنی ترحم آمیز داشته باشد، نمی تواند یک لحظه از فکر مخلوقات بی شماری که در دایرۀ غم و رنج و بدبختی وجود انسانی قرار گرفته اند، غافل بماند.به این ترتیب، بودیستوه انگیزه پیدا می کند که از نیروانا صرفنظر کرده و در دنیا باقی بماند، تا رحم و بخشایش خود را به هر مرد و زنی که در جستجوی آن است تقدیم کند.

انگیزۀ بودیستوه برای رحم و شفقت نسبت به دیگران و ایثار برای آنها، سنگ بنای اخلاقیات مکتب ماهایانا است.

با توجه به چشم انداز رو به گسترش تعالیم مکتب ماهایانا، که برخورداری از سطوح متعالی تر درک و معرفت را منحصر به طبقۀ روحانی راهبان نمی داند، طریقۀ بودستوه به روی همۀ مردم باز است.

دیدگاههای مکتب تراوادا در مورد وضعیت انسانها که عبارت از جهل، بدبختی و غم و اندوه آنهاست، در مکتب ماهایانا نیز به صورت خفیفتری وجود دارد.

در بعضی از مکاتب فکری وماهایانا ، هستی و وجود انسانی در همین دنیا تغییر پیدا می کند؛ بر مبنای این اندیشه که انسان نباید برای تجربه و شهود نیروانا منتظر قلمرو دیگری از هستی باشد و این تجربه در همین جا و همین زمان نیز قابل حصول است.

در تعالیم مکتب ماهایانا، به وضوح دیده می شود که انسان در همین زندگی نیروانا را کسب کرده و به زندگی خود ادامه می دهد. این امر به معنای زندگی کردن در جهان سامسارا است.

این مطلب آشکار است که نطفۀ این قبیل افکار- نیروانا درساسارا و اینکه همۀ افراد طبیعتی بودا گونه دارند- از آغاز پیدایش تفکر ماهایانایی  در هند باستان وجود داشته است.

۵-۳٫ مکاتب فلسفی ماهایانا

مکتب خلأ : این مکتب را فردی به نام ناگارجونا در قرن دوم میلادی بنا گذاشته است و بر رد و انکار هرگونه نظریه ای در باب هستی مطلق توسط بودا تأکید می ورزد. ناگارجونا با منطقی بسیار تند و تیز، اظهار می داشت که بودن یا هستی و وجود صرفاً یک امر نسبی است. وجود یا هستی های افراد و اشیاء در واقع وجود مطلق را شامل نمی شود وبنابراین همه چیز تهی و در خلأ است. تأثیر کامل تز ناگارجونا را می توان در کلماتی که وی برای تقدیم اثر عمدۀ خود به بودا به کار برده مشاهده کرد. وی بودا را اینگونه

توصیف می کند که مدعی بود:

…. اصل نسبی بودن جهانی،

آن مثل سعادتِ بسیار می باشد(نیروانا)،

آرامش کثرت و یا جمع بودن،

در آنجا هیچ چیزی از میان نمی رود،

وچیزی هم ظاهر نمی شود.

هیچ چیز انتها ندارد،

نه اینکه چیزی باقی و ازلی است.

نتیجۀ این بحث آن است که همه چیز خالی و درخلأ است، حقیقت متعالی تری که از حقیقت معمولی یا دنیوی فراتر می رود.خالی بودن، راه میانه(مادهیامیکا) یا نظریۀ میانه ای بین این دو اندیشۀ افراط وتفریطی وجود مطلق یا مطلق عدم وجود است.

مکتب آگاهی تنها: عقیدۀ اصلی مکتب آگاهی تنها همان چیزی است که در نام آن تجلی یافته است: لحظات وجود ما، لحظات حیات و زندگی مان، تنها در حالتی که در آگاهی شناخته شوند واقعی هستند. متون اولیه این مکتب واقعیت اشیای خارجی در جهان تجربه را انکار می کند.تنها از طریق هوشیاری و آگاهی است که اشیاء واقعی هستند، بنابراین، تنها آگاهی یا ذهن متعالی است که واقعیت دارد. این ذهن متعالی تر یا آگاهی عبارت از یک ظرف، مخزن یا محفظۀ آگاهی است که عواطف و احساسات را از طریق جریان تجربۀ لحظاتی از حیات و زندگی که از درون آن عبور می کند، دریافت می دارد.

مکتب آگاهی نیز از مکاتب فکری نسبتاً پرنفوذ بوده و حتی در دوران جدید نیز پیروان وفاداری داشته است. دو برادر به نامهای آسانگا و واسوباندهو که با نوشته های خویش این مکتب را بنیان گذاشتند، معتقد بودند که آنچه حقیقت و واقعیت دارد، گونه ای قدرت روحی یا ذهنی است.

واسوباندهو می گوید که سه نوع هوشیاری و آگاهی وجود دارد:

اولین هوشیاری و آگاهی، عدم وجود یا نفی هستی(نبودن) پدیده ها است؛ دومین مورد در رابطه با عدم وجود یا نبود وجود قائم به خویش است.

سومین و آخرین هوشیاری و آگاهی نیز در رابطه با عدم وجود، یا نبود وجود و هستی غایی است…

حقیقت(واقعیت) متعالی همۀ دهارماها(لحظات وجودی)

چیزی غیر از میزان حقیقت(چنین بودن) نیست.

این همواره برای ذات خویش حقیقت دارد،

که آن نیز طبیعت واقعی و حقیقی ذهن تنها(یا آگاهی و هوشیاری تنها) است.

۶٫ دین بودایی در 

با وجود اینکه مکتب بودایی ماهایانا از هند سرچشمه گرفت و سپس در مناطقی از آسیای مرکزی نفوذ کرد

کشور  اولین سرزمینی بود که تعالیم ماهایانایی در آن عمیقاً ریشه دوانید و به صورت یکی از اجزای متشکّله و بسیار نیرومند فرهنگ آن کشور درآمد.

۶-۱٫ ارتباط اولیه با فرهنگ چینی- ترجمۀ متون بودایی

اولین بوداییانی که به چین رفتند، با تمدن پخته و کاملی مواجه شدند که چندان پذیرای یک دین جدید نبود؛ لذا عملکرد بوداییان در چین، تا حدود قرن ششم میلادی چندان ریشه نگرفته بود.

افسانه هایی روایت می شوند که حکایت از ورود دین بودایی به چین، در حدود سالهای ۲۱۱- ۲۰۸ قبل از میلاد دارند. امروزه اکثر صاحبنظران این قبیل افسانه ها را رد می کنند. از این قبیل داستانها نتیجه می شود که در حدود اواخر قرن اول میلادی، گروههای کوچک بودایی در چین حضور داشته اند.

هر فرد چینی که به سلک راهبان بودایی درمی آمد، پیمان می بست که همواره مجرد باقی بماند. علاوه بر این، راهبهای بودایی سرهای خود را می تراشیدند که در چشم چینی ها، به منزلۀ خوار شمردن و تحقیر بدنهایی بود که از والدین خویش در یافت کرده بودند.

به رغم وجود یک عده پیروان معتقد و مخلص، حضور رهبری روحانی مکتب بودایی در جامعه چین – که بسیار هم به چشم می آمد- عکس العمل بسیار منفی مقامات و مردم چین را به دنبال داشت. این حقیقت نیز که دین بودایی یک دین خارجی بود که از ناحیۀ مردمی که چینی ها آنان را بربر به حساب می آورند سر چشمه گرفته بود، خود مانع عمدۀ دیگری در راه پذیرش و توسعه آن بود.

چون هر چیزی که وحشیگری خارجی ها(بربرهای هندی) راتداعی کرد، برایحرکت و نهضت جدید بودایی در چین حکم یک مانع را داشت، ترجمۀ متون سانسکریت از اهمیت روزافزونی برخوردارشد. راهبانی از هند و آسیای مرکزی، بعضاً به رغم میل خویش، به چین آورده شده و مجبور شدند تا در کنار راهبان چینی، به انجام این مهم بپردازند. از طرف دیگر، راهبان برجستۀ چینی نیز به هندوستان اعزام شدند تا زبان سانسکریت را فراگرفته و متون مربوطه را با خود بیاورند.

تا اواخر قرن دوم میلادی راهبان بودایی درلویانگ، مرکز عمده ای را برای ترجمۀ متون سازمان داده و درآن ، صدها کتاب از متون دینی بودایی را جمع آوری و ترجمه کرده بودند. حدود یک قرن بعد، یعنی در پایان قرن سوم میلادی،چانگان به مرکز دین بودایی در چین تبدیل شده بود. راهبان متون مقدس بودایی سوترای حکمت کامل و همچنین لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز را که احتمالاً از مشهورترین و مورد استفاده ترین متون دین ماهایانایی بود، در آنجا به طور کامل ترجمه کردند.

۶-۲٫ تبدیل شدن به بخشی از دنیای چینی

از شگفتی های تاریخ این است که دردورۀ بومی شدن دین بودایی درچین، طبقۀ حاکم معمولاً از افراد غیر چینی بودند. شیونگ- نوی فاتح که از قبایل آسیای مرکزی بود، به عوض اینکه برای دین جدید بودایی تهدیدی محسوب شود، به شدت در مقام حمایت وارتقای آن برآمد. آنها به دو منظور دین بودایی را پذیرفتند:

یکی از جهت اینکه این دین، دینی چینی نبود و دیگر اینکه اخلاقی عام، همگانی و جهانی را تبلیغ می کرد. در خلال دوران طولانی عدم وحدت و یکپارچگی سرزمین چین در فاصلۀ سالهای ۲۲۰ تا ۵۸۱ میلادی، طولانی ترین و قویترین حکومت سلطنتی این کشور حکومت وِی(۵۳۴- ۳۸۵) در مناطق شمالی بود؛ امپراتوران این حکومت از بین مردم تو- پا بودند که غیر چینی و احتمالاً از نسل ترکها بودند. این نظام سلطنتی در ابتدا با قبول دین بودایی آغاز به کارکرد؛ امّا این سیاست در اواسط قرن پنجم میلادی، جنبۀ معکوس پیدا کرد؛ زیرا پیروان دین تائویی که تمایلات سیاسی نیرومندی نیز داشتند، توانستند نظر امپراتور وقت وو را به خود جلب کنند. در نتیجه، شکنجه و آزار سخت بوداییان رواج پیدا کرد.

در پانصد سال اولیه ورود دین بودایی به سرزمین چین، خیلی وقتها آینده این دین در چین کاملاً نامطمئن به نظر می رسید. روشن است که امپراتوران چین در آن ایام و همچنین پادشاهان و حاکمان بعدی تا عصر حاضر، چه در دین بودایی و چه در هر حرکت دینی سازمان یافته و منسجم دیگر، نوعی تهدید سیاسی احساس کرده اند؛ امّا این مطلب نیز به وضوح به چشم می خوردکه دست اندرکاران بودایی خوب می دانستند که چه وقت باید جانب طبقه فرودست را گرفته و در چه زمان دیگری و به چه صورتی، راه خود را به حلقۀ درباریان و حتی خانوادۀ شخص امپراتور باز کنند. سنت بودایی ماهایانا، به خاطر انعطافی که از لحاظ اصول نظری، ساختار واحکام خویش در مورد زندگی روزمرۀ مردم داشت، برای یک کار تبلیغی دینی در میان فرهنگهای مختلف مناسبتر به نظر می رسید. به این ترتیب، مخالفتهای اولیه چینیان تا حدی پاسخ داده شد و ملایمتر گردید؛ متون مقدس دین بودایی ترجمه شد؛ اشکال هنری چینی با اشکال هنری هندی و آسیای مرکزی در هم آمیخت و به تدریج ، دین بودایی به عنوان بخشی از میراث عظیم فرهنگی چین جای خود را باز کرد.

۶-۳٫ تفکرات و حیات بودایی  در چین

به هنگام معرفی فرقۀ بودایی ماهایانا، دومکتب فکری مورد بحث قرار گرفت. مادهیامیکا یا مکتب خلأ و یوگا کارا یا مکتب وجدان و هشیاری تنها. این مکاتب به رغم این که بسیار نظری و مبتنی بر مفروضات بودند،تا قبل از قرن نهم میلادی  پیروان زیادی را به خود جذب کردند و دامنۀ نفوذشان ، حتی تا عصر حاضر نیز گسترش یافت؛ امّا هیچ یک از آنها با یک سلسله اعمال اعتقادی- عبادی خاص – به جز تفکر و مراقبه- شناخته نمی شوند. مکاتب فکری دیگری که در آنها اصول نظری با آداب ومراسم عملی همراه بود نیز، در چین توسعه پیدا کردند و پیروان بسیاری بدست آوردند. امّا از آنجایی که امروزه در چین، حتی یک مکاتب نیز از درخشش و جاذبیت فوق العاده ای برخوردار نیستند، در بحث حاضر تنها به معرفی آنها پرداخته و بحث کاملتر را به بخش دین بودایی درژاپن- کشوری که امروزه نیز چندین مکتب بودایی سرزنده و فعال درآن وجود دارد- وامی گذاریم.

تی ین تئای : نامگذاری این مکتب از روی کوهی در ایالت چکیانگ صورت گرفته که تی ین تئای- به

معنای تراس آسمانی- خوانده می شود. مردی به نام چی – ای تعالیم جدید خویش را در آنجا بنا نهاد.

چی – ای که در فاصلۀ سالهای ۵۹۷ – ۵۳۸ میلادی می زیست – و بنابراین دوران امپراتوری خاندان سویی را که سرآغاز عصر شکوفایی دین بودایی در سرزمین چین بود، درک کرده بود- کوشش کرد تا در بین انواع گوناگون مکاتب فکری بودایی که در آن عصر در چین رواج داشت، نوعی نظم و قاعده به وجود آورد. اولین تلاش وی آن بود که تمام تعلیم بودایی را در پنج مرحله یا منزلگاه خلاصه کند؛ به نوعی که هر مرحله، مرحلۀ پیش را تکمیل کرده و تعالی بخشد. یکی دیگر از کارهای وی مقایسه روشهای تعلیم و تربیت از قبیل مقایسۀ روش دفعی و ناگهانی با روش تدریجی بود. او سپس به مقایسۀ محتوای نظریه های گوناگون بودایی پرداخت و آنها را بر حسب ظرفیتشان در شنیدن و درک موضوعات ، طبقه بندی کرد.

چی – ای اساس تعلیم خویش را بر مبنای لوتوس سوترا قرار داد که در آن ، جمع بزرگی از بوداها و بودیستوه ها ادعا می کنند که همۀ مخلوقات عالم نجات پیدا خواهند کرد. این نظریۀ نجات و رستگاری همگانی با فرضیۀ دیگری همراه شده بود که مدعی بود حقیقت جهانی تمام حقایق موقتی را شامل شده و ادراک می نماید و درنهایت،به وحدت غایی همۀ امور منجر می شود.

در مورد نظریۀ آغاز این مکتب از چندین نفر از راهبان نام برده می شود؛ امّا بیشتر فاتسانگ (۷۱۲-۶۴۳) را به عنوان بنیانگذار آن می شناسند. وی برای نشان دادن وحدت نهایی همۀ امور و اشیاء، از دو تشبیه جالب و مؤثر استفاده کرد.

مکتب هوآ- ین دربارۀ مرحلۀ رو به گسترش و تکامل نظریۀ بودایی، تئوری خاص خود را داشت و همانطور که انتظار می رفت، مکتب خویش را در مرحلۀ نهایی و پایانی همۀ مراحل قبلی و مکاتب مربوط به آنها قرار می داد. در حقیقت می توان گفت مکتب هوآ- ین ، در ارتباط دادن پدیده های گوناگون بع یکدیگر از مکتب تی ین- تئای فراتر می رفت. امّا احساس و ادراک  وحدت غایی در هر دو مکتب یکی بود. در این مکتب نیز، درست نظیر مکتب تی ین – تئای ، انسان برای درک حقایق نهایی و غایی باید به تفکر و مراقبه روی می آورد.

سرزمین ناب :اگر بخواهیم عبارت چینگ تی یو تسونگ را ترجمه کنیم ، مکتب سرزمین ناب ( خالص ) خواهد شد که دقیقاً نشانگر اندیشه ی این مکتب نیز هست ؛ به این معنا که سرزمین پاک یا خالصی وجود دارد که فرد می تواند در هنگام مرگ به آنجا منتقل شود .

شاید بتوان گفت بزرگترین استاد و معلم مکتب سرزمین پاک ، شانتائو ( ۶۸۱- ۶۱۳) بوده است که معتقد بود بهشت غربی ، دنیایی تخیلی نبوده و کاملاً حقیقی و واقعی است و حتی برای عادی ترین افراد بشر ، قابل حصول و دسترسی است . وی هر آنچه در توان داشت ، در ارتقا و توسعه ی تعالیم و آداب این مکتب صرف کرد : سوتراهای سرزمین ناب و پاک را نسخه برداری و تکثیر کرد ؛ تصاویری از آن بهشت رسم کرد ؛ برای راهبها و افراد عادی ، در پایتخت چان گان سخنرانی و موعظه کرد وخواندن سرودهای ستایش آمیز در مدح آمیتابها را تشویق کرد.

سوتراهای مکتب سرزمین پاک می آموزند که بودا ۀمیتابها خدای سزمین پاک بهشت غربی ، عهد بسته تا همه ی کسانی را که با خلوص و ایمان وی را می خوانند ، نجات دهد .

اصول نظری و ععلی این مکتب  به سهولت قابل درک و پیروی است ؛ لذا تعداد نسبتاً زیادی از مردم عادی ، به دعوتی که از سوی این رته ساده و مستقیم رستگاری به عمل می آمد ، پاسخ مثبت دادند.

چه – آن ، مکتب تفکر و مراقبه : تفکر و مراقبه ترجمه ی دقیق واژه ی چه (ذن در زبان ژاپنی) و عرف رایج این مکتب است ؛ اما آنچه در مکتب چه – آن مترح است ، به مراتب بیشتر از تفکر و مراقبه ی تنهاست.

گفته می شود که فردی به نام بودهی دهارما ، حدود سالهای ۵۰۰ میلادی مکتب چه – آن را از هند به چین آورده است . وی این میل شدید نسبت به روشهای غیر معمول را در بارعامی که به خدمت امپراتور داشت ، به معرض نمایش گذاشت . بودهی دهارما سخن خوییش را این گونه آغاز کرد که حتی نام خود را هم نمی دانم . سپس به ارز یابی اعمال و رفتار خوب امپراتور پرداخت و اظهار داشت که این اعمال هیچ شایستگی و استحقاق خواصی را موجب نمی شود و در پاسخ به پرسشی در مورد دهارمای بودایی ، گفت که این مطلب امری پوچ و تو خالی است . وی سپس به صومعه ای رفت و به مدت نه سال ، در آنجا به ریاضت و مراقبه پرداخت ؛ در حالی که صورت خود را همواره به سوی دیوار نگاه می داشت.

این داستان عجیب نشان می دهد که مفهوم خلأ یا خالی بودن ، از مفاهیم اصلی مکتب چه – آن  است ؛ همان گونه که تقریباً در مورد هر کدام از مکاتب بودایی دیگر نیز چنین است. چیزی که مهم است، این است که فکرو ذهن را از همه ی تفکرات مشغول کننده گذشته خالی کنیم و حتی عادت بحث و استدلال منطقی خویش را کنار بگذاریم .

چهار مکتبی را که شرح دادیم ، در سرزمین چین پایدار مانده و درژاپن نیز با نیروی قابل ملاحضه ای استمرار یافته اند. چینی ها آنها را به این صورت گروه بندی می کنند که مکاتب تی ین- تئای و هوان – ین برای ظرفیت و محتوا و مکاتب سرزمین پاک وچه – آن ، برای تمرین و ممارست روحی هستند.

۶-۴ . تحولات در نظام رهبانی و زندگی پیروان عامی

دین بودایی در سرزمین چین ، بیش از آنچه در کشورهای پیرو مکتب تراوادا به چشم می خورد، راهبان بودایی ومردم عادی و عامی را به هم نزدیک ساخته است .

این واقعیت که راهبان زندگی جداگانه ای داشتند به این معنا نبود که سنگهه ها و معابد بودایی به طور رسمی بر روی مردم بسته اند و هیچ گونه تماس مستمر ونزدیکی بین آنها نیست.

زندگی رهبانی : راهبان بودایی هر روز صبح با کاسه ی درویشی خویش ، برای تمنای خوراک روزانه به در خانه ی این وآن می روند؛ علاوه بر این ، همه ساله در زمان خاصی هدایایی را برای دوختن ردای رهبانی و سایر مایحتاج خویش قبول می کنند. همان طور که در مورد راهبان کشورهای دیگر نیز مصداق دارد، راهبهای چینی به کشت و زرع زمین های دیر نمی پردازند. این کار ( کشاورزی) را عده ای کارکر مزد بگیر (اجاره ای) انجام می دهند. پاره ای وظایف صومعه را راهبان جوان که هنوز مراحل شاگردی و کار آموزی خویش را می گدرانند ، انجام می دهند؛ اما راهبان ارشد ، بیشتر به کار مطالعه ، انجام آداب و مراسم عبادی و آئین های دینی مردم و دست آخر، به تفکر و مراقبه می پردازند.

بدون شک، راهبها از جهات کاملاً متعددی با دنیای مادی بیرون در تماس بودند. سخنرانی های راهبان در مجامع عمومی ، برای آموزش تودۀ مردم بسیار مفید بود و بحث و گفتگویی که غالباً در پایان این سخنرانی ها در می گرفت، صورت یک رقابت و رودررویی فکری داشت و افراد زیادی را به خود جذب می کرد.

مهمترین خدمات راهبان بودایی، در مواقعی بود که فرد یا خانواده ای دچار نوعی  بحران می شد؛ چیزی که در تفکر سنتّتی چین جای آن خالی بود. معمولاً خانواده ها از ایشان دعوت می کردند تا برای درگذشتگانشان سرودهای دینی (سوترا) را بخوانند و خود ایشان نیز در فواصل معین، مجالس یادبودی برای درگذشتگان برگزار می کردند.

مسئولیت امتحان و آزمایش کسانی که به نظام رهبانی درمی آمدند و عهد و پیمان آن را بر خود مقرر می داشتند، بر دوش رئیس صومعه یا راهبهای قدیمی و ارشد بود. اکثر راهبان و راهبه ها را افرادی مؤمن و متقی ، خردمند، متعبّد و با اخلاص تشکیل می دادند.

در خلال این مباحث، اشاره های بسیار مختصری به راهبه ها داشته ایم؛ روش زندگی و نظام رهبانی ایشان درست مانند هم ردیف های مرد ایشان بود. دلایل و انگیزه های پیوستن آنان به جمع خواهرهای روحانی (راهبه) نیز، درست نظیر جمع مردان، بسیار متنوع و متعدد بود. آنها نیز به طبخ و تهیۀ غذاهای گیاهی پرداخته و در وقت مشکل و نابسامانی به مردم کمک می کردند، به ویژه به زنانی که جایی برای زندگی کردن نداشتند.

نحوۀ زندگی پیروان: عکس العمل مردم عادی نسبت به زندگی راهبان و راهبه های بودایی چین، صورت تحسین و احترام داشت. تودۀ مردم چین همواره به صورت مالی از نهادهای رهبانی پشتیبانی کرده اند؛ چه از طریق زمینها و ساختمانهایی که افراد بسیار مرفّه در اختیار صومعه قرار داده اند و چه به شکل هدایای نقدی و جنسی کوچکتر که افراد عادی تقدیم کرده اند.

قبلاً گفتیم که بخش عظیمی از تودۀ مردم چین، به مکتب سرزمین پاک و منزه که بودا آمیتابا را می پرستید، جذب سده بودند. علاقه و پرستش مردم نسبت به بودیستوه دیگری به نام کوان- یین – که مجسمۀ وی در صورت یک مرد از هند به چین آورده شده بود- نیزتقریباً در همان درجه از وسعت و اهمیت قرار داشت. درخواست و دعای زنانی که به دنبال بچه دار شدن بودند یا می خواستند زایمان راحت تری داشته باشند، بانوانی که برای شوهران خویش که در مناطقی دور دست کار می کردند، درخواست سلامتی داشتند، درخواست موفقیت برای فرزندانی که امتحان و آزمایشی در پیش داشته، یا از مرضی رنج می بردند، همگی به پیشگاه این بودیستوه عرضه می شد. به این ترتیب، وی نماد بودیستوه ای بود که دارای روح محبّت و ایثار برای دیگران است.

با وجود آنکه بعضی از تودۀ مردم بودایی مقیّد به گیاهخواری نیستند،آنهایی که دردین خود نسبتاً جدی تر و مقید تر هستند، گیاهخواری یا گوشت نخوردن را نشانۀ یک بودایی واقعی می دانند.

انجمنهای بودایی مردمی به یکی از مشخصه های برجستۀ دین بودایی درسرزمین چین تبدیل شدند. مشارکت بانوان در سازمانهای خیریه یا رهبانی مربوط به زنان، یا انجمنهای بودایی که در آن زنان و مردان در کنار یکدیگر فعالیت می کنند، مبیّن نوعی فاصله گرفتن از الگوهای سنتی چین بوده است.

۶-۵٫ رواج و افول دین بودایی در چین

پس از طی یک دورۀ پانصد ساله از عدم اطمینان و شک و تردید، دین بودایی سرانجام شکل و قوارۀ اصلی خویش را در چین بازیافت. تحولاتی که در صفحات اخیر  شرح داده شدند، در طول سلطنت خاندان سویی و ته آنگ که به ترتیب در فاصلۀ سالهای ۶۱۸-۵۸۱ و ۹۰۷-۶۱۸  حکومت می کردند، به اوج خود رسید.

یکی از امپراتوران سویی، گروههایی از راهبان بودایی را مأمور کرد تا برای تبلیغ دهارما به مسافرت بپردازند ؛ سفری که این راهبان مبلّغ را به سرزمینهای بیرون از چین، یعنی کره و ژاپن کشاند. بسیاری از امپراتوران سلسلۀ ته آنگ نیز توسعه و گسترش دین بودایی را مورد حمایت و تشویق قرار می دادند. تعدادی از آنان نیز، خود عملاً به دین بودایی گرویدند.

شواهد و قراین حکایت از این دارند که چین دوران خاندان ته آنگ، از بزرگترین امپراتوری های جهان- وطنی بوده که تا به امروز وجود داشته است. خاندان ته آنگ، به رغم برخورد مثبت و جانبدارانه ای که نسبت به چندین  مختلف داشتند، ثابت کردند که سرچشمۀ خوبی برای دین بودایی هستند. در قرن هشتم میلادی، امپراتوران چین در حالی که هنوز به ساختن معابد بودایی ادامه می دادند، دستوراتی نیز در زمینۀ محدود ساختن فعالیتهای این دین در سرزمین چین صادر کردند.

در اوایل قرن نهم میلادی، دین بودایی از آن جهت که دینی خارجی بود، به شدت مورد حمله قرار گرفت و با مشکلات سختی مواجه شد.

در سال ۸۴۴ میلادی، سرانجام حکومت دست به اقدام زد. مأموران حکومتی هزاران تمثال و مجسمۀ بودا را ضبط و بسیاری ازآنها را ذوب کردند تا برای ضرب سکه مورد استفاده قرار دهند. حدود ۵۰۰۰ صومعه و قریب ۴۰۰۰۰ معبد و بتکده بودایی تخریب شد. سال بعد از آن، حدود ۲۵۰۰۰۰ راهب و را

راهبۀ بودایی مجبور شدند از لباس روحانی خارج شده، به جمع مردم عادی بپیوندند.

دین بودایی ، حداقل تا اواسط دوران حکومت سلسلۀ ته آنگ، در سرزمین چین رو به ترقی و صعود بود و از آن دوران به بعد ، تنزل و افول آن آغاز شد.

۱٫ سر آغاز

سرچشمه های    را باید در نوع دنیایی که این حرکت نخستین بار در آن ظهور کرد؛ جستجو نمود.

۱-۱٫ زمینه های قبلی

ظهور   را باید در قرن ششم قبل از میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانیشادها است. هر دو  جینی و بودایی رایحۀ  باستانی  را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً متفاوت بود.

 بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامنۀ رودخانه گنگ، در شمال غربی متولد شده بودند. ماهاویرا و  ، هر دو از طبقۀ کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند.

جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک  بودایی وجینی نیز  در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است.

۱-۲٫ بنیانگذار

زندگی اولیه- با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) ، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار  شناخته می شود.

گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزادۀ سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود،در حدود سال ۴۸۳ق.م. در حالی که به صورت رهبر یک جمع روبه رشداز طرفداران مخلص و سرسپردۀ خویش در آمده بود، جهان را وداع گفت . پدر وی سودهودانا ، درست شبیه به حکومت ماهاراجه های هندی در استانهای هند در قرون اخیر ، بر سرزمین کوچکی که امروزه نپال خوانده می شود، حکم می راند.

حصول تنویر- گواتما، به رغم همۀ کوششهایی که پدرش برای راضی و خوشحال نگاه داشتن او به عمل می آورد، یک روز در سن ۲۹ سالگی تصمیم گرفت که خانه و کاشانۀ خود را رها کرده و زندگی مرتاضانه و دوره گردی پیشه کند.

احادیث بودایی می گویند که گواتما شش سال تمام ، از انواع و اقسام آموزگاران دینی عصر خود تبعیت می کرد؛ امّا سر انجام راه زهد و ریاضتی افراطی را در پیش گرفت، به نحوی تقریباً تا مرحلۀ مرگ پیش رفت. سپس به یک زندگی تا حدودی ملایمتر بازگشت کرد که به هر حال، هنوز شامل خودداری از لذات جسمانی و در عوض ، تمرکزروی  و مراقبۀ  شدید بود. به این ترتیب، وی به مرحله یا مقام روشنایی یا بودهی دست یافت، در حالی که زیر یک درخت بودهی- درخت انجیر مقدسی که شاخه ها و ریشه های زیاد و گسترده ای داشت- نشسته بود. کلماتی که خود وی در رابطه با این تجربه و شهود تنویر و راه یابی بر زبان آورده، در یکی از قدیمی ترین نسخ متون بودایی به شرح زیر، دیده می شوند:

من اینگونه فکر و ادراک می کردم که فکر و ذهنم از آساوای(فساد) هوای                                            جسمانی ، یا آساوای میل به زندگانی، یا آساوای جهل و غفلت آزاد شده بود و در                                     این من آزاد و رها شده، دانش و معرفتی نسبت به این آزادی و رهایی به وجود                                     آمد. من به تحقیق فهمیدم که تجدید تولد من از بین رفته و زندگی دینی من به                                          سرانجامی که باید برسد، رسیده است. چیزی(برای من) ورای این جهان وجود                                       نخواهد داشت… جهل وغفلت کنار زده شده و معرفت سربرآورده است. تاریکی                                    کنار رفته و نورو روشنایی به جای آن نشسته است.

سپس بودا پنج تن از معلمان فکری پیشیت خود را در پارک گوزن در سارنات، نزدیکی واراناسی جدید(بنارس) پیدا کرد و اولین خطبه یا موعظۀ خویش را برای ایشان ایراد نمود. همین افراد، اولین گروه از پیروان وی را تشکیل دادند.

موعظۀ پارک گوزن ، عمدتاً بیان و توصیف چهار حقیقت با شکوه است که تا کنون یا مرکز دهارما یا تعلیم بودایی است. این چهار حقیقت ، به صورت خیلی ساده به قرار زیر است:

۱٫ همه چیز،درد ورنج و عذاب است.

۲٫ درد ورنج حاصل امیال و آرزوهاست.

۳٫ قطع میل و آرزو به معنای قطع رنج و عذاب است.

۴٫ این کار نیز تنها از طریق راه هشتگانه اصیل وبا شکوه امکان پذیر است که عبارت است از: افکار صحیح، امیال صحیح، کلام صحیح ، عمل صحیح، زندگی صحیح، کوشش صحیح، توجه                 صحیح و سرانجام تمرکز صحیح.

به نظر می رسد عمده ترین روشی که در تعالیم بودا به کار می رفته ، روش محاوره و گفتگو بوده است؛ هر چند خطابه ها و سخنان موعظه آمیزی نیز از وی ثبت شده، که معمولاً با بحثی در مورد فضایل اخلاقی آغاز شده و سپس به اموری عمیق تر می پردازند. روزهای آخر زندگی و مرگ بودا، در متنی کوتنه، تحت عنوان کتاب نا خوشی عظیم شرح داده شده است.

وی چهار مرحله از خود بی خود شدن را طی کرده و سپس در گذشت.

پس از بحث و گفتگوی فراوان در بین پیروان او، سرانجام آثار برجای مانده از زندگی او نیز از میان رفت و تنها احترام و تکریم بودا بود که باقی ماند.

ناجی یا نجات بخش به سختی می تواند تصویر گر چهرۀ شخصیتی باشد که خود به مردم تعلیم می داد که خودشان چراغ راه خویش باشند. از طرف دیگر، زندگی وی نمونه ای خوب والگویی مناسب برای همۀ کسانی است که سعی در آزادی و رهایی خوشتن خویش دارند. مسلماً وی در وجود کسانی که به سراغ او می روند، عکس العمل شایسته و صمیمانه ای را برمی انگیزد؛به علاوه اینکه اصول تعالیم و نظام راهبان بودایی نیز، برای پناه جستن افراد وجود دارد. این واقعیت که پیروان دین جینی و همچنین ادیان دیگر او را فریبکار و اغواکننده می خواندند، خود شاهدی از ناحیۀ غیر بوداییان است، براینکه قدرت جذب وی تا چه اندازه بود و چگونه وی، حتی پیروانی را از میان هواداران معلمان دینی دیگر، به سوی خود جذب می کرده است.

۲٫ متون  ، از صورت شفاهی تا مکتوب

در میان بوداییان اعتقادی اساسی وجود دارد مبنی بر اینکه هستۀ مرکزی تعالیم کتب بودایی، منعکس کنندۀ پیام اولیه و اصلی خود بودا است. دلایل و شواهد خوبی وجود دارندبر اینکه باور داشته باشیم راهبان پیرامون وی، آنچه او به شاگردان و مریدان خویش می گفت و سخنانی که با دیگران رد وبدل  کرده بود، از بر کرده و مکرراً بازگو می کردند.

متونی که به زبان پالی هستند، احتمالاً جزو اولین متنهایی بوده اند که به رشته تحریر در آمده اند. تاریخ کتابت آنها نیز حدود نیمه های قرن سوم پیش از میلاد است که یا همزمان با متون سانسکریت بوده، یا کمی قبل از آنهاست. زبان پالی از پراکریتها، یا گویشهای زبان سانسکریت است که در زمان ظهور  در آن مناطق رواج داشته است.

نسخۀ سانسکریت متون مقدس بودایی، از هر نظر دارای اهمیت و با نسخۀ پالی آنها برابر است. این متون، تنها بعضی از مطالب پالی را ندارند و در عوض شامل پاره ای اضافات هستند، که یقیناً افزوده های متأخرتر از دوران اولیه دین بودایی است.

۲-۱٫ ساختار و محتوای متون مقدس

این متون مقدس، وقتی سرانجام به صورت مکتوب درآمدند، روی برگهای پهن درختهای نخل منقوش گردیده و سپس در تعدادی سبد یا پیتاکا جمع آوری شدند. همانطور که این نوشته ها را دسته بندی و مرتب می کردند، سه گروه از نوشته ها به صورت متمایز پدید آمدند که به نام سه سبد یا تری پیتا کا  شناخته  می شوند: سبد نظم و انضباط (وینایا پیتاکا)، سبد خطابات (سوتا پیتاکا) ، و سبد مطالب بیشتر، یا تعالیم مخصوص (آبهیداما پیتاکا).

نظم و انضباطی که در سبد اول از این مجموعه به تصویر در آمده، همان نظم و رسومی است که باید سانگهه یا نظام راهبان بودایی مورد پیروی قرار دهند. این قسمت بیشتر روی پراتی موکشا (در زبان پالی، پاتی موکشا) متمرکز است، که به معنای آن چیزی است که قید و بند به وجود می آورد( واجبات) .

سبد خطابات و مواعظ ، بدون شک مهمترین و پرمعناترین بخش از متون مقدس بودایی، هم برای کل امت بودایی و هم برای اکثر پزوهندگان است که علاقه مند به مطالعه این دین هستند.

سبد مواعظ و خطبه ها به پنج قسمت تقسیم شده، که دو تای اول آن بر مبنای حجم مطالب گروهبندی شده اند: مواعظ و خطبه های طولانی و مواعظ و خطابات متوسط . قسمت سوم شامل گفتار مرتبط به هم بوده وبخش چهارم نیز مشتمل بر سخنانی است که دارای یک فهرست است.

قسمت نهایی در سبد مواعظ و خطبه ها، مجموعه ای از کارهای کوچک متفرقه است که احتمالاً از آن چهار قسمت مدون و منظم قبلی، برای خواننده عادی مأنوستر است.

قسمت تعالیم اضافی یا مخصوص، که آخرین بخش از مجموعۀ سه سبد بودایی را تشکیل می دهند (آبهیداما پیتاکا) به مراتب از بحث مقدماتی یا معرفی دین بودایی فراتر می رود. به عنوان نمونه، کتاب اول آن عبارت از تعیین و شماره بندی دهارماها است و فهرست مبسوطی از عناصر و جریانات ذهنی است که بعضاً اخلاقیات روانشناسانه خوانده می شود. کتاب دوم تجزیه و تحلیلی بر کتاب اول است و کتاب سوم نیز، بحث را بر مرتبط ساختن این عناصر با سایر گروهها و مباحث دیگر ادامه می دهند.

۳٫ نظریۀ اولیّۀ بودایی

هنگامی که از خود می پرسیم تعالیم اولیه بودایی خود آنها بوده اند، پاره ای اصول نظری خاص نمایان می شوند. قبل از هر چیز و در ابتدا، با خود خصوصیت حیات و زندگی برخورد می کنیم؛ ماهیت وجود داشتن و بودن . پس از آن، حقایق اصلی چهارگانه ( چهار حقیقت با شکوه) و راه هشتگانه اصیل و پر شکوه وجود دارند که شامل اموری هستند که فرد باید در خلال زندگی- با همۀ مسائل و مشکلات آن- انجام دهد. هدف رسیدن به نیروانا و اینکه معنای آن در مورد افراد انسان چیست نیز، یکی دیگر از مسائل نظری برای پژوهشگران مکتب بودایی است.

اجزای متشکله هستی یا وقعیات حیاتبه این گونه اند. این امر نباید تعجب کسی را بر انگیزد که بشنود حیات در وهلۀ اول، ناپایدار، گذران، فانی و در حال تغییر و تبدیل است.

خصلت دوم وجود و هستی بشری این است که زندگی چیزی جز درد و رنج و بدبختی نیست . بالاخره آنچه برای بسیاری از مردم سخت و گیج کننده است، سومین جزء یا خصوصیت هستی است؛ اینکه هیچ خود یا نفس ای وجود ندارد.

متفکرین بودایی و هندویی بر سر این سؤال که آیا بودا وجود آتمان را انکار کرده است یا خیر، سالها مجادله کرده اند. آیا در پس خودداری او از بحث در این باره، اعتقاد وی به یک هستی مطلق – اعم از شخصی یا غیر شخصی- وجود دارد؟ یا اینکه شواهد و دلایل موجود مؤید عدم اعتقاد وی به این مطلب ، یا رد و انکار آن است؟ اگر انسان نظر وی در مورد گذران بودن حیات، ماهیت درد آور داشتن آن و نیز این اعتقاد را که باور داشتن به هر چیز ثابت و باقی، در نهایت به وابستگی به آن چیز و در نتیجه درد و رنجی مستمر می انجامد، بپذیرد، درآن صورت مشکل  می توان گفت که بودا به وجود آتمان اعتقاد داشته است.

تمسّک و ارجاع بودا به سه حقیقت از چهر حقیقت با شکوه، نشانۀ امتناع او از درگیر شدن درنظریه پردازی های هندویی و بازگشت به جریان اصلی  تفکرات خویش است که توجه و تأکید اصلی آن، بر اساس و ماهیت مسئلۀ درد و رنج انسانی، نحوۀ مقابله با آن و راه رهایی ازآن است.

۳-۱٫ چهار حقیقت برجسته و راه هشتگانۀ اصیل

در بحث از حیات بودا ، قبلاً به چهار حقیقت اصیل و با شکوه دین بودایی نیز اشاره کردیم. درآنجا دیدیم که درد و رنج افراد انسانی که دومین جزء از اجزای متشکّلۀ هستی و وجود آدمی است، به موازات اولین حقیقت اصیل حیات آدمی نیز هست؛ به این مضمون که حیات انسانی سراسر درد و رنج و بدبختی است.

حقیقت دوم از حقایق اصیل چهارگانه ، میگوید که برای این درد و رنج علتی وجود دارد: بدبختی انسانها ریشه در میل، آرزو، اشتیاق و وابستگی دارد.

سومین حقیقت از چهار حقیقت اصیل، امید را درنگاه  بودایی نشان می دهد.

امّا چگونه کسی می تواند میل و اشتیاق را در وجود خود خشک کند؟ چهارمین حقیقت برجسته و اصیل دین بودایی دعوت مردم به تبعیت از راه هشتگانۀ اصیل است که دو مرحلۀ نخست آن، یکی اعتقادات یا دیدگاههای صحیح و دیگری نیات و آرزوهای صحیح است.

مراحل سوم، چهارم و پنجم – سخن صحیح، عمل صحیح و زندگی صحیح- بخش میانی را تشکیل می دهند و در مورد همۀ افراد قابل پیاده سازی هستند.

سه مرحلۀ نهایی- کوشش صحیح، تفکر صحیح و تمرکز صحیح- از طریق تفکر و مراقبه و جذبه های متعالی، افراد را به سطوحی فراتر از وظایف و روابط مرسوم در جامعه هدایت می کنند.

۳-۲٫  و خلقت و ایجاد  وابسته

فهم و درک بوداییان از نظریۀ  و نیز خلقت و ایجاد وابسته، کمکی در شرح و بیان حقایق دوم و سوم از مجموع چهار حقیقت بر جسته و نیز مسئلۀ اساسی و اصلی دین بودایی است. آن مسئله این است که اگر در واقع، خود یا من پایداری وجود نداردکه دروجودهای بعدی فرد ظاهر شود، چگونه است که پیروان دین هندویی و دیگران از تناسخ یا تولددوبارۀ روح در بدنی دیگر صحبت به میان می آورند؟ اگر خود پابرجایی وجود ندارد که حاصل و تبعات اعمال آدمی در این حیات فعلی را به حیات بعدی او منتقل کند، دیگر تولد دوباره به چه معناست؟

قدم اول در مواجهه با این مسئله این است که آن را از این فکر که هویت پایداری وجود دارد که به وسیلۀ دو فرد- یا جریانی از افراد معین- در طول چند دوره مورد مشارکت قرار می گیرد، جداسازیم. مفهوم تناسخ روح نزد بوداییان، مانند یک بار اضافی است. پنج اسکاندها یا ویژگی اصلی هر فرد، در زمان تولد وی فراهم آمده و به هنگام مرگ او پراکنده می شوند؛ در نتیجه، هیچ خود یا نفس پابرجایی برای انتقال به یک هستی و وجود آتی بر جای نمی ماند؛ امّا کارهایی که یک فرد در یک وجود یا هستی انجام می دهد، می تواند هستی و وجود فرد دیگری را که خود مجموعه ای از پنج صفت اصلی یاد شده است، موجب شود. از ناحیۀ نیروی کارما، نوعی رابطۀ علّی بین شخص اول و دوم وجود دارد؛ امّا هیچ گونه اشتراک هویتی ای در کار نیست.

۳-۳٫ هدف غایی : نیروانا

در انتهای جاده، انسان باید متوقع چه چیزی باشد؟ هدف نهایی کدام است؟ کسی که میل و اشتیاق را- که موجب همۀ دردها و عذابها بوده است در خود می کشد، راه هشتگانۀ بودایی راکه به سوی مراقبه و تمرکزی متعالی تر رهنمون می شود، طی کرده و به نیروانا رسیده است( در زبان پالی به آن نیبانا گفته می شود) که از لحاظ معنای لفظی، به معنای خاموش کردن یک شعله یا توقف وتعطیلی است و درمکتب بودایی، به عنوان هدف نهایی و غایی حیات مطرح شده است.

این وسوسه وجود دارد که نیروانا، به عنوان یک حالت روحی متعالی شامل آرامشی عظیم سخن گفت؛ امّا بهتر این است که آن را مانند تجربه ای بدانیم که از هرگونه توصیف و بیان طفره می رود و امری است که به آزادی کامل فرد ورها شدن از هرگونه رنج و عذاب می انجامد.

یکی از نتایج آن کاملاً روشن است: اینکه شخص دیگری وجود و هستی ای توأم با درد و رنج پیدا نخواهد کرد و این، خود بسیار شادی آور و آرام بخش است.

۴٫ آداب و رسوم دین بودایی

۴-۱٫ عبادات و مراسم دینی

پرستش و عبادت بودایی، در وهلۀ نخست بر تصدیقی ساده و مستقیم که سه پناه خوانده می شود، متمرکز است. من به بودا پناه می برم؛ من به دهارمه پناه می برم؛ من به سانگهه پناه می برم.

سه استعاذۀ یاد شده تقریباً بخشی از هر فعالیت بودایی است. از نظر بوداییان، پناه بردن به بودا به معنای این نیست که بودا هر فرد بودایی که این کلمات را زمزمه کند، نجات خواهد داد.

تعالیم بودایی چنین است که این تنها اعمال خود آدمی است که به تنویر و سپس رسیدن به نیروانا منجر خواهد شد.

هنگامی که راهبان بودایی ، هر صبح و شام برای ادای پوجا (نیایش و عبودیت) در دیرها جمع می شوند، این  سه استعاذه خوانده شده و سوتراها به آواز قرائت می شوند.

همچنین آداب و مراسم خاص پوجا برای مناسبتهای ویژه وجود دارند که از آن جمله ، مراسم وساک در چهاردهمین روز(ماه کامل) از ماه مه است؛هنگامی که تولد بودا، رسیدن وی به مرحلۀ تنویر و سرانجام مرگ او و ورود به مقام پاری نیروانا جشن گرفته می شود.

امّا فرصتها و مناسبتهای خاص ، همۀ مطلب نیست.عبادتهای روزانه، بیش از هر امری نشانه ای از تقوا و پرستش بودایی است که در همه جای سرزمین بودایی، از معابد بزرگ و عمده گرفته تا آنهایی که بسیار کوچک هستند، اجرا می شود.

معابدی که دارای اثری از بودا هستند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. این آثار بر جای مانده بسیار با ارزش تلقی شده و مربوط به زمانی است که آنچه از بودا بر جای مانده بود، به هنگام مرگش بین شاگردان و حواریون وی تقسیم شد. معابد و دیرهای بسیار بزرگی ساخته شدند تا یک دندان، استخوان، خاکسترهای بودا  و یا شاید تکه چوبی از درخت انجیری که می پنداشتند بودا در زیر آن به روشنایی رسیده، در خود جای دهند.

تفکر و مراقبه : از همان روزگار اولیه دین بودایی، تفکر و مراقبه از اجزای اصلی فعالیتهای راهبان بودایی بوده است. مراکز تفکر و مراقبه برای افراد معمولی نیز بسیار شهرت دارند. دهیانا که رایج ترین واژه ای است که برای این تفکرو مراقبه به کار می رود، هفتمین قدم در راه هشتگانۀ برجستۀ دین بودایی است.

قدم بعدی و نهایی، ساماندهی استکه بهترین ترجمۀ آن توجه و تمرکز است.

کسی که به دنبال سلوک، تمرکز و مراقبه می رود، حتماً باید معلمی داشته باشد که نقش آموزگار و مرشد وی را بر عهده گرفته و راه صحیح را نشانش دهد.

پس از اینکه شخص مراحل مقدماتی را طی کرد، وارد مرحلۀ آخری می شود که از چهار دهیانا تشکیل شده است. اولین دهیانا که با فکر اولیه و فکر نامربوط به دست می آید ، زاییدۀ بی اعتنایی بوده و وجدآمیز و لذت بخش است. در دهیانای دوم ، فکر با تمرکز جایگزین می شود که آن نیز به مرحلۀ رشد و تعالی رسیده و به نوبۀ خودبه دهیانای سوم می رسد، که عبارت از متانت و آرامش، دقت و مواظبت وآگاهی روشن است. سرانجام، در دهیانای چهارم، نه عصبانیت وجود داردو نه شادی و انسان جملگی آرامش و تفکر و مراقبه می شود. در این مرحله، انسان زندگی های قبلی خود را به خاطر آورده، آزادی و عدم وابستگی را کاملاً تجربه می کند.

۴-۲٫ حیات اخلاقی

اخلاق بودایی به صورت بسیار ساده، در پنج فریضه یا دستور خلاصه می شود که سنگ زیربنای حیات اخلاقی رهبانان و افراد معمولی است. این پنج فریضه یا دستور عبارت از اجتناب از موارد زیر است: نابودی حیات و زندگی، گرفتن چیزی به زور، بی عفّتی و عدم پاکدامنی، دروغگویی و نوشیدن مشروبات الکلی، قوی و جهل آور.

مفهوم بودایی سیلا یا اخلاقیات به طور کلی، که هم برای جامعۀ رهبانیت و هم افراد عادی است، شامل این پنج فریضه یا حکم اخلاقی بوده و قدری نیز دامنۀ آن را توسعه می بخشد. در سیلا، کشتن، دزدی کردن و

سوء رفتار جنسی تحریم شده و حکم مربوط به گفتار دروغ و ناصحیح، به موارد مشخص تری نظیر سخن کذب،تهمت، سخن درشت و خشن و صحبتهای احمقانه و توأم با سبکسری  تسرّی داده شده است. در سیلا همچنین در رابطه با افکار مبتنی بر طمع و آزمندی ، یا افکار خصمانه و نظرات باطل اخطار داده شده است. همچنین سیلا فضیلتهایی از قبیل کفّ نفس، قناعت و رضایت به ضروریات و حوایج روزمره، استقامت و پایداری در تبعیت از راه میانه، طهارت، تواضع، اعمال آزادمنشانه، سپاسگزاری، احترام و تکریم بودا و عقیدۀ بودایی و نظام رهبانی، تساهل ، صمیمیت و خلوص را شامل می شود. علاوه بر این، خیر خواهی و محبت نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در شخص بودا تجسم می یابند؛ زیرا وی ترجیح داد در دنیا باقی بماند و مردم را آموزش دهد، تا اینکه آن را ترک کند.

به این ترتیب، اخلاقیات اولیۀ بودایی راه میانه ای بود در بین دو حالت افراط و تفریط زهد و ریاضت پیشگی سخت و مسامحه و آزادی زیاد.

۴-۳٫ روابط بین راهبان و عامّۀ مردم- نظام رهبانی

شاگردان یا حواریون اصلی بودا به نام بهیکوها، یا راهبهای دوره گرد و گدا خوانده می شدند. همین ها بعداً هستۀ مرکزی سانگهه یا نظام رهبانی بودایی را به وجود آوردند.

این احتمال وجود داردکه سانگهۀ بودایی وقتی به وجود آمده باشد که بودا و شاگردان ومریدان وی ، مانند گروههای مشابه دیگر، الگوی خاصی را برای عزلت نشینی موقت خویش در فصل باران پذیرفته بودند.

در طول زمان، نظام رهبانی بودایی دارای نظم و انضباط بهتری گردید و در نتیجه، ثبات نهادی و تشکیلاتی به دست آورد.

وینایاپیتاکا، یا متون مقدس مرتبط با سبد نظم و انضباط دینی شامل قوانین و مقررات مربوط به راهبان بودایی بود.

چهار حکم یا فریضه اول در مجموعه پراتی موکشا، قوانین پاراجیکا خوانده می شوند؛ زیرا شکستن آنها موجب اخراج فرد از نظام رهبانی شده و در نتیجه  برای وی یک شکست محسوب می شود.

پنجمین دستور که در مورد عدم نوشیدن مشروبات الکلی است، قانون پنجاه و یکم در مجموعۀ پراتی موکشا را تشکیل می دهد.

سیزده بند قانونی بعدی، چنانچه شکسته شوند، به جلسۀ رسمی مقامات روحانی ویک دوره تعلیق یک ماهه به عنوان تنبیه منجر می شوند. این قوانین در ارتباط با جرایم جنسی، داشتن محل زندگی بیشتر ازآنچه مورد نیاز است، ایجاد دردسر و مشکل برای نظام روحانی دیر یا ایجاد بی میلی نسبت به آن است. دو قانون دیگر هم وجود دارد که در مورد تحریم راهبها از نشستن در جایی که توسط خانمها پیشنهاد شده باشد و استفاده از کلمات و واژه های مفسده آمیز است. این خطایا نیز مستلزم تشکیل جلسه مجمع روحانی است وتنبیه مربوطه توسط اعضای مجمع تعیین می شود.

تعداد سی قانون یا مقررات نیز وجود دارد که مستلزم توبه و از دست دادن پاره ای از اشیاء و لوازم، از قبیل ردای رهبانی، فرش خواب و کاسۀ درویشی است. اینها برای وقتی است که راهبی بیش از حد نیاز خود، از این لوازم داشته باشد. پس از آن، نود و دو قاعده و حکم وجود دارد که جملگی مستلزم توبه کردن است و موضوع آنها نیز سخن نامناسب، تحریک افراد به دودستگی، پیشنهاد روابط نامناسب با زنان- به خصوص با راهبه ها یا به اصطلاح بهیکونی ها- و راهنمایی دیگران د ر جهت انجام چنین امور غلطی است.

۴-۴٫ شیوۀ زندگی برای تودۀ مردم

یکی از وظایف اصلی تودۀ مردم، جمع آوری وتقدیم هدایا به دستگاه روحانی است؛ از ریختن چند دانه برنج در کاسۀ یک راهب دوره گرد گرفته ، تاتقدیم لباس و پارچه برای دوخت ردای رونیان. ثروتمندان نیز می توانند هدایای بزرگتری نظیر استوپاها، معابد بودایی یا پاگودها را بنا کرده و تقدیم می نماید.

افراد معمولی می توانند متون مقدس دین بودایی را تحت سرپرستی و نظارت آموزگاران رهبانی بیاموزند تا به این ترتیب ، در حیات فعلی بر سطح دانش و حکمت خویش افزوده وبرای زندگانی آتی خویش نیز، وجود هستی متعالی تری را آماده سازند.

پنج حکم یا قضیۀ کلاسیک دین بودایی، در مورد روحانیان و افراد معمولی آن دین به یک اندازه مصداق دارد. برهمین منوال، فضیلتها و صفات گوناگون دیگری  هستند که به هر دو دسته تعلق دارند؛ اگرچه مردان و زنان معمولی (غیرروحانی) بودایی این احکام و فرایض را در محیط جامعه و خانوادۀ خویش به کار می گیرند.

والدین کوشش می کنند تا فرزندان خود را مطابق آداب و سنن بودایی پرورش دهند و آنها را به سنت بودایی وارد کنند.

رابطۀ بین راهبهای بودایی و عامّۀ مردم ، رابطۀ منحصر به فرد است. راهبها به چشم افراد بزرگتری دیده می شوند که از احترام تزلزل ناپذیر تودۀ مردم بودایی برخوردارند؛ مردمی که آنان را به چشم بهترین الگوی حیات بودایی نگاه می کنند.

۵٫ شاخه های اصلی دین بودایی: تراوادا و ماهایانا

دو شاخۀ اصلی و عمده ای که در جهان بودایی وجود دارند، یکی مکتب تراوادا یا عقیده و نظریۀ بزرگترها است، که بوداییت کشورهای جنوبی آسیا است و دیگری مکتب ماهایانا یا گردونۀ بزرگ ، که بوداییت کشورهای شرق آسیا است.

طی سالیان متمادی، هم محققان صاحبنظر و هم مطالعه کنندگان و ناظران اتفاقی، این دو مکتب اصلی دین بودایی را به نام مکاتب هینایانا و ماهایانا می خوانند. هینایانا به معنی گردونۀ کوچک و ماهایانا هم که قبلاً دیدیم ، به معنی گردونۀ بزرگ. به راحتی می توان حدس زد که ماهایانایی ها باید این اصطلاح را باب کرده باشند؛ با این اعتقاد که مکاتب آنها گردونه یا وسیلۀ کاملاً بزرگتری برای نقل و انتقال افراد بشر، از میان دریای غم و اندوه است. پس از جنگ جهانی دوم ، سالها طول کشید تا پیروان فرقه ای که هینایانا خوانده می شد، سرانجام توانستند نا رضایتی و ناخشنودی خویش را نسبت به واژه ای که از نظر آنان زیادی فروتنانه و نیز غیر دقیق بود، ثبت کنند. بنابراین، در متون و کتب جدیدتری که در این زمینه نوشته شده، به جای اصطلاح هینایانا، بیشتر از واژۀ تراوادا که به معنی  راه یا نظریه قدما و بزرگترها است، استفاده می شود.

هر دو مکتب تراوادا و ماهایانا، کتاب مقدس تری پیتاکا یا سه سبد معروف را معتبر و مستند تلقی می کنند؛ امّا بین روایت های ایشان از متن مزبور اختلافاتی وجود دارد. پیروان ماهایانا ۵۵ مجلد حجیم که ۲۱۸۴ سند را شامل می شود، به همراه ۴۵ مجلد از ضمایم به آن می افزایند. تعدادی از گروههای  ماهایانایی ، تنها روی یک متن خاص  نظیر لوتوس سوترا تأکید می ورزند واز متون دیگر، خیلی  به ندرت و به صورت اتفاقی استفده می کنند.

وقتی پیروان شاخۀ تراوادا راجع به بودا صحبت می کنند، در واقع همان گواتاما بودا، بنیانگذار دین بودایی را در نظر دارند؛امّا نزد ماهایانایی ها، تعداد بسیار زیادی بودا وجود دارند که همه در صحنه ای کاملاً نمایشی و دراماتیک، در متن مقدس لوتوس سوترا، در یک نقطه در کنار هم جمع شده اند. بعضی از این بوداهای خاص از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ نظیر بودایی به نام آمیتابها(آمیتابا) که به اصطلاح ، خدا یا رب سرزمین پاک بوداییان در مکتب بودایی سرزمین پاک است. در متون تراوادایی نیز از بوداهای دیگری نام برده می شود که سه نفر از آنها، کسانی هستند که در روزگاران قبل از گواتاما می زیسته اند؛ یا مثلاً یکی دیگر از آنها میتریا نام دارد که بودای موعود یا منتظر است. بودای آینده، حتی در کتب اولیه بودایی نیز به نام بودیستوه خوانده شده، که به معنای کسی است که به مقام تنویر و روشنایی رسیده و در نتیجه، در مسیر رسیدن به نیروانا است.

تفاوتهای عملی و اجرایی بین تراوادا و ماهایانا به درجۀ پایبندی یا قوت و ضعف در پذیرش های بودایی مربوط می شود. ماهایانایی ها معمولاً مکتب تراوادا را به طور کلی رد نمی کنند، بلکه معتقدند که مکتب خود آنها وسیعتر و غنی تر می باشد. آیینهای عبادی و نیایشی در اکثر معابد ماهایانی فعالترو سنگین ورنگینتر است. بر خلاف مکتب تراوادا که معابدش ساده تر و زاهدانه تر می باشد، در معابد آنان انواع و اقسام اشیای گیج کننده یافت می شوند.

۵-۱٫ تعالیم اصلی شاخۀ ماهایانا- متون مقدس اولیه

تعداد ۲۱۸۴ متن ماهایانایی وجود دارند که منزلت قانونی دارند. لوتوس سوترا نمونۀ یک متن مقدس خاص است که مورد توجه ویژۀ بوداییان کشورهای پیرو مکتب ماهایانا است. نام کامل این سوترا، لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز است که به زبان سانسکریت، سادهارما پونداریکا سوترا نامیده می شود.

این متن در فاصلۀ قرن دوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، در هندوستان نوشته شده است.

سوتراهای تکامل حکمت از طریق یک رشته پارادوکسها، تضادّ بین حقایق دنیوی و حقایق مطلق را به نمایش می گذارند. اولین این سوتراهای حکمت، احتمالاً در حدود قرن اول ق.م. نوشته شده است. همۀ آنها به این صورت این نظریه راتبیین می کنند که هر آنچه ما می دانیم – از تجربه های حسی گرفته تا دانشمان نسبت به بوداها و بودیستوه ها، کاملاً خالی و تهی بوده و شامل  هیچ حقیقت مطلقی نیستند.

کتاب اعمال بودا احتمالاً در اواخر قرن اول، یا اوایل قرن دوم میلادی نوشته شده و معمولاً آن را به آسواگوشا که از راهبان فیلسوف و برجستۀ آن عصر بوده، نسبت می دهند. اثر مزبور به یک معنا حالتی انتقالی دارد، زیرا اندیشه های تراوادایی و ماهایانایی را در کنار هم شامل می شود.

فرود به جزیرۀ لانکا که در همان حدود قرون اولیه میلادی نوشته شده، نزد فرقۀ آگاهیِ تنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. مؤلف این اثر مباحثی از قبیل خلأ و خیال و توهم و نیز آناتا یا نبود خودرا، از دیدگاهی روان شناختی مورد بحث قرار می دهد وبه این فکر می رسد که مخزن یا انباری ازآگاهی وجود داردکه از لحاظ وجود، داده های عاطفی را دریافت می کند. کل این مکتب نیز، برهمین فکر نامگذاری شده است.

کتابی که نزد تودۀ مردم بودایی از جاذبۀ خاصی برخوردار است، کتاب ویمالاکیتری سوترا است که در آن، سخنگوی اصلی، یکی از افراد معمولی به نام ویمالا کیتری است.

درکتاب غرش شیر ملکۀ سریمالا، که متنی است که در حدود قرون اول یا دوم میلادی نوشته شده ، چهرۀ اصلی کتاب یکی از زنان معمولی مکتب بودایی است.

یکی دیگر از کتابهایی که نزد پیروان مکتب تی ین تئای از اهمیت ویژه ای برخوردار است و درعین حال، در سایر حلقه های معتقدان به شاخه ماهایانا نیز زیاد خوانده می شود، کتابی است تحت عنوان روایت مبسوطی از ورزش بودا (لالی تاویشتارا) که شرح و بسط بُعد انسانی حوادث گوناگون در زندگانی بودا است.

۵-۲٫ تعالیم مکتب ماهایانا – بوداها و نظرات پیرامون آنها

حداقل از دید افراد معمولی، مشهورترین بودایی که در کتاب لوتوس سوترا دیده می شود، بودای آمیتابا یا بودای روشنایی و نور نامحدود است که در زبان چینی ، آمی تئوفو و در زبان ژاپنی آمیدابوتسو خوانده می شود. وی نام دیگری هم دارد که به معنای حیات نامحدود است.

بودای دیگر که نور و روشنی فراهم می آورد، بودا وایروکانا است، به معنای کسی که می درخشد؛ چهرۀ اصلی یکی از متون مکتب ماهایانا که به نام خود وی نامگذاری شده است؛ سوترای درخشندگی عظیم.

بوداهای دیگری که قابل ذکر هستند، عبارتند از: آکسوبیا یا بودای تزلزل ناپذیر، راتناسا مبهاوا یا بودایی که از جواهر متولد شده و در آخر، بودای واج رادهارا، یا کسی که رعد و صاعقه را حمل می کند. تمام اینها

بوداهایی آسمانی و متعالی هستند که از قدرتهای چشوگیری نیز برخوردارند؛ در حالی که بوداکسیاپا یک بودای زمینی است که از قدرتهای زمینی یا دنیوی هم برخوردار است.

طریقۀ بودیستوه بودهی به معنای روشنایی و تنویر و سات نیز به معنای بودن یا تحصیل کردن (در حالت چیزی بودن) است. در مکتب تراوادا چنین شخصی در جهت رهایی و آزادی نهایی (نیروانا) پیش می رود؛ امّا در مکتب ماهایانا، بودیستوه به عنوان کسی دیده می شود که از جستجو و کسب نیروانا پیشتر رفته است. دلیل آن این است که هیچ کس، یا حداقل هیچ کسی که ذهنی ترحم آمیز داشته باشد، نمی تواند یک لحظه از فکر مخلوقات بی شماری که در دایرۀ غم و رنج و بدبختی وجود انسانی قرار گرفته اند، غافل بماند.به این ترتیب، بودیستوه انگیزه پیدا می کند که از نیروانا صرفنظر کرده و در دنیا باقی بماند، تا رحم و بخشایش خود را به هر مرد و زنی که در جستجوی آن است تقدیم کند.

انگیزۀ بودیستوه برای رحم و شفقت نسبت به دیگران و ایثار برای آنها، سنگ بنای اخلاقیات مکتب ماهایانا است.

با توجه به چشم انداز رو به گسترش تعالیم مکتب ماهایانا، که برخورداری از سطوح متعالی تر درک و معرفت را منحصر به طبقۀ روحانی راهبان نمی داند، طریقۀ بودستوه به روی همۀ مردم باز است.

دیدگاههای مکتب تراوادا در مورد وضعیت انسانها که عبارت از جهل، بدبختی و غم و اندوه آنهاست، در مکتب ماهایانا نیز به صورت خفیفتری وجود دارد.

در بعضی از مکاتب فکری وماهایانا ، هستی و وجود انسانی در همین دنیا تغییر پیدا می کند؛ بر مبنای این اندیشه که انسان نباید برای تجربه و شهود نیروانا منتظر قلمرو دیگری از هستی باشد و این تجربه در همین جا و همین زمان نیز قابل حصول است.

در تعالیم مکتب ماهایانا، به وضوح دیده می شود که انسان در همین زندگی نیروانا را کسب کرده و به زندگی خود ادامه می دهد. این امر به معنای زندگی کردن در جهان سامسارا است.

این مطلب آشکار است که نطفۀ این قبیل افکار- نیروانا درساسارا و اینکه همۀ افراد طبیعتی بودا گونه دارند- از آغاز پیدایش تفکر ماهایانایی  در هند باستان وجود داشته است.

۵-۳٫ مکاتب فلسفی ماهایانا

مکتب خلأ : این مکتب را فردی به نام ناگارجونا در قرن دوم میلادی بنا گذاشته است و بر رد و انکار هرگونه نظریه ای در باب هستی مطلق توسط بودا تأکید می ورزد. ناگارجونا با منطقی بسیار تند و تیز، اظهار می داشت که بودن یا هستی و وجود صرفاً یک امر نسبی است. وجود یا هستی های افراد و اشیاء در واقع وجود مطلق را شامل نمی شود وبنابراین همه چیز تهی و در خلأ است. تأثیر کامل تز ناگارجونا را می توان در کلماتی که وی برای تقدیم اثر عمدۀ خود به بودا به کار برده مشاهده کرد. وی بودا را اینگونه

توصیف می کند که مدعی بود:

…. اصل نسبی بودن جهانی،

آن مثل سعادتِ بسیار می باشد(نیروانا)،

آرامش کثرت و یا جمع بودن،

در آنجا هیچ چیزی از میان نمی رود،

وچیزی هم ظاهر نمی شود.

هیچ چیز انتها ندارد،

نه اینکه چیزی باقی و ازلی است.

نتیجۀ این بحث آن است که همه چیز خالی و درخلأ است، حقیقت متعالی تری که از حقیقت معمولی یا دنیوی فراتر می رود.خالی بودن، راه میانه(مادهیامیکا) یا نظریۀ میانه ای بین این دو اندیشۀ افراط وتفریطی وجود مطلق یا مطلق عدم وجود است.

مکتب آگاهی تنها: عقیدۀ اصلی مکتب آگاهی تنها همان چیزی است که در نام آن تجلی یافته است: لحظات وجود ما، لحظات حیات و زندگی مان، تنها در حالتی که در آگاهی شناخته شوند واقعی هستند. متون اولیه این مکتب واقعیت اشیای خارجی در جهان تجربه را انکار می کند.تنها از طریق هوشیاری و آگاهی است که اشیاء واقعی هستند، بنابراین، تنها آگاهی یا ذهن متعالی است که واقعیت دارد. این ذهن متعالی تر یا آگاهی عبارت از یک ظرف، مخزن یا محفظۀ آگاهی است که عواطف و احساسات را از طریق جریان تجربۀ لحظاتی از حیات و زندگی که از درون آن عبور می کند، دریافت می دارد.

مکتب آگاهی نیز از مکاتب فکری نسبتاً پرنفوذ بوده و حتی در دوران جدید نیز پیروان وفاداری داشته است. دو برادر به نامهای آسانگا و واسوباندهو که با نوشته های خویش این مکتب را بنیان گذاشتند، معتقد بودند که آنچه حقیقت و واقعیت دارد، گونه ای قدرت روحی یا ذهنی است.

واسوباندهو می گوید که سه نوع هوشیاری و آگاهی وجود دارد:

اولین هوشیاری و آگاهی، عدم وجود یا نفی هستی(نبودن) پدیده ها است؛ دومین مورد در رابطه با عدم وجود یا نبود وجود قائم به خویش است.

سومین و آخرین هوشیاری و آگاهی نیز در رابطه با عدم وجود، یا نبود وجود و هستی غایی است…

حقیقت(واقعیت) متعالی همۀ دهارماها(لحظات وجودی)

چیزی غیر از میزان حقیقت(چنین بودن) نیست.

این همواره برای ذات خویش حقیقت دارد،

که آن نیز طبیعت واقعی و حقیقی ذهن تنها(یا آگاهی و هوشیاری تنها) است.

۶٫ دین بودایی در 

با وجود اینکه مکتب بودایی ماهایانا از هند سرچشمه گرفت و سپس در مناطقی از آسیای مرکزی نفوذ کرد

کشور  اولین سرزمینی بود که تعالیم ماهایانایی در آن عمیقاً ریشه دوانید و به صورت یکی از اجزای متشکّله و بسیار نیرومند فرهنگ آن کشور درآمد.

۶-۱٫ ارتباط اولیه با فرهنگ چینی- ترجمۀ متون بودایی

اولین بوداییانی که به چین رفتند، با تمدن پخته و کاملی مواجه شدند که چندان پذیرای یک دین جدید نبود؛ لذا عملکرد بوداییان در چین، تا حدود قرن ششم میلادی چندان ریشه نگرفته بود.

افسانه هایی روایت می شوند که حکایت از ورود دین بودایی به چین، در حدود سالهای ۲۱۱- ۲۰۸ قبل از میلاد دارند. امروزه اکثر صاحبنظران این قبیل افسانه ها را رد می کنند. از این قبیل داستانها نتیجه می شود که در حدود اواخر قرن اول میلادی، گروههای کوچک بودایی در چین حضور داشته اند.

هر فرد چینی که به سلک راهبان بودایی درمی آمد، پیمان می بست که همواره مجرد باقی بماند. علاوه بر این، راهبهای بودایی سرهای خود را می تراشیدند که در چشم چینی ها، به منزلۀ خوار شمردن و تحقیر بدنهایی بود که از والدین خویش در یافت کرده بودند.

به رغم وجود یک عده پیروان معتقد و مخلص، حضور رهبری روحانی مکتب بودایی در جامعه چین – که بسیار هم به چشم می آمد- عکس العمل بسیار منفی مقامات و مردم چین را به دنبال داشت. این حقیقت نیز که دین بودایی یک دین خارجی بود که از ناحیۀ مردمی که چینی ها آنان را بربر به حساب می آورند سر چشمه گرفته بود، خود مانع عمدۀ دیگری در راه پذیرش و توسعه آن بود.

چون هر چیزی که وحشیگری خارجی ها(بربرهای هندی) راتداعی کرد، برایحرکت و نهضت جدید بودایی در چین حکم یک مانع را داشت، ترجمۀ متون سانسکریت از اهمیت روزافزونی برخوردارشد. راهبانی از هند و آسیای مرکزی، بعضاً به رغم میل خویش، به چین آورده شده و مجبور شدند تا در کنار راهبان چینی، به انجام این مهم بپردازند. از طرف دیگر، راهبان برجستۀ چینی نیز به هندوستان اعزام شدند تا زبان سانسکریت را فراگرفته و متون مربوطه را با خود بیاورند.

تا اواخر قرن دوم میلادی راهبان بودایی درلویانگ، مرکز عمده ای را برای ترجمۀ متون سازمان داده و درآن ، صدها کتاب از متون دینی بودایی را جمع آوری و ترجمه کرده بودند. حدود یک قرن بعد، یعنی در پایان قرن سوم میلادی،چانگان به مرکز دین بودایی در چین تبدیل شده بود. راهبان متون مقدس بودایی سوترای حکمت کامل و همچنین لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز را که احتمالاً از مشهورترین و مورد استفاده ترین متون دین ماهایانایی بود، در آنجا به طور کامل ترجمه کردند.

۶-۲٫ تبدیل شدن به بخشی از دنیای چینی

از شگفتی های تاریخ این است که دردورۀ بومی شدن دین بودایی درچین، طبقۀ حاکم معمولاً از افراد غیر چینی بودند. شیونگ- نوی فاتح که از قبایل آسیای مرکزی بود، به عوض اینکه برای دین جدید بودایی تهدیدی محسوب شود، به شدت در مقام حمایت وارتقای آن برآمد. آنها به دو منظور دین بودایی را پذیرفتند:

یکی از جهت اینکه این دین، دینی چینی نبود و دیگر اینکه اخلاقی عام، همگانی و جهانی را تبلیغ می کرد. در خلال دوران طولانی عدم وحدت و یکپارچگی سرزمین چین در فاصلۀ سالهای ۲۲۰ تا ۵۸۱ میلادی، طولانی ترین و قویترین حکومت سلطنتی این کشور حکومت وِی(۵۳۴- ۳۸۵) در مناطق شمالی بود؛ امپراتوران این حکومت از بین مردم تو- پا بودند که غیر چینی و احتمالاً از نسل ترکها بودند. این نظام سلطنتی در ابتدا با قبول دین بودایی آغاز به کارکرد؛ امّا این سیاست در اواسط قرن پنجم میلادی، جنبۀ معکوس پیدا کرد؛ زیرا پیروان دین تائویی که تمایلات سیاسی نیرومندی نیز داشتند، توانستند نظر امپراتور وقت وو را به خود جلب کنند. در نتیجه، شکنجه و آزار سخت بوداییان رواج پیدا کرد.

در پانصد سال اولیه ورود دین بودایی به سرزمین چین، خیلی وقتها آینده این دین در چین کاملاً نامطمئن به نظر می رسید. روشن است که امپراتوران چین در آن ایام و همچنین پادشاهان و حاکمان بعدی تا عصر حاضر، چه در دین بودایی و چه در هر حرکت دینی سازمان یافته و منسجم دیگر، نوعی تهدید سیاسی احساس کرده اند؛ امّا این مطلب نیز به وضوح به چشم می خوردکه دست اندرکاران بودایی خوب می دانستند که چه وقت باید جانب طبقه فرودست را گرفته و در چه زمان دیگری و به چه صورتی، راه خود را به حلقۀ درباریان و حتی خانوادۀ شخص امپراتور باز کنند. سنت بودایی ماهایانا، به خاطر انعطافی که از لحاظ اصول نظری، ساختار واحکام خویش در مورد زندگی روزمرۀ مردم داشت، برای یک کار تبلیغی دینی در میان فرهنگهای مختلف مناسبتر به نظر می رسید. به این ترتیب، مخالفتهای اولیه چینیان تا حدی پاسخ داده شد و ملایمتر گردید؛ متون مقدس دین بودایی ترجمه شد؛ اشکال هنری چینی با اشکال هنری هندی و آسیای مرکزی در هم آمیخت و به تدریج ، دین بودایی به عنوان بخشی از میراث عظیم فرهنگی چین جای خود را باز کرد.

۶-۳٫ تفکرات و حیات بودایی  در چین

به هنگام معرفی فرقۀ بودایی ماهایانا، دومکتب فکری مورد بحث قرار گرفت. مادهیامیکا یا مکتب خلأ و یوگا کارا یا مکتب وجدان و هشیاری تنها. این مکاتب به رغم این که بسیار نظری و مبتنی بر مفروضات بودند،تا قبل از قرن نهم میلادی  پیروان زیادی را به خود جذب کردند و دامنۀ نفوذشان ، حتی تا عصر حاضر نیز گسترش یافت؛ امّا هیچ یک از آنها با یک سلسله اعمال اعتقادی- عبادی خاص – به جز تفکر و مراقبه- شناخته نمی شوند. مکاتب فکری دیگری که در آنها اصول نظری با آداب ومراسم عملی همراه بود نیز، در چین توسعه پیدا کردند و پیروان بسیاری بدست آوردند. امّا از آنجایی که امروزه در چین، حتی یک مکاتب نیز از درخشش و جاذبیت فوق العاده ای برخوردار نیستند، در بحث حاضر تنها به معرفی آنها پرداخته و بحث کاملتر را به بخش دین بودایی درژاپن- کشوری که امروزه نیز چندین مکتب بودایی سرزنده و فعال درآن وجود دارد- وامی گذاریم.

تی ین تئای : نامگذاری این مکتب از روی کوهی در ایالت چکیانگ صورت گرفته که تی ین تئای- به

معنای تراس آسمانی- خوانده می شود. مردی به نام چی – ای تعالیم جدید خویش را در آنجا بنا نهاد.

چی – ای که در فاصلۀ سالهای ۵۹۷ – ۵۳۸ میلادی می زیست – و بنابراین دوران امپراتوری خاندان سویی را که سرآغاز عصر شکوفایی دین بودایی در سرزمین چین بود، درک کرده بود- کوشش کرد تا در بین انواع گوناگون مکاتب فکری بودایی که در آن عصر در چین رواج داشت، نوعی نظم و قاعده به وجود آورد. اولین تلاش وی آن بود که تمام تعلیم بودایی را در پنج مرحله یا منزلگاه خلاصه کند؛ به نوعی که هر مرحله، مرحلۀ پیش را تکمیل کرده و تعالی بخشد. یکی دیگر از کارهای وی مقایسه روشهای تعلیم و تربیت از قبیل مقایسۀ روش دفعی و ناگهانی با روش تدریجی بود. او سپس به مقایسۀ محتوای نظریه های گوناگون بودایی پرداخت و آنها را بر حسب ظرفیتشان در شنیدن و درک موضوعات ، طبقه بندی کرد.

چی – ای اساس تعلیم خویش را بر مبنای لوتوس سوترا قرار داد که در آن ، جمع بزرگی از بوداها و بودیستوه ها ادعا می کنند که همۀ مخلوقات عالم نجات پیدا خواهند کرد. این نظریۀ نجات و رستگاری همگانی با فرضیۀ دیگری همراه شده بود که مدعی بود حقیقت جهانی تمام حقایق موقتی را شامل شده و ادراک می نماید و درنهایت،به وحدت غایی همۀ امور منجر می شود.

در مورد نظریۀ آغاز این مکتب از چندین نفر از راهبان نام برده می شود؛ امّا بیشتر فاتسانگ (۷۱۲-۶۴۳) را به عنوان بنیانگذار آن می شناسند. وی برای نشان دادن وحدت نهایی همۀ امور و اشیاء، از دو تشبیه جالب و مؤثر استفاده کرد.

مکتب هوآ- ین دربارۀ مرحلۀ رو به گسترش و تکامل نظریۀ بودایی، تئوری خاص خود را داشت و همانطور که انتظار می رفت، مکتب خویش را در مرحلۀ نهایی و پایانی همۀ مراحل قبلی و مکاتب مربوط به آنها قرار می داد. در حقیقت می توان گفت مکتب هوآ- ین ، در ارتباط دادن پدیده های گوناگون بع یکدیگر از مکتب تی ین- تئای فراتر می رفت. امّا احساس و ادراک  وحدت غایی در هر دو مکتب یکی بود. در این مکتب نیز، درست نظیر مکتب تی ین – تئای ، انسان برای درک حقایق نهایی و غایی باید به تفکر و مراقبه روی می آورد.

سرزمین ناب :اگر بخواهیم عبارت چینگ تی یو تسونگ را ترجمه کنیم ، مکتب سرزمین ناب ( خالص ) خواهد شد که دقیقاً نشانگر اندیشه ی این مکتب نیز هست ؛ به این معنا که سرزمین پاک یا خالصی وجود دارد که فرد می تواند در هنگام مرگ به آنجا منتقل شود .

شاید بتوان گفت بزرگترین استاد و معلم مکتب سرزمین پاک ، شانتائو ( ۶۸۱- ۶۱۳) بوده است که معتقد بود بهشت غربی ، دنیایی تخیلی نبوده و کاملاً حقیقی و واقعی است و حتی برای عادی ترین افراد بشر ، قابل حصول و دسترسی است . وی هر آنچه در توان داشت ، در ارتقا و توسعه ی تعالیم و آداب این مکتب صرف کرد : سوتراهای سرزمین ناب و پاک را نسخه برداری و تکثیر کرد ؛ تصاویری از آن بهشت رسم کرد ؛ برای راهبها و افراد عادی ، در پایتخت چان گان سخنرانی و موعظه کرد وخواندن سرودهای ستایش آمیز در مدح آمیتابها را تشویق کرد.

سوتراهای مکتب سرزمین پاک می آموزند که بودا ۀمیتابها خدای سزمین پاک بهشت غربی ، عهد بسته تا همه ی کسانی را که با خلوص و ایمان وی را می خوانند ، نجات دهد .

اصول نظری و ععلی این مکتب  به سهولت قابل درک و پیروی است ؛ لذا تعداد نسبتاً زیادی از مردم عادی ، به دعوتی که از سوی این رته ساده و مستقیم رستگاری به عمل می آمد ، پاسخ مثبت دادند.

چه – آن ، مکتب تفکر و مراقبه : تفکر و مراقبه ترجمه ی دقیق واژه ی چه (ذن در زبان ژاپنی) و عرف رایج این مکتب است ؛ اما آنچه در مکتب چه – آن مترح است ، به مراتب بیشتر از تفکر و مراقبه ی تنهاست.

گفته می شود که فردی به نام بودهی دهارما ، حدود سالهای ۵۰۰ میلادی مکتب چه – آن را از هند به چین آورده است . وی این میل شدید نسبت به روشهای غیر معمول را در بارعامی که به خدمت امپراتور داشت ، به معرض نمایش گذاشت . بودهی دهارما سخن خوییش را این گونه آغاز کرد که حتی نام خود را هم نمی دانم . سپس به ارز یابی اعمال و رفتار خوب امپراتور پرداخت و اظهار داشت که این اعمال هیچ شایستگی و استحقاق خواصی را موجب نمی شود و در پاسخ به پرسشی در مورد دهارمای بودایی ، گفت که این مطلب امری پوچ و تو خالی است . وی سپس به صومعه ای رفت و به مدت نه سال ، در آنجا به ریاضت و مراقبه پرداخت ؛ در حالی که صورت خود را همواره به سوی دیوار نگاه می داشت.

این داستان عجیب نشان می دهد که مفهوم خلأ یا خالی بودن ، از مفاهیم اصلی مکتب چه – آن  است ؛ همان گونه که تقریباً در مورد هر کدام از مکاتب بودایی دیگر نیز چنین است. چیزی که مهم است، این است که فکرو ذهن را از همه ی تفکرات مشغول کننده گذشته خالی کنیم و حتی عادت بحث و استدلال منطقی خویش را کنار بگذاریم .

چهار مکتبی را که شرح دادیم ، در سرزمین چین پایدار مانده و درژاپن نیز با نیروی قابل ملاحضه ای استمرار یافته اند. چینی ها آنها را به این صورت گروه بندی می کنند که مکاتب تی ین- تئای و هوان – ین برای ظرفیت و محتوا و مکاتب سرزمین پاک وچه – آن ، برای تمرین و ممارست روحی هستند.

۶-۴ . تحولات در نظام رهبانی و زندگی پیروان عامی

دین بودایی در سرزمین چین ، بیش از آنچه در کشورهای پیرو مکتب تراوادا به چشم می خورد، راهبان بودایی ومردم عادی و عامی را به هم نزدیک ساخته است .

این واقعیت که راهبان زندگی جداگانه ای داشتند به این معنا نبود که سنگهه ها و معابد بودایی به طور رسمی بر روی مردم بسته اند و هیچ گونه تماس مستمر ونزدیکی بین آنها نیست.

زندگی رهبانی : راهبان بودایی هر روز صبح با کاسه ی درویشی خویش ، برای تمنای خوراک روزانه به در خانه ی این وآن می روند؛ علاوه بر این ، همه ساله در زمان خاصی هدایایی را برای دوختن ردای رهبانی و سایر مایحتاج خویش قبول می کنند. همان طور که در مورد راهبان کشورهای دیگر نیز مصداق دارد، راهبهای چینی به کشت و زرع زمین های دیر نمی پردازند. این کار ( کشاورزی) را عده ای کارکر مزد بگیر (اجاره ای) انجام می دهند. پاره ای وظایف صومعه را راهبان جوان که هنوز مراحل شاگردی و کار آموزی خویش را می گدرانند ، انجام می دهند؛ اما راهبان ارشد ، بیشتر به کار مطالعه ، انجام آداب و مراسم عبادی و آئین های دینی مردم و دست آخر، به تفکر و مراقبه می پردازند.

بدون شک، راهبها از جهات کاملاً متعددی با دنیای مادی بیرون در تماس بودند. سخنرانی های راهبان در مجامع عمومی ، برای آموزش تودۀ مردم بسیار مفید بود و بحث و گفتگویی که غالباً در پایان این سخنرانی ها در می گرفت، صورت یک رقابت و رودررویی فکری داشت و افراد زیادی را به خود جذب می کرد.

مهمترین خدمات راهبان بودایی، در مواقعی بود که فرد یا خانواده ای دچار نوعی  بحران می شد؛ چیزی که در تفکر سنتّتی چین جای آن خالی بود. معمولاً خانواده ها از ایشان دعوت می کردند تا برای درگذشتگانشان سرودهای دینی (سوترا) را بخوانند و خود ایشان نیز در فواصل معین، مجالس یادبودی برای درگذشتگان برگزار می کردند.

مسئولیت امتحان و آزمایش کسانی که به نظام رهبانی درمی آمدند و عهد و پیمان آن را بر خود مقرر می داشتند، بر دوش رئیس صومعه یا راهبهای قدیمی و ارشد بود. اکثر راهبان و راهبه ها را افرادی مؤمن و متقی ، خردمند، متعبّد و با اخلاص تشکیل می دادند.

در خلال این مباحث، اشاره های بسیار مختصری به راهبه ها داشته ایم؛ روش زندگی و نظام رهبانی ایشان درست مانند هم ردیف های مرد ایشان بود. دلایل و انگیزه های پیوستن آنان به جمع خواهرهای روحانی (راهبه) نیز، درست نظیر جمع مردان، بسیار متنوع و متعدد بود. آنها نیز به طبخ و تهیۀ غذاهای گیاهی پرداخته و در وقت مشکل و نابسامانی به مردم کمک می کردند، به ویژه به زنانی که جایی برای زندگی کردن نداشتند.

نحوۀ زندگی پیروان: عکس العمل مردم عادی نسبت به زندگی راهبان و راهبه های بودایی چین، صورت تحسین و احترام داشت. تودۀ مردم چین همواره به صورت مالی از نهادهای رهبانی پشتیبانی کرده اند؛ چه از طریق زمینها و ساختمانهایی که افراد بسیار مرفّه در اختیار صومعه قرار داده اند و چه به شکل هدایای نقدی و جنسی کوچکتر که افراد عادی تقدیم کرده اند.

قبلاً گفتیم که بخش عظیمی از تودۀ مردم چین، به مکتب سرزمین پاک و منزه که بودا آمیتابا را می پرستید، جذب سده بودند. علاقه و پرستش مردم نسبت به بودیستوه دیگری به نام کوان- یین – که مجسمۀ وی در صورت یک مرد از هند به چین آورده شده بود- نیزتقریباً در همان درجه از وسعت و اهمیت قرار داشت. درخواست و دعای زنانی که به دنبال بچه دار شدن بودند یا می خواستند زایمان راحت تری داشته باشند، بانوانی که برای شوهران خویش که در مناطقی دور دست کار می کردند، درخواست سلامتی داشتند، درخواست موفقیت برای فرزندانی که امتحان و آزمایشی در پیش داشته، یا از مرضی رنج می بردند، همگی به پیشگاه این بودیستوه عرضه می شد. به این ترتیب، وی نماد بودیستوه ای بود که دارای روح محبّت و ایثار برای دیگران است.

با وجود آنکه بعضی از تودۀ مردم بودایی مقیّد به گیاهخواری نیستند،آنهایی که دردین خود نسبتاً جدی تر و مقید تر هستند، گیاهخواری یا گوشت نخوردن را نشانۀ یک بودایی واقعی می دانند.

انجمنهای بودایی مردمی به یکی از مشخصه های برجستۀ دین بودایی درسرزمین چین تبدیل شدند. مشارکت بانوان در سازمانهای خیریه یا رهبانی مربوط به زنان، یا انجمنهای بودایی که در آن زنان و مردان در کنار یکدیگر فعالیت می کنند، مبیّن نوعی فاصله گرفتن از الگوهای سنتی چین بوده است.

۶-۵٫ رواج و افول دین بودایی در چین

پس از طی یک دورۀ پانصد ساله از عدم اطمینان و شک و تردید، دین بودایی سرانجام شکل و قوارۀ اصلی خویش را در چین بازیافت. تحولاتی که در صفحات اخیر  شرح داده شدند، در طول سلطنت خاندان سویی و ته آنگ که به ترتیب در فاصلۀ سالهای ۶۱۸-۵۸۱ و ۹۰۷-۶۱۸  حکومت می کردند، به اوج خود رسید.

یکی از امپراتوران سویی، گروههایی از راهبان بودایی را مأمور کرد تا برای تبلیغ دهارما به مسافرت بپردازند ؛ سفری که این راهبان مبلّغ را به سرزمینهای بیرون از چین، یعنی کره و ژاپن کشاند. بسیاری از امپراتوران سلسلۀ ته آنگ نیز توسعه و گسترش دین بودایی را مورد حمایت و تشویق قرار می دادند. تعدادی از آنان نیز، خود عملاً به دین بودایی گرویدند.

شواهد و قراین حکایت از این دارند که چین دوران خاندان ته آنگ، از بزرگترین امپراتوری های جهان- وطنی بوده که تا به امروز وجود داشته است. خاندان ته آنگ، به رغم برخورد مثبت و جانبدارانه ای که نسبت به چندین  مختلف داشتند، ثابت کردند که سرچشمۀ خوبی برای دین بودایی هستند. در قرن هشتم میلادی، امپراتوران چین در حالی که هنوز به ساختن معابد بودایی ادامه می دادند، دستوراتی نیز در زمینۀ محدود ساختن فعالیتهای این دین در سرزمین چین صادر کردند.

در اوایل قرن نهم میلادی، دین بودایی از آن جهت که دینی خارجی بود، به شدت مورد حمله قرار گرفت و با مشکلات سختی مواجه شد.

در سال ۸۴۴ میلادی، سرانجام حکومت دست به اقدام زد. مأموران حکومتی هزاران تمثال و مجسمۀ بودا را ضبط و بسیاری ازآنها را ذوب کردند تا برای ضرب سکه مورد استفاده قرار دهند. حدود ۵۰۰۰ صومعه و قریب ۴۰۰۰۰ معبد و بتکده بودایی تخریب شد. سال بعد از آن، حدود ۲۵۰۰۰۰ راهب و را

راهبۀ بودایی مجبور شدند از لباس روحانی خارج شده، به جمع مردم عادی بپیوندند.

دین بودایی ، حداقل تا اواسط دوران حکومت سلسلۀ ته آنگ، در سرزمین چین رو به ترقی و صعود بود و از آن دوران به بعد ، تنزل و افول آن آغاز شد.

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:دین بودایی, :: 15:37 :: نويسنده : آتش
در سراسر جهان مکانهایی با تاریخچه ای تیره و وحشت زا وجود دارند. بازدید از مکان‌های ترسناک شاید بی شباهت به رفتن به جاهایی که ارواح سرگشته در آنجا هستند نباشد. حتی ترسناک‌تر از این رفتن به مکانهایی با ارواحی این جهانی است که بشر هم نیستند.
 

تونل جیغ زن، جاده وارنر

طبق یک افسانه محلی روح یک زن جوان این محل را تسخیر کرده است. گفته اند که شخصی این زن جوان را آتش زده و در حالیکه با لباس‌های سوزان در جستجوی راه فرار بوده در این تونل محبوس و جان می‌سپارد.

در داستان‌های محلی قدری تفاوت نیز وجود دارد، یکی از این داستانها می‌گوید که پدر عصبانی دختر او را به داخل آتش انداخته است؛ چرا که او به خاطر طلاق ناراحت کننده کنترلش بر روی فرزندان و قدرت ایفا کردن وظایف پدری را از دست داده بود.

در داستان دیگری گفته شده عده ای این دختر را دزدیده و بعد از آن برای پاک کردن شواهد و مدارک دختر را می‌سوزانند. همه این داستانها باعث شده مردم از تونلی که در آن صدای جیغ گوشخراش یک زن شنیده می‌شود دوری کنند.

 

پل Bessie Little، دیتون


روح یک دختر کشته شده به نام Bessie Little به طور مرتب به این پل در خیابان Ridge بازمی‌گردد. این دختر در تاریخ 27 آگوست 1896 به دست دوست پسرش «آلبرت جی فرانتز» کشته شده بود. Bessie از این پسر باردار بود و آلبرت هم نمی‌خواست با او ازدواج کند، بنابراین آلبرت با خالی کردن گلوله ای به مغز دختر بینوا را کشته و صحنه را طوری بازسازی کرد که خودکشی به نظر برسد.او برای رسیدن به این هدفش دوبار به Bessie شلیک کرد و این کاملا واضح است که دختر این کار را با خودش نمی‌کرد.

در تاریخ 19 نوامبر 1897، «آلبرت جی فرانتز» در زندان اوهایو در کلمبوس به صندلی الکتریکی بسته و با اتهام قتل درجه یک به مرگ محکوم شد. بنابراین در افسانه‌ها گفته شده که این دختر با بازگشتن به شهرک «مونتگومری» قصد تسخیر کردن این پل را دارد.

 

دانشگاه اوهایو، آمریکا


«ویلسون ‌هال» به خاطر یک دختر (احتمالا یک دختر جادوگر) معروف شد. این دختر لحظاتی بعد از اینکه با خون خودش نوشته‌هایی شیطانی و ماوراطبیعی روی دیوار نوشت خودش را کشت. 5 ستاره دنباله دار که به شکل ستاره پنج پر درآمده بودند این محوطه را احاطه کردند همراه با ساختمان اداری که که در وسط نشان شیطان قرار گرفته بود.

و در داستان دیگر از «واشینگتون‌ هال» نام برده شده که به خاطر منزل دادن به بازیکنان بستکبال یک تیم معروف شده بود؛ او و تمام بازیکنان در یک تصادف وحشتناک کشته می‌شوند و گفته شده ارواح آنها هنوز سالن دانشگاه را در تسخیر خود دارند و گاهی اوقات می‌توان صدای دریبل زدن را در سالن شنید.

سرداب‌های «جفرسون ‌هال» از مکان‌هایی است که ارواح بی‌شماری از خودشان نشانه‌هایی نشان می‌دهند. و بالاخره به خاطر Ridges یک تیمارستان مخروبه که اکنون به خاطر رفتارهای نامناسب و شوک الکتریکی شناخته شده است.

در روایت‌های ترسناک در مورد تیمارستان گفته شده که: یک روز یکی از بیماران ناپدید می‌شود، 5 هفته بعد جسدش درحالی پیدا می‌شود که به طور کامل فاسد شده ولی دور جسدش لکه‌هایی به صورت خطی محیطی کشیده شده. این لکه را امروزه هم می‌توان در آن مکان دید!

 

جاده کلی، اوهایوویل، پنسیلوانیا


در فاصله یک مایلی جاده کلی در اوهایوویل، پنسیلوانیا منطقه ای است که گزارش‌های بی‌شماری حاوی فعالیت‌های ماورایی و اتفاقات عجیب از آنجا گزارش شده است. گزارش‌ها حاکی آن است که وقتی حیوانات وارد این منطقه تسخیر شده می‌شوند آرامش و ملایمت خود را از دست داده و این آرامش تبدیل به درنده خویی شده و سپس به سمت حیوانات دیگر و حتی انسانها می‌روند.

این جاده با جنگل فشرده، سیاه و وحشت‌انگیز احاطه شده که در آن جنگل نیز سر و صداها و اشباح سفید رنگی شنیده و دیده شده که قابل تشریح کردن نیست. هیچ کس کاملا مطئن نیست که چرا این بخش کوچک از جاده تسخیر شده است، اما در برخی تئوری‌ها گفته شده که این اتفاقات از جهاتی می‌تواند به فعالیت‌های آیینی که یکبار در این مکان برگزار شده ارتباط داشته باشد و نیز نفرین‌هایی که به این دلیل مردم این سرزمین دچارش شده اند.



زندان آلکاتراز، سان فرانسیسکو



این جزیره از نظر بومی‌های آمریکایی مکانی شیطانی بوده، که در طی قرن‌ها مرگ‌ها بی شماری در اثر تصادف، قتل و خودکشی به خود دیده است. با تاریخچه سیاهی که دارد جای تعجب نیست که بگویند که ارواح آلکاتراز را بیشتر از تمام مکان‌های دیگر تسخیر کرده اند.

اگر این باور که ارواح به دنیا باز می‌گردند تا مکانهایی که در آنجا شکنجه شده اند را تسخیر کنند، پس آلکاتراز باید در اثر هجوم ارواح به آنجا منفجر شود. در طول سال‌ها گزارش‌هایی حاوی اتفاقات مرموز در جزیره آلکاتراز وجود داشت. این گزارش‌ها از سوی بازدید کننده‌ها، نگهبانان پیشین و زندانیان پیشین و کارکنان خدماتی پارک ملی بود. از فانوس دریایی محل هم بارها صدای دلنگ دلنگ، جیغ و گریه شنیده شده است.

البته داستان‌های بی شماری در مورد این محل وجود دارد که در این مقاله کوتاه ما نمی‌گنجد و برای تشریح تمام آنها نیاز به نوشتن یک کتاب داریم. بعضی از این اتفاقات عجیب هم در پاراگراف بالا ذکر شد.

فانوس دریایی جزیره در سال 1854 ساخته شد و سپس در زلزله بزرگ سانفرانسیسکو در سال 1906 به طور کامل نابود و خراب شد و بعد به طور ناگهانی دوباره ظاهر شد، چندین گزارش در مورد این محل مربوط به شب‌های مه گرفته بوده همراه با صدای سوت مانند وحشتناک و یک چراغ سبز فلش زن که به آرامی ‌اطراف جزیره را روشن کرده و به همان سرعتی که روشن شده بود ناپدید می‌شود.


قلعه ادینبورگ، ادینبورگ، اسکاتلند

این قلعه باشکوه مکانی مربوط به قرون وسطاست و در قسمت بالایی یک پرتگاه صخره ای واقع شده و چشم انداز زیبایی از تپه‌های اسکاتلند به انسان می‌دهد. اما داخل این دالان‌های تاریک و خیابان‌های باریک ادینبورگ صدای مردگان شنیده می‌شود.

اینها حداقل اتفاقاتی است که در مورد این محل گزارش شده. اینجا مکان‌های مناسبی برای اشباح دارد شامل: سلول‌های زندان قلعه، سردابه‌های پل جنوبی، محوطه پادشاه ماری و یک خیابان متروکه برای استفاده قرنطینه و سرانجام قربانیان مدفون شده به خاطر مبتلا شدن به طاعون و بیماری‌های دیگر.

همچنین گزارش‌های دیگری درمورد این مکان مخابره شده شامل: دیده شدن شبح سگ، دیده شدن طبل زن بدون سر و جسد زندانی‌هایی که در طول جنگ 7 ساله فرانسه و جنگ استقلال آمریکا کشته شده بودند.

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:ترسناک‌ترین افسانه‌ها, :: 15:33 :: نويسنده : آتش

کینتارو (金太郎)، که اغلب به عنوان: پسر طلایی یا پسر زرین ترجمه می‌شود، یک قهرمان قومی و بومی در فولکلور ژاپن است. او از وقتی که یک کودک محسوب می‌شد دارای قدرت برتر و مافوق بشری بود و توسط عجوزه کوهستان در کوهی بنام کوه آشیگارا، که در ناحیه‌ای کوهستانی قرار داشت، بزرگ شد. او با حیوانات آن کوهستان روابط دوستانه‌ای برقرار کرد و بعدها ، پس از دستیابی به شوتندوجی، بلا و وحشت موجود در منطقه اطراف کوه اوئی، او تبدیل به یکی از پیروان وفادار میناموتو نو یوری میتسو گردید و نام جدید ساکاتا کینتوکی(坂田 公 时؟) گرفت. او چهره‌ای محبوب در درام نُه (noh) و کابوکی محسوب می‌شود، و سفارشی موجود است که [به خانواده‌های پسردار] توصیه می‌کند در روز پسران (روز بچه‌ها)، یک عروسک کینتارو را برپا دارند، با این امید که پسران آنها نیز، به همان اندازهٔ کینتارو شجاع و قوی شوند.
irezumi kintaro horimatsu 4 of 4 كينتارو  | عکس تصاویر تاریخ باستان تمدن عکسهای اسطوره اساطیر افسانه

کینتارو در ظهور خویش به صورت یک انسان یا یک مرد واقعی، ساکاتا کینتوکی نام دارد، که در طول دوره هیان می‌زیست و احتمالا اهل جایی بود که هم اکنون شهرستان می‌نامی – آشیگارا نامیده می‌شود. او به عنوان ملازم یا نوکر، برای سامورایی میناموتو نو یورمیتسو خدمت کرد و تمامی توانمندی‌هایی که برای یک مبارز ضروری شناخته می‌شود را به خوبی کسب نمود و به عنوان یک مبارز تمام عیار شناخته شد.

همانطور که در مورد زندگی بسیاری از افراد که بیشتر از عمرشان زیسته‌اند، معمول است، افسانه‌های مربوط به کینتارو نیز، با گذشت زمان افزایش یافته‌است.

کینتارو، پسر زرین، در اساطیر ژاپن دارای قدرتی فوق طبیعی تلقی می‌شود. وی در برخی روایات یکی از چهار ملازم یوری میتسو معرفی شده‌است. می‌گویند که وی از کودکی درختان عظیم را از جا می‌کند. در موزه ویکتوریا و آلبرت، نقاشی از شون یئی، تصویر کینتارو پسر زرین را نشان می‌دهد که با کندن درختی از ریشه، غول عنکبوت را هلاک کرده‌است.

کینتارو به مهابت و داشتن نیروی بدنی بسیار و وفادار بودن شهرت دارد. می‌گویند که مادر کینتارو از ارواح کوهستان بود و یاما-اوبا نام داشت. همچنین در افسانه‌هایی دیگر گفته می‌شود که پدر کینتارو از جنگاوران مغضوب دربار و مادر او زنی میرا [=میرنده، فانی] بود که زندگانی خود را وقف خدمت به شوهر خویش کرد.

220px Kuniyoshi The Giant Carp كينتارو  | عکس تصاویر تاریخ باستان تمدن عکسهای اسطوره اساطیر افسانه

کینتارو

کینتارو بعد از مرگ پدر زاده شد و در عزلت کوهستان با مادر خویش و حیوانات وحشی بزرگ شد. گفته می‌شود که پوست بدن او طلایی رنگ بود و در خردسالی، کودکی بسیار زیبا و چندان قوی بود که می‌توانست هر درختی را با یک دست ریشه کن کند. حریف کُشتی او از روزگار خردسالی، خرسی قوی پنجه بود. کینتارو مزید بر داشتن نیروئی شگفت انگیز، بسیار فرزانه و مورداطمینان نیز بود و این ویژگی قابل اطمینان بودن او، چنان بود که حتی حیوانات وحشی نیز به او اعتماد می‌کردند. می‌گویند که کینتارو هیچ حیوانی را نکُشت و از حیوانات نکته‌های بسیار آموخت.

پس از اینکه امپراتور، کینتارو را شناخت و از نیروی بدنی او آگاهی یافت، کینتارو را به دربار فراخواندند و بدین ترتیب او در کیوتو در شمار ملازمان یوری میستو [یوری میتسو؟] که یکی از قهرمانان و رهبران اولیهٔ میناموتو بود، درآمد.

بدینسان کینتارو سرانجام در کیونو نام پدر خویش را زنده ساخت و در شمار قهرمانان بزرگ ژاپن درآمد.

 

کهن ترین بنایی که در پرده ای از ابهام پوشیده شده و هنوز باقی مانده است ، با کلیه پیشرفتهای علمی و تکنولوژی در دنیای امروز، باز هم اعصار مجهول تاریخ از نظرها به دور مانده است . هنور حتی انسان نمی تواند به دقت قدیم و آثار قدیمی ،سنگهای ساختمانی را با همان ظرافت بسازد . هنوز استادان از روی هم چیدن سنگهایی به قطعات هفتاد تن مشابه آنچه که با دقت و وسواس عظیم در بنای هرم بزرگ به کاررفته است ، عاجزند . هنوز محاسبات ریاضی ما در اندازه گیری ابعاد زمین و حرکت سیاره ها از دقت و صحت محاسبات انجام شده در زمان بنای هرم بزرگ برخوردار نیست . اینکه چرا هنوز در تهیه و تدارک وسایل اندازه گیری لنگان لنگان به دنبال انسانهای ماقبل تاریخ هستیم ، چگونه این تمدن درخشان ، هرمهای مصر ، در برهه ای از زمان درخشیده و سپس ناپدید شده است ، بر ما پوشیده می باشد . هنوز کاملأ مشخص نیست که آیا این قدرت علمی و هنری که انسان امروز تنها گوشه ای از آن را دریافته است ، از یک مغز فوق انسان و یا منبع فکری خارق العاده است . این امکان را هم مذهب و عرفان تایید می کند . امکان دیگر رسیدن این تمدن پیشرفته از خارج کره زمین به ساکنان زمین است و یا البته لزومأ نمی توان گفت که یکی از این نظریات درست است . با توجه به آنکه بشر امروز هنوز در تنگنای این تمدن سردرگم است و می اندیشد که این این امر یک مسئله خارق العاده و خاص می باشد و لذا سبب آن نیز خاص است ، در هر حال منبع و منشا این ظرافت هنری و علمی در ساختمان هرم بزرگ و اهرام مصر هرچه باشد ، این حقیقت به جای خود باقی است که این ساختمان از چنان نبوغ و مهارت شگرفی برخوردار است که در طول تاریخ انسان ها نظیر آن مشاهده نشده است و هر جسم یا ساختمان هرمی شکل که دقیقأ با ابعاد متناسب با هرم بزرگ مصر ساخته شود و در امتداد شمال و جنوب میدان مغناطیسی زمین قرار گیرد ، می تواند به پیرایش ، انعکاس و تمرکز میدان های انرژی منتهی شود . از آزمایش های متعددی که در درون اجسام هرمی شکل با ابعاد چند سانتی متر یا چند متر انجام شده ، این نتیجه حاصل گردیده است که نوع جسم یا ماده ای که در ساختمان این اهرام به کار می رود ، به هیچ وجه در ماهیت میدان های انرژی که در درون آن ها متمرکز می شود ، تاثیر ندارد .

"نتایج آزمایش های انجام شده "


1- غذاهای فاسد شدنی تا مدتها مدید بدون فساد در درون هرم باقی می ماند


2- آب های آلوده ، تصفیه و عاری از میکروب می شوند *در مورد این ازمایش در فصول آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد


3- نباتات با سرعت بیشتری رشد می یابند


4 - فلزات زنگ زده ، جلا و صیقل اصلی خود را باز می باند


5 - انسان ها به استراحت بهتری دست یافته و نیز به قدرت اندیشه آدمی افزوده می شود


6- آرامش و درمان امراض روانی با سهولت بهتری انجام می شود

مسئله ای که برای اولین بار منتهی به کشف این خواص در اجسام هرمی شکل گردیده ، ملاحظه این حقیقت بود که حیوانات مرده در اندرون آرامگاه اصلی فرعون در هرم بزرگ هرچند آب خود را از دست داده ولی فاسد نشده اند در نتیجه این مشاهده بود که بشر متوجه گرید که شاید شکل خاص هرم در این پدیده دخالت داشته باشد . برای تحقیق این موضوع هرمی به ارتفاع75 سانتیمترساختند و جسد یک گربه را مستقیمأ در زیر راس هرم و به فاصله یک سوم ارتفاع هرم از پایه آن قرار دادند و مشاهده کردند که گربه چندی بعد بدون هرگونه تجزیه و فساد به مومیای تبدیل شده است . در آخر نتایج این آزمایش منشر شد ، اعلام گردید که بین شکل اهرام و اثرات فیزیکی و شیمیایی و بیولوژی فضای داخل آن نسبت های معینی وجود دارد و با رعایت این نسبت ها می توان اثرات ناشیه را تشدید نمود . بر خلاف تصور عمومی که به مدت 500 سال هرم گیزا را تنها آرامگاهی بزرگ برای خئوپس تصور می کرد و دستور ساخت آن را تنها علت عقده های خود بزرگ بینی می دانست ، اکنون دانشمندان دریافته اند که این بنای شگفت انگیز ، گنجینه ای از علوم مهندسی ، ریاضی ، ژئودزی ، اختر شناسی ، معماری و دیگر دانش های شناخته شده روزگار خود ما بوده است . گویااین ساختمان هرمی شکل همچون کتابی سنگی بازگو کننده دانش و تکنولوژی آن روزگاران است . مورخین ، جهانگردان و دانشمندان علیرغم وجود اهرام بی شماری که در سرتاسر زمین (چین ، ژاپن ، مصر ، .. ) هست . تنها در زمینه هرم گیزا بوده است که کتابها نوشته اند و پژوهش ها کرده اند ، به عنوان مثال در مصر حدود 30 هرم نسبتأ مهم وجود دارد که از نظر محققان 6 هرم که قبل از هرم بزرگ ساخته شده است ، از نظر عظمت ، کمال هندسی و محاسبات ریاضی در سطح پایین تر قرار دارند و در 23 هرم دیگر که پس از آن ساخته شده اند ، از دقت و ظرافت کار به نحو محسوسی کاسته شده است . هرم بزرگ در 16 کیلومتری غرب قاهره در زمین مسطحی به وسعت 6/2کیلومتر مربع از دشت جیزه مشرف به نخلستانهای دره نیل بنا گردیده و سطح زیر بنای آن که اندکی بیش از 13 جریب را می پوشاند با دقتی معادل چند میلیمتر اختلاف تسطیح شده است. دانشمندان پر آوازه جهان در پی مطالعه و محاسبات گسترده خود به این نتیجه شگفت انگیز دست یافته اند که ابعاد هرم گیزا در رابطه تنگاتنگ با ابعاد کره زمین است . یعنی نه تنها طول پیرامون قاعده هرم برابر طول نیم دقیقه قوس نصف النهاری است که از راس هرم گذشته و دلتای رود نیل را در بر میگیرد ،بلکه دانش نوین پیرامیدوگرافی ثابت کرده است که بسیاری از ابعاد بنیادین بخش های گوناگون هرم گویای شمار روزها ، سالها و سده های شمسی اند. ولی متاسفانه نحوه محاسبه این اعداد در حدود 6800 سال قبل هنوز مشخص نشده است ، همچنین مدارکی که سطح جنوبی هرم یافت شده است که ثابت می کند مصریان از این سطح به وسیله پدیده ای که فلاش نام گرفته ، روزهای تعدیل بهاری و پاییزی را تعیین می کرده اند . افزون بر این نور انقلاب زمستانی نیز توسط گوی زرینی که دو راس هرم قرار داشته اعلام می نمودند .

برای ساختمان این اهرام ، دو میلیون و ششصد هزار قطعه ، سنگ های ساختمانی تراشیده شده ، از گرانیت و سنگ مرمر با وزن هایی از 2 تا 70 تن با دقتی بی مانند در حدود جزئی از میلیمتر تراشیده شده تا بنایی به ارتفاع 140 متر پدید آورده است . نکته جالب اینکه در احداث زاویه ها و شیب های هرم ، عامل دقیق و پیشرفته علم مثلثات مورد نظر بوده است . تسطیح و هموار کردن چندین هزار هکتار زمین دشت جیزه برای زیربنا و محوطه پیرامون هرم و نیز تراش و صیقل دادن آن قطعات عظیم سنگی ، چنانچه از برگردان حروف هیروگریف منقوش بر سنگ نوشته ها و همچنین از گفته های کاهنین به هرودوت (پدر تاریخ)بر می آید ، مصریان پستی و بلندی های مسطح زیرپی را به وسیله آب ، هموار و محوطه را تسطیح و تراز می کردند . مجموعه اطلاعات به دست آمده تا امروز حاکی از این است که هرم بزرگ ، راز بزرگ یک دانش گمشده در تاریخ را در سینه خود دارد .تاچندی پیش هرگونه دلیل روشنی وجود نداشت که مصریان پنج هزار سال پیش توانایی محاسبات ریاضی و نجومی دقیق برای پایه گذاری این چنین ساختمان شگفت آوری را داشته اند .

" برخی از مشاهدات درمورد هرم "

بسیاری سال پیش ، گروهی از مردم به طور اتفاقی متوجه شدند که صداهای غیر عادی به مانند زمزمه های نامفهوم از اهرام به گوش می رسد . با توجه به آنکه صدا و صوت نوعی انرژی است ، اگر مصر قدیم به خواص و آثار مرتبت بر صدا تا این حد آشنایی داشتند ، کاملأ منطقی به نظر می رسد که جنبه های اکوستیک معماری در ساختمان هرم رعایت کرده باشند و حقایق مشهود نیز این گمان را تایید می کند . در تمدن و فرهنگ ملل قدیم به خصوص در افسانه های ملت چین مکرر از نوعی نداسنگ ، یافت می شود . این سنگ ها از نوع یشم بوده و به هنگام برخورد دو قطعه از آنها ، آوایی خوش شبیه به آهنگ موسیقی شنیده می شود . چینی ها این طنین را صدایی آسمانی و ندای بزرگ طبیعت می نامیدند

سر ویلیام ، دویست سال قبل یک خبرنگار کنسول الجزیره در گالری بزرگ اهرام هرم گیزا ، برای اولین بار متوجه شد که صدا در این فضا به وجهی غیر عادی تشدید و طنین انداز می شود ، اما چنانکه بعد ها مشخص شد ، این تشدید صدا محدود به هرم بزرگ نیست . بسیاری از افراد ادعا کرده اند که صداهایی غیرعادی به مانند زمزمه های نا مفهوم که از راه دور به گوش می رسید از هرم های کوچک (مدل) نیز شنیده اند . از زمانهای بسیار قدیم ، پزشکان به این حقیقت آشنا بودند که صدای موسیقی در شفای پاره ای امراض به خصوص بیماریهای روانی اعجاز می کند . رشد گیاهان را سرعت می بخشد و در حیوانات و انسانهایی که در معرض انواع صدا قرار می گیرند ، تغییرات و تحولات کاملأ محسوسی پدید می آورد و اینک بر اساس دانش جدید همه این پدیده ها نشانگر آن است که امواج صدا حامل نوعی انرژی هستند که عمیقأ بر روی سلولها اثر مثبا یا منفی باقی می گذارند . در مصر قدیم ، صدا به عنوان یکی از ابزارهای اصلی برای درمان بیماریها به کار گرفته می شد . یونانیان ، ایرانیان ، هندیها، سرخپوستان آمریکا و بسیاری از قبایل بدوی از این سیستم معالجه سود می گرفتند .فیثاغورث حکیم یونانی در مورد آزمایش های خود از صدا به عنوان یک نیروی خلاق نام میبرد که ارتعاشات آن هم جنبه مادی و فیزیکی و هم اثرات معنوی دارد . او مدعی بود که این علم را در انجمن ها ی سری مصر فراگرفته است .یکی از جالبترین تجربیات در مورد تاثیر صدا به وسیله خانم دورتی رتالاک همسر یک موسیقیدان به عمل آمده است

" شعاعهای نورانی اهرام "


گزارشهای دیگر درباره هرم بزرگ حاکی است که گهگاه شعاع های نورانی دایره ای شکل ، اطراف هرم را در بر می گشود و یا صدا هایی ناله مانند از پیکره ابوالهول شنیده می شود . به هر صورت طبیعت انرژی در اطراف و داخل هرم هرچه تصور شود و هدف سازندگان و معماران آن در ایجاد و کاربرد قدرت های کیهانی هرچه بوده باشد ، این حقیقت به جای خود باقی است که هم اکنون این نیرو ها در هرم حضور دارند و زمانی که به شناسایی و نحوه عمل این نیروها آگاه شویم شاید به استقرار تمدنی بنیادی و اصولی توفیق فراهم یافت .

یکی از نویسندگان به نام پیتر تامکینز به نقل از سر ویلیام سیمونز یکی تز مخترعین انگلیسی می گوید :در مسافرت به مصر و بازدید از هرم گیزا هنگامیکه در فضای باز راس هرم ایستاده بودم ، بر حسب تصادف دستهای خود را به طرف بالا بردم و دریافتم که با حرکت انگشتانم ، صدای تخلیه الکتریسیته استاتیک از خازنی به گوش می رسد . آن گاه تنها انگشت اشاره دستم را به طرف بالا بردم و حالتی همانند سوزن سوزن شدن ، در انگشتم احساس نمودم . در این حالت بر آن شدم جرعه ای از شرابی که به همراه داشتم بنوشم ولی با نزدیک نمودن بطری به لبانم ناگهان یک شوک الکتریکی ایجاد گردید . به دنبال کشف این پدیده تدبیر جالبی اندیشیده و یک روزنامه را به آب آغشته نمودم . سپس آن را همانند لفافی به دور شیشه شراب پیچیده و بدین سان بطری را به یک خازن الکتریسیته تبدیل نمودهم ، آنگاه بطری را در بالای سر خود نگاه داشتم . در این حال به روشنی صدای تخلیه الکترسیته استاتیک به گوش می رسید . سر ویلیام می افزاید : سپس به یکی از همراهان نزدیک شده و دست او را لمس نمودم ، در این حالت شوک الکتریکی شدیدی ایجاد شد به گونه ای که وی ناگزیر به گریختن از راس هرم گردید


" بمباران اتمی اهرام "

سال 1961 میلادی را می توان سرآغاز دگرگونی در بررسی اسرار هرم گیزا دانست . . در این سال دکتر لویی الوارز، برنده جایزه نوبل در رشته فیزیک بر آن شد که اسرار درون هرم گیزا را کشف نماید . وی بر این باور بود که این بار با روشی کاملأ نوین و جدا از شیوه های آزموده شده پیشین احتمالأ بتواند به اسرار نهفته در سردابها و اتاق های پنهانی درون آن راه یابد . در این هنگام که شاید از صدها پژوهشگر اهرام ازسراسر جهان با بی صبری در انتظار پایان آزمایشها و اعلام نتیجه نهایی بودند بمباران اهرام بیش از 2 میلیون بار توسط دکتر کهد که همکار دکتر الوارز ، آغاز گشت . لیکن با نهایت تاسف و ناباوری پس از تجزیه و تحلیل نتایج به دست آمده توسط کامپیوتر های پیشرفته دانشگاه قاهره پاسخی که انتظار می رفت به دست نیامد . پس از سپری شدن نزدیک به یک سال از بمباران اهرام توسط دانشمندان یاد شده ، یکی از خبرنگاران روزنامه تایمز لندن به نام جان تامن تف در نوشتاری که در 14 جولای 1969 در این روزنامه به چاپ رسید گفت اهرام تمامی قوانین شناخته شده دانش فیزیک را رد می کند ، زیرا متاسفانه هر بار نتیجه به دست آمده آزمایش را به کامپیوتر داده ایم پاسخی کاملأ متفاوت با پاسخ های پیشین دریافت داشته ایم . دکتر کهد مسئول طرح بمباران اهرام نیز در پاسخ به نوشتار خبرنگار انگلیسی می گوید : اینک ناچاریم یکی از این دو فرضیه زیر را بپذیریم

2 - با توجه به شکل هندسی و ابعاد و موقعیت جغرافیایی اهرام ، احتمالأ نیروهای مرموز و نا شناخته ای در کارند که مانع انجام عملیات شده و یا به گفته دیگر سردرگمی کامپیوتر ها را موجب می شوند



1- برابر پیش بینی های به عمل آمده از سوی فراعنه در هزاران سال پیش همچنین به باور اهالی بومی دشت گزا ، گرفتار نفرین فراعنه آرمیده در درون اهرام میشویم

لینکهای مربوط :

عکس ماهواره ای زیبا از اهرام ثلاثه مصر که نسبت های شگفت انگیز بین اهرام را نیز نشان می دهد


دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:اهرام ثلاثه مصروشگفتیها, :: 15:22 :: نويسنده : آتش
مطالعه و آشنایی با افسانه های ملل مختلف خالی از لطف نیست. در این میان، جانوران اساطیری و افسانه ای، بخشی مهم و جذاب از افسانه های یونان را تشکیل می دهند. ما نیز در اینجا به تعدادی از جانوران شگفت انگیز که در افسانه های یونانی آمده اند، می پردازیم.
 

اساطیر و افسانه ها مجموعه داستان هایی است که بیشتر درباره خدایان و موجودات افسانه ای نقل می شده است. بیشتر این اساطیر و افسانه ها از دوران باستان سینه به سینه بازگو شده و سند مکتوبی از آنها به جای نمانده است و در بسیاری موارد نیز تنها می توان به آثار و نقوش به جای نمانده بر روی اشیاء و ظروف باز مانده از گذشتگان استناد نمود. اما هدف گذشتگان از چنین داستانها و افسانه هایی چه بوده است؟

آنچه مسلم است این داستانها و افسانه ها تنها به منظور سرگرمی به وجود نیامده اند. در واقع پیشینیان، افسانه ها و اساطیر را به عنوان پاسخی برای پرسشهایی درباره طبیعت و زندگی خود باور داشتند. این اساطیر و افسانه ها باورها و جهانبینی یک قوم را تشکیل می داد. پاسخی بود به اینکه چرا جهان بدین گونه است، پاسخی به چگونگی پیدایش جهان، علل پیشامدها و رخدادهای طبیعی و ارتباط میان آنها. بدین گونه گذشتگان برای پرسشهای ذهن علت جوی خود، پاسخی می یافتند. مثلا علت بارش باران، فصول گوناگون، صدای رعد و حتی پرسشهای بنیادی تر نظیر پیدایش هستی، سرچشمه حیات، مرگ و زندگی پس از آن.

با توجه به آنچه که گفته شد، مطالعه و آشنایی با افسانه های ملل مختلف خالی از لطف نیست. در این میان، جانوران اساطیری و افسانه ای، بخشی مهم و جذاب از افسانه های یونان را تشکیل می دهند. ما نیز در اینجا به تعدادی از جانوران شگفت انگیز که در افسانه های یونانی آمده اند، می پردازیم.

آرگوس (Argus)

 

آرگوس، یکی از قهرمانان اساطیر یونان است که به آرگوس مشاهده گر مشهور است. علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات 4 چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای 100 چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو (Io)، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.

کایمرا (Chimaera)

 

کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس (Typhoeus) و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا (Echidna) است و یکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی شیر و نیمی بز بوده و از دهانش آتش می ریخته است.

 

این هیولا، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا(Lycia) بود و به دست مردی به نام بلروفون (Bellerophon) از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.

سایکلوپ ها (Cyclopes)

 

یونانیان خدایان و هیولاها را فرزندان تیتان ها- خدایان اولیه- میدانستند که بیشتر آنها فرزند گایا (Gaea) الهه مادر و اورانوس (Uranus) بودند. اورانوس خدای آسمان و فرزند گایا بود و گایا خود به تنهایی او را به وجود آورده بود. این دو با یکدیگر فرزندان بسیاری به وجود آوردند که شامل 12 تن از تایتان ها نیز هست. سایکلوپها، که غولهایی یک چشم بودند، سه نفر بودند و نماد رعد، برق و صاعقه به شمار می آمدند. این غولها، اولین آهنگران بودند و توسط تایتانی به نام کرونوس (Cronus)، زندانی شدند. زئوس، هنگام شورش بر علیه تایتانها، سایکلوپ ها را آزاد کرد و در عوض آنها اسلحه معروف او، صاعقه و تندر را به او هدیه دادند.

اکیدنا (Echidna)

 

هیولای مونثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی میکرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک میکرد و هر موجودی که از آن حوالی میگذشت را میخورد. این موجود، فانی اما دارای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.

هکتاتون کایرس (Hecatonchires)

 

هکتاتون کایرس به معنی “صد دست” است. این موجودات با 50 سر و 100 دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها میتوانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.

غولها (Giants)

 

غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند و برای رسیدن به مقر آنها، بالای کوهی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند.

 

خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.

گورگون ها (Gorgons)

 

در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد. آنها سه تن بودند که دو تا از آنها جاودان بودند و سومی که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده میکردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.

مدوزا (Medusa)

 

مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا میکند، موجب خشم این الهه میشود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون در می آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس (Pereus) کشته میشود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق میشود با هوشمندی سر او را از بدن جدا کند. گفته میشود که در این زمان، دو تا از موجودات افسانه ای، پگاسوس (Pegasus) و کریسائور (Chrysaor) که فرزند مدوزا و پوزئیدون بوده اند، از بدن مدوزا خارج شده اند.

تایفویوس (Typhoeus)

 

تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج نا امیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق میشود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند میکشد. هرمس به نجات زئوس میآید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین میبرد. گفته میشود که تایفویوس زیر کوه اتنا (Etna) در سیسیل دفن شده است.

سربروس (Cerberus)

 

سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود میداده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمین میشده است. تنها چند تن از افراد زنده موق شدند به طریقی از این سد بگذرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس (Orpheus) بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش یوریدیس (Eurydice) برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس (Eurystheus) پیشکش کند.

سیرن ها (Sirens)

 

سیرن ها خواهرانی بودند که در بخشهای پر صخره دریا میزیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور میکشیدند. گفته میشود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس Achelous خدای طوفان بوده اند.

اسب بالدار پگاسوس (Pegasus)

 

پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد.

 

پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون میخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.

کریسائور (Chrysaor)

جانوران افسانه ای یونان باستان

کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. او هنگامی که سر مدوزا توسط پرسئوس از تنش جدا شد، به دنیا آمد. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها میدانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا میدهد.

 

 
 
دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:جانوران افسانه ای یونان باستان, :: 15:19 :: نويسنده : آتش

مفهوم شيطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته است. در اصل در سنت مسيحيان جودو، شيطان به عنوان بخشي از آفرينش ديده شده است که در برگيرنده قانوني است که مي‌تواند در مقابل خواست خداوند مخالفت کند و با اختيار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد. (يادآور يکي از تفسيرهاي يهودي که مي‌گويد تنها زماني که پتانسيل توانايي تخلف از خواست خدا را داشته باشيد و با او مخالفت نکنيد موجودي بسيار خوب خواهيد بود) در خلال قرنها اين مفهوم به مخالفت صرف عليه خداوند تحريف شده است.

اين ديدگاه که هرچيزي نقطه مقابل خود را دارد و خداوند (تماماً خوب) بايد يک نيروي خداي بد (شيطاني) نيز در مقابلش باشد (بسيار از الهه‌هاي قديمي نيز اين نيروهاي بد را در خود داشته اند، به طور مثال تمدن مصر باستان نيز چنين باوري را داشته است.

با گسترش دين مسيحيت و بعد از آن اسلام، که هردو پيروان بسياري بدست آوردند و يک رستگاري اعلا را براي خود قائل هستند و به زندگي بعد از مرگ اعتقاد دارند، و در ميان آموزه‌هاي آنها شيطان وجود دارد و در همه جهان‌بيني‌هاي الهي، شيطان سعي دارد خداوند را تحليل برد و خراب کند.

با رشد رو به جلوي جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفکري (قرون 17 _18) در جوامع غربي به پرسش سوالاتي راجع به شيطان کردند و اين شيطان نيز در پاسخ به تدريج بزرگ و بزرگ‌تر شد، لذا شيطان پرستي به صورت يک رسم که با رسوم ديني گذشته مخالفت دارد ظهور پيدا کرده.

به علاوه شيطان پرستي برمبناي آموزه‌هاي مخالف دين‌هاي ابراهيمي به مخالفت با خداي ابراهيمي پرداخته است. قديمي‌ترين شاهد ثبت شده راجع به اين واژه (شيطان پرستي) در کتاب "تکذيب يک کتاب" توسط توماس هاردينگ (1565) به چشم ميخورد که در آن از کليساي انگليس دفاع مي‌کند: "در خلال زماني که مارتين لوتر براي اولين بار فرقه ملحد و شيطان پرست خود را به آلمان آورد،...". در حالي که مارتين لوتر خود هرگونه ارتباطي را بين آموزه هايش و شيطان نفي کرد. شيطان در يهوديت، مسيحيت، اسلام و آياواشي کلمه شيطان در ابتدا از دين يهود آمده و در مسيحيت و اسلام تکميل يافته است. اين نگاه يهودي-مسيحي-اسلامي از شيطان مي‌تواند به موارد زير تقسيم شود:

يهود: شيطان در يهوديت، در لغت به معناي "دشمن" يا "تهمت زننده" است. و همينطور نام فرشته‌اي است که مومنين را مورد محک قرار مي‌دهد. شيطان در يهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده است بلکه يک خادم خدا است که وظيفه دارد ايمان بشيريت را مورد آزمايش قرار دهد.

اسلامي: کلمه شيطان در عربي "الشيطان" به معناي خطاکار، متجاوز و دشمن است. اين يک عنوان است که معمولاً به موجودي به نام ابليس صفت داده مي‌شود. ابليس يک جن بوده است که از خدا نافرماني کرده است لذا من طبع توسط خدا محکوم شده است که به عنوان منبعي براي گمراهي انس و جن باشد و ايمان آنها را براي خدا بسنجد.

مسيحيت: در بسياري از شاخه‌هاي مسيحيت، شيطان (در اصل لوسيفر) قبل از آنکه از درگاه خدا ترد شود، يک موجود روحاني يا فرشته بوده که در خدمت خداوندگار بوده است. گفته مي‌شود شيطان از درگاه خداوند به دليل غرور بيش از حد و خودپرستي ترد شده است.

همينطور گفته شده است است شيطان کسي بوده است که به انسان گفته است مي‌تواند خدا شود، و موجب معصيت اصلي انسان در درگاه خدا شده است و در نتيجه از بهشت عدن اخراج شده است. از شيطان در کتاب يوناني "ديابلوس" به عنوان روح پليد (Devil) نيز نام برده شده است که به معناي "تهمت زننده" يا "کسي که به ناحق ديگران را متهم مي‌کند". واژه Devil از فعلي به معناي "پرت کردن" يا "انتقال دادن" نشئت گرفته شده است. در حالي که لاوي ادعا کرده است که اين واژه از زبان سانسکريت "devi" مشتق شده و به معناي الهه است (گرچه اين ادعا نادرست به نظر مي‌‌آيد.

آياواشي: آکيلاتريراتو آماناي" منبع اسطوره‌شناسي آياواشي و کتاب ديني آياواشي، راجع به "کروني" که يک موجود شيطاني است سخن گفته است. اين موجود به 6 قسمت قطعه قطعه شده است و هر قسمت در جهان با نام‌هاي "راوانا" , "دوريودهانا" و ... متولد شده اند.

 

انواع و رويکردهاي شيطانپرستي

 

شيطان پرستيفلسفي

به طور غير رسمي و گسترده‌اي اين شاخه از شيطان پرستي را منتسب به آنتوان شزاندر لاوي مي‌دانند. او کسي بود که کليساي شيطان را تأسيس کرد (اولين سازماني که از لغت شيطان پرستي فلسفي استفاده نمود)، در نظر شيطان پرستان فلسفي، محور و مرکزيت عالم هستي، خود انسان است، و بزرگ‌ترين آرزو و شرط رستگاري اين نوع از شيطان پرستان برتري و ترفيع ايشان نسبت به ديگران است. شيطان پرستان فلسفي عموماً خدايي براي پرستش قائل نميدانند و به زندگي غير مادي بعد از مرگ نيز عقيده‌اي ندارند (اگرچه بايدي هم براي نبود آن ندارند) به هرحال زندگي اين گروه از شيطان پرستان عاري از روحيه مذهبي و معنويت نيز نيست.
در نظر شيطان پرستان فلسفي، هر شخص خداي خودش است. آنها با تکيه بر عقايد انساني وابسته به دنيا، مطالب مربوط به فلسفه عقلاني را خار ميشمارند و به آنها به ديد ترس از مسائل ماوراء الطبيعي مي‌‌نگرند. و تنها به وسيله آن، يک زندگي عقيم و تنها بر مبناي "جهان واقعي" را تشکيل مي‌دهند. به طور شفافي، آموزه‌هاي شيطان پرستان فلسفي قدمتي بيشتر از کليساي لاوي دارد. اگر چه اين تصوري از شيطان است، ولي با موقعيت واقعي او تقابل دارد. چرا که اين تعاليم از آموزه‌هاي يهودي-مسيحي نشئت گرفته است و شيطان را بدليل خصوصياتش پليد نگاشته است.

 

شيطان‌پرستي لاويي

اين نوع ازشيطان پرستي بر مبناي فلسفهٔ آنتوآن لاوي که در کتاب "انجيل شيطان" و ديگر آثارش آمده است تشکيل شده است. لاوي موسس کليساي شيطان (1966) بود و تحت تأثير نوشته‌هاي فردريک نيچه، آليستر کرالي، اين رند، مارک د سيد، ويندهام لويس، چارلز داروين، امبروس بيرس، مارک تواين و بسياري ديگر بوده است. "شيطان" در نظر لاوي موجودي مثبت بوده در حالي که تعاليم خداجويانه کليساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادي نيز اعتنايي نداشت.

يک شيطان پرست لاويي، خود را خداي خود ميداند، آيين مذهبي اين گروه از شيطان پرستان بيشتر شبيه به فلسفه ميجيک کراولي با ديدي جلوبرنده به سمت شيطان پرستي است. يک شيطان پرست لاويي مدعي آن است که کساني که خودشان را با شيطان پرستي هم رديف مي‌دانند نبايد به طرز فکر گروهي خواص وفادار باشند و آنها را از لحاظ اخلاقي قبول نداشته باشند. و در ازاي آن گرايشات انفرادي داشته باشند و من تبع بايد به طور دائمي يک سر و گردن بالاتر از کساني باشند که خود را از لحاظ اخلاقي، قوي مي‌دانند. و در بشر دوستي ]گمراه[ خود، بدون تامل عمل کنند.

 

شيطان پرستي ديني

گرايشات شيطان پرستي ديني اغلب مشابه گرايشات شيطان پرستي فلسفي است، گرچه معمولاً پيش نيازي براي خود قائل مي‌شوند و آن پيشنياز اينست که شيطان پرست اول بايد يک قانون ماوراء الطبيعي را که در آن يک يا چند خدا تعريف شده است که همه شيطاني هستند يا به‌وسيله شيطان شناخته مي‌شوند. شيطاني که در گروه اخير تعريف شده است مي‌تواند تنها در ذهن يک شيطان پرست تعريف شود يا از يک دين (معمولاً قبل از مسيح) اقتباس شوند.

بسته به اينکه کدام نوع شيطان پرستي مد نظر باشد، خدا (يا خدايان) مي‌توانند از انواع مختلفي از معبودها باشند، بعضي از آنها از اديان بسيار قديمي نشئت گرفته شده اند، انواع معمول شيطان پرستي از خدايانشان را از اديان قديمي مصر باستان و بسياري از الهه‌هاي باستاني بين‌النهريني و بعضا از الهه‌هاي رومي و يوناني (به عنوان مثال مارس-خداي جنگ) اقتباس کرده اند. بقيه شيطان پرستان ادعاي پرستش خداي اصلي را دارند ولي بيشتر شيطان پرستان مي‌گويند خداي معبود آنها در واقع قدمت بسيار قديمي دارد، شايد از دوران ماقبل تاريخ و شايد اولين خداياني باشد که توسط انسان مورد پرستش قرار گرفته است (گرچه چنين ادعايي غير قابل بررسي است.

مابقي گروه‌ها تعبيري سخت گيرانه تر از اينها را ميپرستند: آنهايي که سيماي فرشتهٔ سقوط کرده از انجيل مسيحي را ميپرستند، در حالي که بسياري که آن را به عنوان شر، طبق تعريف کليساي مسيحي، ميپندارند. اين گروه در مقابل آن را به عنوان محق و کسي که در مقابل خدا شورش کرده است قبول دارند. تمام اين اديان با هم وبا شيطان پرستان فلسفي مشترک هستند چرا که خود شخص را در اولويت اول قرار داده اند. اين نظريه نيز معمولاً توسط کساني که خدا را به ديد شيطاني مينگرند (کساني که ديده شده است اشخاص را به آزادي انديشه تشويق مي‌کنند و تلاش مي‌کنند خود را به‌وسيله فلسفه‌هايي چون ميجيک و فلسفه‌هاي مشابه "تمايل به قدرت" نيچه بالا بکشند) حمايت شده است. يک پند رايج شيطاني به اين معلول اينست که: "هر خداي ارزشمندي بهتر است به جاي يک برده پست و بخاک افتاده، يک شريک در قدرت خود داشته باشد.

يک مثال از اين مطلب، شيطان ابراهيمي است، مانند ابليسي که در کتاب تورات آمده است و بشريت را به چيدن ميوه درخت شناخت خوب از بد تشويق مي‌کند:" تو مطمئنا نميميري: چرا که خدا در همان روزي که اين کار را کني از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و شماها مانند خدا خواهيد شد و خوب را از شر تشخيص خواهيد داد". با اين استفاده از اين مفهوم، شيطان پرستان خود را بهتر از هر خداي ديگري، داراي قدرت تشخيص خوب از بد ميپندارند. از آنجا که اين گروه از شيطان پرستان خود را بسيار قديمي و قديمي تر از بقيه مي‌دانند، نام "شيطان پرستان سنتي" را بر خود گذاشته‌اند و به شيطان پرستان فلسفي، "شيطان پرستان معاصر" مي‌‌گويند.

شرپرستان
اين فرقه از شيطان پرستان، به دوران تفتيش عقايد مذهبي از طرف کليسا مربوط مي‌شوند. اين نوع شيطان پرستان معمولاً متهم هستند که به اعمالي از قبيل "خوردن نوزادان"، "کشتن گوسفندان"، "قرباني کردن دختران باکره" و "نفرت از مسيحيان" هستند. اين طرز فکر در کتاب "ماليوس ماليفيکاروم" دسته بندي شده است.]کتابي که در دوران تفتيش عقايد توسط کليسا (1490) تاليف شد و در واقع هرگز به طور رسمي مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوي مطالب خرافي از جن گيري و جادوگري و مطالبي از اين دست است. ترجمه لغوي نام کتاب پتک جادوگران است.

فلسفه شيطاني

شيطان در ۹ جمله شيطاني منسب به لاوي خلاصه مي‌شود:

1. شيطان مي‌گويد دست و دلبازي کردن بجاي خساست.

2. شيطان مي‌گويد زندگي حياتي بجاي نقشه خيالي و موهومي روحاني .

3. شيطان مي‌گويد دانش معصوم بجاي فريب دادن رياکارانه خود.

4. شيطان مي‌گويد محبت کردن به کساني که لياقت آن را دارند بجاي عشق ورزيدن به نمک نشناسان.
5. شيطان مي‌گويد انتقام و خونخواهي کردن بجاي برگرداندن صورت ]اشاره به تعاليم مسيحيت که مي‌گويد هرگاه برادي به تو سيلي زد، آن طرف صورتت را جلو بياور تا ضربه‌اي به طرف ديگر بزند.

6. شيطان مي‌گويد مسئوليت پذيري در مقابل مسئوليت پذيران بجاي نگران بودن خون آشام‌هاي غير مادي.

7. شيطان مي‌گويد انسان مانند ديگر حيوانات است، گاهي بهتر ولي اغلب بدتر از آنهايي است که روي چهار پا راه ميروند، بدليل آنکه انسان داراي خداي روحاني و پيشرفت‌هاي روشنفکرانه، او را پست‌ترين حيوانات ساخته است.

8. شيطان تمام آن چيزهايي که گناه شناخته مي‌شوند را ارائه مي‌دهد، چون که تمام آنها به يک لذت و خوشنودي فيزيکي، رواني يا احساسي منجر مي‌شوند.

9. شيطان بهترين دوست کليساست چرا که در ميان تمام اين سالها وجود شيطان دليل ماندگاري کليساها است. و در مقايسه با اين جملات، لاوي ۹ گناه شيطاني را نيز نام برده است: حماقت، ادعا و تظار، نفس گرايي (انتظار بازپس گرفتن از ديگران، آنچه به آنها داده ايد)، خود را فريب دادن، پيروي از رسوم و عقايد ديگران، روشن بيني ناکافي، فراموش کردن ارتدکسي گذشته (به طور مثال، قبول کردن چيزي قديمي در بسته بندي جديد، به عنوان نو)، غرور و افتخار بي حاصل (مانند غروري که هدف شخصي را از درون مي‌‌پوساند) و کمبود محسنات !

يادداشت:

Solipsism مي‌تواند به يک طرز فکر معرفت‌شناسي منسب به ديسکارت نيز گفته شود، که در آن به افراد پيشنهاد مي‌شود که تنها کسي هستند که مي‌توانند وجود چيزي را تجربه کنند و هرچه ديگران مي‌گويند تنها خيال و وهمي از تصورات خودشان است.

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:فرقه هاي شيطان پرستي, :: 15:17 :: نويسنده : آتش

 

 

 

آليس بيلي (Alice Bailey) و بسياري از نويسندگان فلسفه تبتي اطلاعاتي خاص رادر مورد سمبل آنتا کارنا دارند که مي توانيد آنها را درچندين کتاب وابسته به ریکی بيابيد. آنها آنتا کارنا را بعنوان سیستمی از آناتومي روحي معرفی کرده اند که ارتباط بين مغز فيزيکي و خود برتر مي باشند. واگرما بخواهيم از لحاظ معنوي حرکتی کنيم اين ارتباط بايد شفا يابد. سمبل آنتا کارنا برای بيان اين ارتباط و فعال نمودن آن در هر زمان که وجود دارد در اين کتابچه راهنما شرح داده شده است. علم ( Radionics) نشان داده که خطوطي که روي کاغذ کشيده مي شود اثر رواني روي فضاي اطراف دارد و برروي هاله انسان و چاکراها به روش هاي متغاوتی، بسته به شکلي که ايجاد مي شود، اثر مي گذارد. اين از زمان باستان به عنوان روش مراقبه يانترا، که در آن تصويرهاي قابل مشاهده براي پاکسازي و رشد آگاهي بکار مي رود، معتبر بوده است. آنتا کارنا يک سمبلویژه قديمي شفا و مراقبه میباشدکه در تبت و درچين هزاران سال است که بکار برده میشود. این يک سمبلقدرتمند است و وقتي با آن مراقبه میکنید،به سادگي اثر مثبتي روي همه چاکراها و هاله شما مي گذارد. وقتي مشغول شفادهی هستید، کار انرژي شفا را متمرکز تر و عميقتر مینماید. وقتي با اين سمبل که بر روي جسمتان و يا نزديکي شما قرار گرفته است مراقبه مي کنيد، ناخودآگاه، پديده اي را ايجاد مي کنيد که تاتوئيست ها آنرا مدار عالم صغیر نامیده اند که در آن انرژي هاي روحي وارد چاکرايساهاسرارا شده و به سمت پاها رفته و بعدازآن از پشت بدن تا سر بالا آمده و مجددا از جلوي بدن به سمت پا بر مي گرددو موجب ثبات شخص روي زمين شده و يک جريان دائمي از انرژي در چاکراها ايجاد مي نمايد. همچنين انرژي های متمرکزشده منفي که در اشيائي مانند جواهرات و يا کريستالها جمع مي شود، با گذاشتن آنها بين دو سمبل بسادگي خنثي گردیده وتبدیل میشود.درضمن اثر تمام روش هاي شفا مانند ريکي، هيپنوتيزم کايروپرکتيک ( chiropractic) و بازگشت به زندگي گذشته را به شدت افزايش می دهد. اين اثرات و نتايج مثبت آن توسط کساني که از اين سمبل استفاده مي کنند و گزارشات روشن بيناني که تغييرات هاله و چاکراها را مي بينند موردتاییدقرارگرفته است. اين سمبل چند بعدي است. از يک سو بنظر مي رسد که دو بعدي است و از سه عدد (7) در يک سطح صاف درست شده است اين سه (7) چاکرا، هفت رنگ، و هفت نت موسيقي را مبین هستند. اين سه (7) در کتاب الهامات بعنوان هفت شمع، هفت ترمپت و هفت خوک آبي آورده شده است. وبازهم اين سمبل يک مکعب سه بعدي به نظر مي رسد که انرژي آن از دو بعدي که به نظرمیرسد به طرف بالا حرکت کرده و ازسمتی که ديده نمي شود به بعد برتر يعني بعد خود برتر امتداد پیدامیکند. استفاده از اين سمبل، به عنوان يک روش تمرکزی قديمي در تبت به چندتن از اساتيد ريکي که به آن پي برده اند، بر مي گردد. چندتن محدوداز اساتيد مدیتیشن تبتي که از اين سمبل آگاهي داشتند دوست نداشتند آنراگسترش داده وآنرا براي خودشان نگه داشتند تا ارزش افزوده اي که براي کارشان بوجود مي آمد به موقعيت آنها افزوده نمایدد.به همین دليل استفاده از آن بصورت خیلی گسترده شناخته شده نبوده است. تمرين مدیتیشن های تبتي که در آن ازنماد آنتاکارانا استفاده مي شود، در يک اتاق با شمعهاي روشن انجام میگرفته است. در وسط اتاق يک ظرف بزرگ ازجنس سفال وتخم مرغي شکل که نماد تخم مرغ کيهاني کائنات است قرار گرفته بود. دراین ظرف مقداري آب و در وسط آن يک چهار پايه قرار میدادند. در روي چهار پايه سمبل آنتاکارنا از جنس نقره کار گذاشته بودند. ویک ديوار با مس صيقل خورده که مانند آينه عمل مي کرد نیزپوشيده شده بود. در ديوار روبرويي پرده هايي با نمادهای ريکي روي آن قرارداده شده بود. يک استادمدیتیشن لاماي تبتي روي چهار پايه نشسته و به تصوير سمبل هاي ريکي که در آينه منعکس شده متمرکزمی شد. اين مراقبه تانترا وحدت را در مغز این استاد ايجاد کرده و آگاهي را با انرژي هاي برترنماد ريکي پيوند میداد. نماد آنتاکارناي قرارداده شده روی چهار پايه، انرژي هاي ايجاد شده را متمرکز نموده و موجب مي شد که در همه چاکرا ها بطور مساوي جريان يافته و با زمين ارتباط برقرارکنند. بدیهی است که اساتیدمراقبه در تبت سرمنشاء اوليه این نماد نيستند و هيچ مدرکی هم براي مشخص بودن منشاء آن یافت نشده است. ميشل گريفت که يک شفاگر با استعداد و روشن بين است، توانست با سمبل همسو شده و بر اساس دريافت هاي روشن بينانه او بود که تاريخچه روحي این نمادحدس زده شد است، براساس بیان ميشل سمبل اولين بار در زمان لمورين ها درزمانی حدود بيش از 100000 سال به مردم کره زمين داده شده است. اين همان زماني است که ريکي براي اولين بار توسط روح مقدس به زمينکره زمین به ارمغان آورده شده است. آنتاکارانا بر اساس نظر اساتيد ی که در حال مشاهده ه تکامل کهکشان راه شيري بودند خلق شدخ است. آنها ديدند که انسانها درشرایط نامناسبی هستند و نياز به برقراري دوباره ارتباط با ضمير برتر خود را میدارند. آنها این نماد را خلق کردند . حالا هر کسي که ازآن استفاده میکند ،يک ارتباط قوي بين مغز فيزيکي و ضمير ناخودآگاهش خواهد داشت

این شماره واتس اپ و تلگرام هست :. 09389958943

 

دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:سمبل آنتاکارنا, :: 15:14 :: نويسنده : آتش

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان magick و آدرس alirezam921.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 257
بازدید کل : 89718
تعداد مطالب : 87
تعداد نظرات : 50
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


1